نگاهی به بخش‌هایی از مبسوط‌ترین نقد منتشرشده به خاطرات هاشمی رفسنجانی

آنچه هاشمی ننوشت

زهرا طیبی، روزنامه فرهیختگان
تاریخ همیشه ناگفته‌هایی دارد، جزئیات و اتفاقاتی که به مرور زمان فراموش شده‌اند و دیگر کسی آنها را به خاطر نمی‌آورد. خاطرات شخصیت‌های مهم تاریخ، بخش زیادی از این ناگفته‌ها را بازگو می‌کند. چیزهایی که نمی‌شود در متن تاریخ آنها را پیدا کرد و شاهد ماجرا فقط کسانی هستند که در آن اتفاق یا ماجرا حضور داشتند. وجه تمایز خاطره‌نویسی با روایت این است که اگر همان شخصیت‌ها بخواهند ماجرا یا اتفاقی که شاهد آن بودند را روایت کنند ممکن است به خاطر گذشت زمان برخی جزئیات مهم را فراموش کرده باشند یا برخی چیزها را سهوا اشتباه روایت کنند. اما خاطره‌نویسی به جهت اینکه نویسنده، آن را در همان روز یا وقت وقوع اتفاق یا رویداد، مکتوب کرده و جزئیات به خوبی و دقیق درخاطرش هست از اهمیت و دقت بیشتری برخوردار است و محل رجوع تاریخ‌دانان و پژوهشگران برای فهم آن ماجرا می‌شود. مطالعه حواشی تاریخ و دانستن جزئیات بیشتری از رویدادها فقط مختص به وقایع زمان پهلوی، قاجار یا پیش از آن نمی‌شود. از زمان وقوع انقلاب و در حدود چهل‌وچند سال گذشته اتفاق‌های زیادی در کشور ما رخ داده که احتمالا هنوز هم سوالات زیادی درباره جزئیات و چگونگی آن وجود دارد، چیزهایی که نمی‌شود آنها را جز از زبان شخصیت‌هایی شنید که در رأس این وقایع مهم بودند. در میان شخصیت‌هایی که بعد از انقلاب در مسئولیت‌های مهم حضور داشتند و شاهد ماجراها و اتفاق‌های زیادی در دوران انقلاب، جنگ و پس از آن بودند، مرحوم هاشمی‌رفسنجانی از معدود شخصیت‌هایی است که تقریبا خاطرات هرروز این سال‌ها را مکتوب کرده. جذاب بودن خواندن خاطرات شخصیتی که یکی از افراد موثر و مهم در ساختار سیاسی کشور بوده را نمی‌شود انکار کرد. جدا از این موضوع، هاشمی خاطراتش را با زبانی ساده نوشته، یعنی هرآنچه در طول روز گذشته را بدون پیچیدگی روایت و مکتوب کرده. خلاصه‌نویسی هم دیگر ویژگی شاخص خاطرات هاشمی است. هاشمی اتفاقات یک روز و آنچه رخ داده را خیلی مختصر و مفید نوشته، بدون توضیحات اضافی که البته این را، هم می‌توان نقطه‌قوت و هم نقطه‌ضعف یادداشت‌های او دانست. مسعود رضایی در کتاب «تأملی بر یادداشت‌های آقای هاشمی» به بررسی و نقد خاطرات او پرداخته. خاطرات چندین‌ساله هاشمی یک سند تاریخی برای فهم برخی اتفاقات تاریخ است. برخی ناگفته‌ها را می‌شود از لابه‌لای یادداشت‌های هاشمی خواند. اما هر سند تاریخی نیاز به صحت‌سنجی دارد، یعنی ممکن است نویسنده برخی اتفاقات را درست روایت نکرده باشد یا دچار اشتباه، فراموشی یا سوء‌تفاهم در روایت اتفاقات شده باشد. این را می‌شود از دیگر اسناد موجود یا روایت‌های دیگر اشخاص از یک اتفاق فهمید. نویسنده هم در بررسی یادداشت‌های هاشمی درباره برخی اتفاقات به روایت بخش‌هایی از تاریخ پرداخته که در ادامه به بازگویی برخی از نقدهای نویسنده به یادداشت‌های هاشمی در کتاب خواهیم پرداخت. 

جلسه انتخاب رهبری
هاشمی در خاطراتش در شرح آنچه در جلسه مجلس خبرگان برای انتخاب رهبری در 14 خرداد 68 اتفاق افتاده نوشته: «بعضی‌ها طرفدار رهبری شورایی و بعضی خواهان فردی بودند. بعضی آیت‌الله خامنه‌ای و بعضی آیت‌الله گلپایگانی را مطرح کردند... . ابتدا به پیشنهاد جامعه مدرسین(حوزه علمیه قم) که عضو مجلس خبرگان بودند، آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد، حدود 14 نفر به ایشان رای دادند.» 
آنچه از یادداشت هاشمی می‌شود فهمید این است که درحقیقت دو گزینه برای انتخاب رهبری مطرح بوده؛ آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله خامنه‌ای که درنهایت آیت‌الله خامنه‌ای بیشترین رای را می‌آورد اما نویسنده درباره آنچه در این جلسه اتفاق افتاده می‌گوید: «اولین سخنران آقای آذری‌قمی بود که ایشان در همان ابتدا پیشنهاد کرد آیت‌الله گلپایگانی به‌عنوان رهبر انتخاب شوند، با این شرط که آیت‌الله خامنه‌ای قائم‌مقام ایشان باشند، که البته بلافاصله پس از ایشان، سخنرانان بعدی با پیشنهاد رهبری آیت‌الله گلپایگانی مخالفت کردند و درواقع کنار گذاشته شد و اظهارات دیگری در این زمینه صورت نگرفت... . به‌هیچ‌وجه آن فضای رقابتی که از یادداشت آقای هاشمی برداشت می‌شود در مجلس خبرگان شکل نگرفت و وجود نداشت.» نویسنده درباره بخش دیگری از یادداشت‌های همین روز که آمده؛ پیشنهاد اعضای جامعه مدرسین برای انتخاب آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد و 14 نفر هم به او رای دادند، نوشت: «اصلا چنین رای‌گیری در آن جلسه صورت نمی‌گیرد که حالا بگوییم چه کسانی آن را پیشنهاد داده‌اند یا تعداد آرای مثبت به آن 14 نفر بوده یا کمتر یا بیشتر.» 
هاشمی در بخش دیگری از خاطرات این روز نوشته: «آیت‌الله خامنه‌ای پشت تریبون رفتند و گفتند من با رهبری شورایی مطابق قانون اساسی موافقم و با رهبری فردی مخالفم، پس چطور نامزد بشوم؟» آنچه هاشمی درباره سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه خبرگان گفته با آنچه از محتوای این جلسه بیرون آمد چندان منطبق نیست. نویسنده در این رابطه شرح می‌دهد: «وقتی به فیلم جلسه خبرگان و نیز صورت جلسه رسمی مذاکرات مراجعه کنیم، درمی‌یابیم که آقای خامنه‌ای چنین جمله‌ای نگفته‌اند. مبنای مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با رهبری خودشان به موضوع مرجعیت و این قضایا برمی‌گردد و هیچ ربطی به موافقت یا مخالفت با قانون اساسی یا رهبری شورایی و فردی ندارد. بعد از اینکه آیت‌الله خامنه‌ای مبنای مخالفت‌شان را با این کار بیان می‌کنند، برخی آقایان به محاجه با ایشان می‌پردازند که هنگام ترک جایگاه می‌فرمایند: «من به‌هرحال مخالفم. بنده آقا، در بحث شورایی و فردی می‌خواستم بیایم اینجا صحبت کنم؛ فکر نمی‌کردم که فردی رای بیاورد.» با توجه به سیر بحث آیت‌الله خامنه‌ای، اساسا نمی‌توانیم آنچه را ایشان نوشته است، بپذیریم.» 

جو سنگین جلسه انتخاب منتظری به‌عنوان قائم مقام!
هاشمی در یادداشت روز 26 تیر 64 نوشته: «مجلس خبرگان صبح و عصر جلسه داشت. رهبریت آقای منتظری در دستور بود و کسی جرأت مخالفت صریح را نداشت یا مخالف صریح نبود.» آنچه از یادداشت مرحوم هاشمی می‌شود فهمید، این است در روز انتخاب منتظری به‌عنوان جانشین رهبری جو سنگینی بر مجلس حاکم و برخی علی‌رغم میل به منتظری رای دادند. 
نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «آقای هاشمی مدیریت جلسات خبرگان را برعهده داشتند، سخنان خود آقای هاشمی به‌عنوان مدیر جلسه این روز خیلی می‌تواند در این زمینه روشنگر باشد: «ما خواهشی که داریم از همه آقایان (این است که) با نهایت حوصله، سعه‌صدر با این مساله برخورد کنند که هیچ گونه نقطه‌ضعفی در تاریخ مذاکرات مجلس به‌چشم نخورد، یعنی کاملا محیط آزاد، آرام، محترمانه، افراد حرف‌هایشان را می‌زنند. محدودشان هم نکردیم... لذا (در) آینده هم البته هرکس هر نظری دارد، بدون هیچ گونه ملاحظه‌ای تو این مجلس بفرمایند... هرکس را فکر می‌کنید که می‌تواند باشد طرف چیز که رویش بحث مطرح شود، مطرح کنید. هیچ محدودیتی نیست.» وقتی به متن جلسه خبرگان در روز 26 تیر 64 نگاه می‌کنیم، می‌بینیم یک فضای کاملا باز و آزاد و بدون رودبایستی برای طرح نظرات مختلف وجود دارد و خود آقای هاشمی هم نهایت تلاشش را می‌کند تا هرکس هر حرفی دارد بزند. اما وقتی به یادداشت ایشان در همان شب نگاه می‌کنیم، ناگهان با یک فضای صددرصد مخالف آنچه درواقع بوده است، مواجه می‌شویم.» 

جلسه تجدید رابطه با آمریکا در منزل حاج‌احمد
هاشمی در یادداشت 21 خرداد 65 این‌طور نوشته: «شب با دیگر قوا میهمان احمدآقا بودیم... . درباره اصرار آمریکا به تجدید رابطه با ایران مذاکره کردیم. مخالف و موافق صحبت کردند. به‌نتیجه نرسیدیم. بنا شد در جلسات بعد، بحث و قبلا با حضرت امام مذاکره شود.» او البته درباره جزئیات این جلسه و اینکه موافقان و مخالفان چه کسانی بودند یا سران در آن زمان چه کسانی بودند، توضیح بیشتری نمی‌دهد. نویسنده در این باره می‌نویسد: «مطلبی که آقای هاشمی در این یادداشت می‌گویند، با توجه به تاریخ آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ چراکه دقیقا مقارن است با ماجرای مک‌فارلین که تعدادی از مقامات بلندپایه آمریکایی به ایران سفرکردند... این جلسه درحقیقت مهم‌ترین جلسه نظام جمهوری اسلامی، در آن دوران با شرایط خاص آن هنگام بوده است. همه می‌دانیم که جلسه سران متشکل از پنج عضو اصلی، یعنی آقایان خامنه‌ای، موسوی‌اردبیلی، هاشمی‌رفسنجانی، میرحسین موسوی و حاج‌احمدآقا بوده است و چنانچه در منزل حاج‌احمدآقا برگزار می‌شده، حضرت امام نیز برای دقایقی یا بیشتر در آن حضور می‌یافتند. آیا واقعا جا نداشت که آقای هاشمی مساله‌ای با این درجه از اهمیت را در حد نوشتن چند اسم مشخص می‌کرد که چه کسانی موافق و چه کسانی مخالف بوده‌اند؟»

ماجرای مک فارلین
هاشمی یکی از افرادی بود که در ماجرای مذاکرات با مک‌فارلین حضور داشت و مشخصا باید در یادداشت‌های او ناگفته‌های این ماجرا را جست‌وجو کرد. نویسنده می‌گوید: «وقتی وارد این یادداشت‌ها می‌شویم، ملاحظه می‌شود که نکات ناگفته بسیار زیادی وجود دارد و بسیاری از مسائل ناگفته مانده و در بوته ابهام گذارده شده است.» هاشمی در یادداشت روز 2 خرداد 65 می‌نویسد: «آقای کنگرلو آمد و اطلاع داد که پس‌فردا هیات آمریکایی وارد می‌شوند. درباره کیفیت کنترل آنها و مسائل گروگان‌ها و چیزهایی که در مقابل آن باید بدهند مذاکره شد.» در این یادداشت‌ها نامی از مک‌فارلین یا افرادی که قرار است برای مذاکره به ایران بیایند برده نمی‌شود. نویسنده در این رابطه می‌گوید: «در هیچ یک از یادداشت‌ها هیچ اسمی از اعضای این هیات به‌میان نیامده و تنها به ذکر آمریکایی‌ها یا هیات آمریکایی بسنده شده است.» نویسنده درباره اینکه شاید هیات آمریکایی تعمدا مشخصات اعضا را در ابهام گذاشته است، می‌گوید: «اگر چنین موضوعی برای ایشان و همکاران‌شان در این زمینه مطرح شده و پرسیده‌اند و آنها پاسخ مشخصی نداده‌اند، آیا جا نداشت به این موضوع که چندان هم بی‌اهمیت نیست، اشاره کنند؟ ولی ما هیچ چیزی در این زمینه نمی‌بینیم.» 

مطلب خلاف واقع روزنامه سلام
بعد از انتخابات دوم خرداد 76 شایعاتی به‌راه افتاد که هاشمی مخالف حضور کاندیداهایی بود که منجر به حضور گسترده مردم در انتخابات می‌شد این موضوع در روزنامه سلام (روزنامه جناح چپ) هم منتشر شده بود. هاشمی در خاطرات روز 12 تیرماه 77 در این رابطه نوشته: «تذکری به آقای خوئینی‌ها درباره روزنامه سلام دادم که به خلاف نوشته بود اهمیتی به زیادی آرا در انتخابات نمی‌دهم. گفتم معتقدم به دست خود نباید نیروهای کشور را برای هیجان و رقابت تجزیه کنیم.» 
هاشمی در سخنرانی روز 6 مهر 78 در ملاقات به اعضای حوزه دانشجویی سابق حزب جمهوری اسلامی جمله‌ای می‌گوید: «در قضیه انتخابات دوم خرداد، بین من و رهبری اختلاف نظری بروز کرد که نظر رهبری عمل شد و نتیجه‌اش این شد.»
نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «ما به‌خوبی می‌دانیم که انتخابات دوم خرداد با حضور دو طیف بزرگ و فراگیر سیاسی در کشور برگزار شد. نظر رهبری برحضور جدی و غیرنمایشی طیف چپ در این انتخابات بود. بر همین اساس هم بود که یک رقابت جدی و سنگین در این انتخابات شکل گرفت. حالا نکته اینجاست اگر آنچه با این خصوصیات در دوم خرداد انجام شد، نظر رهبری بوده است، آن وقت آن نظر مخالف آقای هاشمی که به آن عمل نشد چه بوده است؟... مبنای آن تذکری که آقای هاشمی به آقای خوئینی‌ها برای اصلاح مطلب روزنامه سلام می‌دهند، چیست؟» 

خطبه هاشمی درباره تقلب
«وقتی به یادداشت‌های هاشمی در فضای سیاسی و انتخاباتی سال 76 مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم مرتبا کسانی نزد ایشان رفته‌اند و به‌تعبیر خودشان، از بیانات و رفتارهای حمایت‌گرایانه رهبری از آقای ناطق اظهار نگرانی کرده‌اند.» مثلا در یادداشت روز 9 اردیبهشت 76 نوشته: «آقای موسوی‌خوئینی‌ها آمد. از احتمال موضع‌گیری رهبری در انتخابات به نفع یک جریان و نیز احتمال رد مصوبه مجلس درباره حضور نماینده یا نامزدهای انتخابات سرصندوق‌ها از سوی شورای نگهبان اظهار نگرانی کرد... .» 
یا در یادداشت 14 اردیبهشت 76 می‌نویسد: «عصر آقایان سیدمحمدخوئینی‌ها، مهدی کروبی، محسن نوربخش، غلامحسین کرباسچی و حسین مرعشی آمدند. از صحبت‌های دیروز رهبری درباره انتخابات اظهار نگرانی کردند و گفتند آقای سیدمحمدخاتمی استعفا خواهد داد و آنها هم کنار خواهند رفت.» رفت‌وآمدهای این شخصیت‌ها همچنان ادامه دارد که هاشمی روز جمعه 26 اردیبهشت 76 درباره انتخابات در نمازجمعه خطبه‌ای می‌خواند: «مجری‌ها و ناظرها در انتخابات، همه مسئولیت گرفتند که قانون را اجرا کنند... . حق سوءاستفاده از پست و مقام خودشان را ندارند... . همه مسئولان اجرایی و ناظر باید واقعا این کار را بکنند که همان که رای مردم هست بیاید در صندوق و همان خوانده شود و همان اعلام شود... ممکن است کسی فکر کند که حالا ما اگر تغییراتی بدهیم، شخص مقبولی که خودمان به او ایمان داریم به سر کار می‌آید؛ خب برای جامعه نفعی است، ولی این کار ضرر بنیانی دارد... .» این صحبت‌های هاشمی بر شایعات صحه می‌گذاشت. او مشخصا از احتمال تقلب در انتخابات سخن به‌میان آورده بود. نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «این حرف‌ها در آن فضای مسمومی که طرفداران آقای خاتمی ساخته بودند، درواقع مهر تاییدی بود بر همان جوسازی‌ها از طریق شعار «بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق نوری»، یعنی گویی مسئولان انتخابات واقعا درپی این هستند که چنین کاری بکنند و ایشان به آنها هشدار می‌دهد که مبادا چنین کاری بکنید.» 
مرحوم هاشمی اما آنچه در نمازجمعه گفته را بی‌طرفانه می‌داند و در خاطرات روز 26 اردیبهشت این‌طور نوشته: «در خطبه دوم مسائل روز و من‌جمله انتخابات را مطرح نمودم. سعی کردم که در اظهاراتم بی‌طرفی را مراعات کنم و بر حضور مردم در رای‌گیری و خودداری مسئولان از دخالت ناروا در انتخابات و حفظ سلامت فضا و کار و مراعات حرکت رقبا در تبلیغات تاکید کردم.»
 
بی‌اطلاعی هاشمی‌رفسنجانی از دستگیری سیدمهدی هاشمی 
ماجرای دستگیری مهدی هاشمی از کشف یک خانه مخفی در 30 شهریور 65 شروع شد که در آن تسلیحات و مواد منفجره و اسناد سری و جعلی وجود داشت. ری‌شهری 8 مهر 65 نامه‌ای به امام‌خمینی(ره) می‌نویسد. در این نامه آمده: «همان‌طور که اجمالا اطلاع دارید، در پیگیری‌های یکی از متهمان اداره کل ضدجاسوسی به خانه‌ای مربوط به سیدمهدی هاشمی رسیدیم، پس از اینکه توسط حاج احمدآقا، جنابعالی در جریان قرار گرفتید، با مشورت جناب آقای هاشمی و با حکم قوه قضائیه، منزل مذکور از وسایل غیرمجاز تخلیه و مسئول منزل دستگیر شد... .» 
هاشمی اما در یادداشت روز 29 شهریور 65 نوشته: «آقای ری‌شهری گفت آیت‌الله منتظری از کشف و بازداشت مرکز وسایل مخفی سیدمهدی هاشمی ناراحتند... . آیت‌الله منتظری این بازداشت را با اشاره من و احمدآقا می‌دانسته‌اند که کاملا اشتباه است. امام در جریان قرار دارند.» هاشمی برخلاف آنچه در یادداشت مرحوم ری‌شهری وجود دارد، به‌کلی نقش خودش در دستگیری مهدی هاشمی را انکار می‌کند. نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «اولا اینکه آقای ری‌شهری این مطلب را در یک نامه رسمی به حضرت امام بیان کرده که به‌هرحال یک سند محسوب می‌شود، ثانیا در آن زمان آقای هاشمی اگرچه رسما ریاست قوه مقننه را برعهده داشت، اما مورد مراجعه بسیاری از وزرا و مسئولان در حوزه‌های مختلف بود و حتی خیلی راحت به آنها می‌گفت این کار را بکنید یا این کار را نکنید، بنابراین اگر آقای ری‌شهری وزیر اطلاعات وقت هم در این زمینه با ایشان مشورت کرده باشد، کار عجیب و نامتعارفی نبوده است.»

یک روایت عجیب از امام
هاشمی در یادداشت روز 17 دی 63 می‌نویسد: «به زیارت امام رفتم... تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند. احتمال کناره‌گیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست و قبول کردند که غیبت احمدآقا بیش از این صلاح نیست و از آنجایی که حالش هم بهتر شده است، به سفرش خاتمه دهد.» این بخش از یادداشت هاشمی به‌نظر خیلی عجیب و غیرقابل باور می‌رسد. هاشمی از تمایل امام به کناره‌گیری و انزوا نوشته. نویسنده در این رابطه می‌گوید: «این نظر مخالف با یک عمر فکر و اندیشه و تلاش و فعالیت حضرت امام است. یعنی ایشان یک عمر تلاش کردند تا به روحانیون بگویند، علاوه‌بر عبادات و تحصیل و تدریس و امور شخصی، مسئولیت بسیار سنگین‌تری نیز متوجه آنهاست و آن اداره امور مسلمین است... از نظر من گفتن این جمله توسط حضرت امام که مثلا می‌خواهند به‌طور کامل از امور کناره‌گیری کنند، همانند این است که مثلا ایشان فرموده باشند، دیگر نمی‌خواهند نماز بخوانند یا روزه بگیرند و از این قبیل.»
نکته جالب این است که امام‌خمینی(ره) در یک سخنرانی قبل و بعد از یادداشت هاشمی جملاتی را بیان کرده‌اند که دقیقا برعکس محتوای این یادداشت است. مثلا در 20 آذر 63 گفته‌اند: «اگر کسی بگوید که با فاسد جنگ نکنید، مخالف قرآن است؛ اگر کسی بگوید فتنه را با جنگ رفع نکنید، مخالف قرآن است. ما بحمدالله الان جوان‌هایمان مشغول هستند و همان دستوری که خدای تبارک و تعالی در قرآن داده است به اندازه محیط خودشان، به اندازه سعه وجود خودشان را دارند انجام می‌دهند، و امیدواریم که خدای تبارک و تعالی به آنها توفیق بدهد که هرچه بیشتر این امور را انجام بدهند.»
یا در دیدار با اعضای مجلس خبرگان و ائمه جمعه در 14 بهمن 63 می‌گویند: «‌خیال نکنید که اسلام فقط این تکه است؛ نماز و روزه است فقط؛ نیست این‌طور. اگر این‌طور بود پیغمبر هم می‌نشست توی مسجدش و نماز می‌خواند. این‌طور نیست که بنشینند توی خانه‌هایشان و کار به کسی نداشته باشند؛ بی‌طرف باشند؛ کاری ما به این کارها نداریم! اگر این منطق انبیا بود که موسی نمی‌رفت سراغ فرعون. اگر این منطق انبیا بود که ابراهیم نمی‌رفت هجمه کند برآنها، پیغمبر این کار را نمی‌کرد. منطق انبیا این نیست.»
نویسنده در ادامه می‌گوید: «کسانی که با شاکله فکری و رفتاری حضرت امام آشنا هستند، پذیرش آنچه آقای هاشمی در این یادداشت نوشته‌اند برایشان ثقیل و سنگین و بلکه ناممکن است.»

انتخابات مجلس خبرگان و اعتراضات کاندیداهای چپ
آخرین اجلاسیه اول مجلس خبرگان در تیر 69 در حسینیه امام‌خمینی(ره) برگزار می‌شود و هاشمی هم عضو هیات‌رئیسه مجلس خبرگان بوده، در این جلسه تصمیم گرفته می‌شود که مسئولیت احراز صلاحیت کاندیداهای مجلس خبرگان که یکی از شرایط آن اجتهاد بود به‌عهده شورای نگهبان گذاشته شود و شورای نگهبان هم تصمیم گرفت از کاندیداها امتحان بگیرد. هاشمی در جلسه تصمیم‌گیری حضور داشت و یادداشت‌های بعدی حاکی از این است که از کاندیداهای چپ مجلس خبرگان برای گلگی از این شرط به وی مراجعه کرده‌اند. 
مثلا در یادداشت روز 18 مرداد 69 این‌طور نوشته: «آقای مجید انصاری آمد. از عدم توجه رهبری به رادیکال‌ها، مجلس و مسائل مجلس خبرگان انتقاد داشت. من هم از موضع‌گیری‌های آنها انتقاد کردم.» یا در یادداشت روز 28 شهریور 69 می‌نویسد: «آقای کروبی حاضر نیست در امتحان شرکت کند و ممکن است طرفداران او عملا به مبارزه با شورای نگهبان برخیزند... مساله را با رهبری در میان گذاشتم؛ ایشان هم گفتند دخالتی نمی‌کنند و شفاعتی نمی‌کنند چون موارد متعدد است و نمی‌شود یکی را مستثنی کرد.» 
یا در یادداشت روز اول مهر 69 می‌نویسد: «با محمد امامی‌کاشانی، عضو شورای نگهبان درباره انتخابات مجلس خبرگان صحبت کردم. 20 نفر از نامزدها که به نحوه احراز صلاحیت معترض بودند، در انتخابات شرکت نکردند و مشکل درست شده است. عصر به دفتر آیت‌الله خامنه‌ای رفتم.» 
با وجود اینکه هاشمی خود جزء اعضای هیات‌رئیسه مجلس خبرگان بود و شرط جدید در انتخابات مجلس ناشی از تصمیم خبرگان بود، اما هیچ‌جایی در یادداشت‌های هاشمی و در نقل گله‌گویی‌ها، او اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند و به‌گونه‌ای حل مشکل کاندیداها را به رهبری ارجاع می‌دهد. نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «شما در هیچ‌یک از این یادداشت‌ها نمی‌بینید که ایشان به‌عنوان یکی از تصویب‌کنندگان قانون احراز صلاحیت داوطلبان مجلس خبرگان توسط شورای نگهبان شخصا اقدام به پاسخگویی به معترضان کرده باشند، یا مثلا گفته باشند که این یک روال قانونی است که ما خودمان در مجلس خبرگان تصویب کردیم و شما هم باید تابع قانون باشید.»

یک اشتباه!
هاشمی در یادداشت روز 22 اردیبهشت 77 و در شرح دیدار با اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت می‌نویسد: «از اظهارات امروز رهبری در پاسخ به سوالات دانشجویان دانشگاه تهران که گفته‌اند در انتخابات خبرگان مثل انتخابات مجلس نباید انتقاد شود، نگران بودند و گفتند دانشجویان را برای مخالفت بسیج می‌کنیم.» براساس یادداشت هاشمی، رهبری گفته‌اند نباید در انتخابات خبرگان انتقاد شود و این موضوع دانشجویان را نگران کرده است. اما با مراجعه به سخنان رهبری در همین روز در جمع دانشجویان دانشگاه تهران رهبری در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان که پرسیده بود «لطفا نظر خود را درباره موضع‌گیری‌های مختلف درخصوص انتخابات مجلس خبرگان بفرمایید» این‌طور پاسخ می‌دهد: «... بالاخره انتخابات خبرگان انتخاباتی است که به‌عقیده من مهم است. البته مجلس خبرگان برخلاف ریاست‌جمهوری و مجلس شورای اسلامی کار نقد ندارد؛ برای یک لحظه منتظر می‌نشینند، لیکن آن لحظه -لحظه انتخاب رهبر- بسیار مهم است.» نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «آنچه مسلم و موجود است اینکه یک تفاوت فاحش میان آنچه رهبری گفته‌اند با آنچه در یادداشت آقای هاشمی آمده و توسط ایشان در تاریخ ثبت شده، وجود دارد و جالب اینکه طبق این یادداشت، آن دانشجویان قصد داشتند برمبنای برداشت نادرست خود از بیانات رهبری، اقدام به بسیج دانشجویان برای مخالفت با این نظر رهبری بکنند.»
 در ادامه این یادداشت هاشمی، نکته دیگری هم حائز توجه است. هاشمی نوشته: «اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت آمدند پیش من و ضمن قدردانی از کارهای مهم من برای عمران و سازندگی، از من خواستند که مثل گذشته که مشکلات و بحران‌های کشور را رفع می‌کرده‌ام، برای رفع این مشکلات کمک کنم.» این برخلاف رویه و موضع‌گیری‌های این تشکل در زمان ریاست‌جمهوری مرحوم هاشمی است. نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «دفتر تحکیم وحدت در طول دوران سازندگی یکی از منتقدان تند و افراطی آقای هاشمی بود. یعنی اگر به یادداشت‌های آقای هاشمی هم در طول سال‌های 68 تا 76 که مسئولیت ریاست‌جمهوری را برعهده داشتند، نگاه کنیم، هرجا یادی از دفتر تحکیم وحدت شده، اگر خیلی خوشبینانه هم بخواهیم نظر بدهیم، روح مثبت و همدلانه‌ای بر آن یادداشت حاکم نیست.» با وجود انتقادهایی که دوران سازندگی از سمت دفتر تحکیم وحدت متوجه وی بود بعید به‌نظر می‌رسد که آنها در دیدار با او از اقدامات وی در دوران سازندگی تقدیر کرده باشند. نویسنده می‌گوید: «در یادداشت‌های آقای هاشمی همواره نام تحکیم وحدت قرین است با تندروی و افراط و انحصار‌گرایی و بی‌انضباطی و سم‌پاشی و مانند آن. بنابراین طبیعی است که وقتی در اوایل سال 77 ناگهان مشاهده می‌کنیم که اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در ملاقات با آقای هاشمی به تقدیر و تمجید از اقدامات دولت ایشان در طول دوران سازندگی پرداخته‌اند، موضوع برایمان نامأنوس و ثقیل جلوه کند.» 

استعفای خاتمی
در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی در سال 71 خاتمی که وزیر ارشاد وقت بود استعفا می‌دهد. نویسنده درباره علت استعفای خاتمی در آن زمان می‌نویسد: «آقای خاتمی آن موقع وزیر ارشاد بود و دیدگاه‌ها و روش‌های خاص خود را داشت که در‌مجموع حاکی از آن بود که با آنچه تحت عنوان تهاجم فرهنگی مطرح می‌شد، چندان موافق نبود. طبیعی است که این تفکر و روش ایشان از سوی معتقدان به جریان تهاجم فرهنگی مورد نقد و اعتراض واقع می‌شد و خلاصه هرروز هم بحث بیشتر بالا می‌گرفت.» انتشار استعفای خاتمی اما در خاطرات هاشمی به چه صورت بوده است؟ خاتمی استعفای خودش را 3 خرداد 71 تقدیم مرحوم هاشمی می‌کند. هاشمی در خاطرات این روز می‌نویسد: «محافظه‌کاران فشار زیادی بر وزارت ارشاد و صداوسیما وارد می‌کنند.» او در خاطرات این روز، هیچ اشاره‌ای به استعفای خاتمی نمی‌کند. «جالب اینکه ایشان یک روز بعد، یعنی در یادداشت روز 4 خرداد 71 از آقای خاتمی به‌عنوان یکی از اعضای گروه تندروها یاد می‌کند...» هاشمی در یادداشت‌های بعدی اشاراتی هم به استعفای خاتمی می‌کند تا 20 مرداد 71 که در خاطرات می‌نویسد علی لاریجانی را به‌عنوان وزیر پیشنهادی ارشاد به مجلس معرفی می‌کند. اما اگر کسی بخواهد با مطالعه خاطرات هاشمی علت استعفای خاتمی، وزیر ارشاد زمان او را بفهمد، می‌شود گفت چیزی دستگیرش نمی‌شود. یعنی با وجود اینکه خاتمی وزیر وقت ارشاد دولت هاشمی بوده و به‌هرحال استعفای او اهمیت دارد، اما هاشمی در خاطراتش توضیحی درباره جزئیات و علت این استعفا نداده است. 

رکود سازندگی با آغاز ریاست‌جمهوری خاتمی!
در خاطرات هاشمی از سال های76 به بعد یعنی آغاز دوران ریاست‌جمهوری خاتمی، تصویر چندان روشنی از پیشرفت و بهبود اقتصادی نشان داده نمی‌شود. یعنی انگار بعد از پایان دوران سازندگی و آغاز دوران اصلاحات پیشرفت تازه‌ای در زمینه اقتصاد اتفاق نیفتاده و همه‌چیز دچار سکون و رکود شده است. اما اوج‌گیری این نوشته‌ها در سال 77 بیشتر جلب توجه می‌کند. مثلا در 29 فروردین 77 می‌نویسد:
«...آقای آقازاده رئیس سازمان انرژی اتمی از وضع اقتصادی دولت و سیاسی کشور اظهار نگرانی شدید کرد و گفت در دولت مدیریت اقتصادی نیست... آقای جهانگیری، وزیر صنایع و معادن آمد... از مشکلات اقتصادی کشور و از ضعف مدیریت در دولت گفت.»
یا در روز 7 اردیبهشت 77 آمده: «دکتر کلانتری وزیر کشاورزی آمد... از مشکلات اقتصادی کشور و بی‌تصمیمی و ضعف مدیریت در دولت و مشکلات ناامنی برای سرمایه‌گذاری به خاطر عمل قوه قضائیه و مطبوعات گفت... .»
هاشمی در بخش‌های دیگر علاوه‌بر نقل عدم توانمندی و موفقیت دولت از درخواست کمک برخی برای ورود او می‌نویسد. در 22 اردیبهشت 77 می‌نویسد: «آقای اکبر مالک آمد... شاعر است... موارد زیادی از مشکلات دولت جدید را شمردند؛ از جمله وضع بد اقتصادی، رکود، بیکاری و... ‌و از من خواستند که مثل گذشته که مشکلات و بحران‌های کشور را رفع می‌کرده‌ام، برای رفع این مشکلات کمک کنم.»
در 30 اردیبهشت 77 می‌نویسد: «آقایان بشارتی و غرضی آمدند. از نابسامانی و اختلافات با حرکت‌های شعاری اظهار نگرانی کردند و از من خواستند برای رفع مشکلات تلاش کنم.»
تصویری که در دولت خاتمی در یادداشت‌های هاشمی در آن سال‌ها می‌شود دید، عدم توانمندی در اداره امور دولت است. یعنی اگر قرار باشد خواننده تنها با مراجعه به خاطرات مرحوم هاشمی بخواهد از دوران دولت اصلاحات اطلاعات کسب کند، با یک دولت ناکارآمد مواجه است که بقیه هم به آن اعتراف می‌کنند و با مراجعه مدام به مرحوم هاشمی از او می‌خواهند که خودش برای حل مشکلات ورود کند. اما آیا واقعا این‌طور بوده؟ نویسنده می‌گوید: «میزان کل درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز در دوران دولت‌های پنجم و ششم، یعنی دولت آقای هاشمی برابر با 141.7 میلیارد دلار و در دولت‌های هفتم و هشتم یعنی دولت آقای خاتمی 157.2 میلیارد دلار بوده است که به این ترتیب میانگین درآمد سالانه برای هرکدام از این دولت‌ها، به ترتیب 17.7 و 19.6 میلیارد دلار بوده است. با در نظر داشتن برخی عوامل ازجمله نرخ تورم، این دو دولت کمابیش از درآمدهای نزدیک به‌هم برخوردار بوده‌اند.»

بازداشت شهردار تهران
اواسط سال 76 پرونده شهرداری تهران در دادگستری تهران تشکیل می‌شود. ماجرای تشکیل پرونده شهرداری تهران از نامه عباس آخوندی، وزیر مسکن دولت هاشمی شروع می‌شود. آخوندی آن نامه را خطاب به رهبری می‌نویسد و از اقدامات شهرداری تهران در تراکم‌فروشی‌ها شکایت می‌کند که باعث بی‌اعتباری طرح‌ها و ضوابط شهرسازی شده است و برج سازی‌های خلاف ضوابط و قوانین مصوب شهرسازی، موجب تضییع حقوق عمومی شده است. بعد از این نامه به قوه قضائیه برای بررسی بیشتر ارجاع داده می‌شود. کرباسچی، شهردار تهران در آن زمان با اتهامات مالی ذکر‌شده در سال 77 بازداشت می‌شود. اما واکنش مرحوم هاشمی به این بازداشت چه بود؟ این‌طور که از یادداشت‌ها مشخص است، هاشمی نامه آخوندی را قبول نداشته و پیش از بازداشت شهردار تهران هم نظر منتقدان درباره اقدامات شهرداری را نمی‌پذیرد. مثلا در یادداشت 24 بهمن 74 نوشته: «آقای سیدابوالفضل موسوی‌تبریزی، دادستان سابق آمد و از شهرداری تهران بد گفت. البته درخواست عوارض شهرداری از ساختمانی بی‌تاثیر نبود، لذا نصیحتی کردم.» درباره این موضوع که در شهرداری تخلفاتی صورت گرفته بود تردیدی وجود نداشت اما درباره بازداشت کرباسچی نویسنده می‌نویسد: «رهبری موافق بازداشت ایشان نبودند و در ملاقات آقای هاشمی با رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای از دستگیری کرباسچی علی‌رغم دستور منع بازداشت ایشان اظهار تعجب می‌کنند.»
در یادداشت روز 16 فروردین 77 می‌نویسد: «... درباره بازداشت شهردار تهران صحبت کردیم. ایشان تعجب دارد که چطور با منع بازداشت از سوی ایشان، قوه قضائیه بازداشت کرده... .»
نویسنده درباره حمایت هاشمی از کرباسچی می‌گوید: «آقای هاشمی عمدتا مورد مراجعه هواداران آقای کرباسچی است. خود ایشان هم از حامیان آقای کرباسچی است. از ابتدای مسئولیت آقای کرباسچی به‌عنوان شهردار تهران، آقای هاشمی بزرگ‌ترین حامی او به شمار می‌رفت.» 
هاشمی در نمازجمعه روز 28 فروردین77 به شکلی کاملا جانبدارانه از کرباسچی حمایت می‌کند. اما در یادداشت همین روز نوشته: «در نمازجمعه درباره مسائل اختلافی روز هم صحبت کردم و سعی نمودم بی‌طرفی را مراعات کنم؛ اما رسانه‌های خارجی به‌عنوان طرفداری از شهردار تفسیر کرده‌اند.» 
بعد از اینکه حکم محکومیت کرباسچی منتشر می‌شود هاشمی در خاطرات روز 1 مرداد 77 می‌نویسد: «خبر محکومیت آقای کرباسچی روی صفحه کامپیوترم آمد. خیلی سنگین است. پنج سال زندان و 260 میلیون تومان جریمه و برگرداندن پول شهرداری، 60 ضربه شلاق و 20 سال انفصال از مشاغل دولتی؛ ناراحت شدم.»
این رای در دادگاه تجدیدنظر تغییر پیدا می‌کند و مرحوم هاشمی در خاطرات روز 3 دی 77 می‌نویسد: «خبر محکومیت آقای کرباسچی در دادگاه تجدیدنظر اعلان شد؛ مقداری تخفیف داده‌اند، ولی بازهم بالاست. علی هاشمی، ‌اخوی‌زاده‌ تلفنی خواست که عفو وعده داده‌شده رهبری را پیگیری کنم. تلفنی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کردم... .» کمتر از 9 ماه از حبس کرباسچی نگذشته که شهردار در روز 5 بهمن 78 با عفو رهبری از زندان آزاد می‌شود. کرباسچی در روز 16 اردیبهشت 78 دوران حبس خود را آغاز می‌کند. هاشمی در خاطرات این روز علاوه‌بر مکتوب کردن خبر آغاز دوران حبس کرباسچی می‌نویسد: «آقای نوری از مقامات ارشد عصبانی است و این پیشامدها را ناشی از آن می‌داند و نقل می‌کند که آقای مهاجرانی یک روز در جلسه حزب کارگزاران سازندگی گفته که در جلسه‌ای مطرح شده که آقای کرباسچی گردن‌کلفتی می‌کند، گفته شده که خواهد دید که گردن‌کلفت‌تر از او هم هست.»
نویسنده درباره این یادداشت مرحوم هاشمی می‌نویسد: «منظور از مقامات ارشد، طبیعتا رهبری است. جلسه مورد اشاره آقای مهاجرانی نیز با رهبری بوده است. موضوع بحث آن جلسه هم پیرامون تشکیل پرونده در مورد برخی شهرداران مناطق تهران توسط دادگستری تهران بوده است. در آن جلسه آقای کروبی ضمن بیان برخی مطالب درباره تشکیل پرونده شهرداری و تلقی عده‌ای مبنی‌بر سیاسی بودن این پرونده، می‌رسند به اینجا که می‌گویند آن روحیه نیرومند آقای کرباسچی و گردن‌کلفتی‌اش دارد کارها را انجام می‌دهد... در پایان جلسه هنگامی که آقای کروبی از آیت‌الله خامنه‌ای درخواست می‌کند تا ایشان شرایطی را فراهم آورند که آقای کرباسچی در آن بحبوحه جابه‌جایی دولت و آغاز به کار آقای خاتمی، همچنان به کار و فعالیت خود ادامه دهد، رهبری با لحنی همراه با مطایبه، این‌گونه به آقای کروبی پاسخ می‌دهد که کار دارد می‌کند که بابا! شما که می‌گویید گردن‌کلفت است دیگر، بالاخره آدم گردن‌کلفت کار می‌کند!
حالا شما مجموعه عرایض بنده را در نظر بگیرید و خودتان قضاوت کنید، آنچه در یادداشت آقای هاشمی به نقل از آقای نوری و آقای مهاجرانی آمده، چقدر منطبق با واقع است.»

انتخابات مجلس ششم و دعوا با چپ‌ها
نقدها و حملات تند چپ‌ها به هاشمی از دوران ریاست‌جمهوری او شروع شده بود. نه هاشمی دل خوشی از آنها داشت نه آنها دل خوشی از هاشمی. این دلخوری‌ها ادامه داشت و در انتخابات مجلس ششم به اوج خودش رسید. هاشمی با قصد ریاست مجلس وارد عرصه انتخابات می‌شود. او روز بعد از ثبت‌نام در انتخابات مجلس یعنی 25 آذر 78 در خاطراتش می‌نویسد: «نام‌نویسی و اظهارات دیروز من مساله مهم سیاسی امروز رسانه‌هاست. علی‌رغم ناراحتی چپ، انعکاسش مطلوب است. به نظر می‌رسد به انفعال افتاده‌اند.» 6 روز بعد از ثبت‌نام هاشمی در انتخابات مجلس او در 30 آذر 78 در یک مصاحبه مطبوعاتی حضور پیدا می‌کند. شرح این نشست را در خاطراتش این‌طور نوشته: «از ساعت 9:30 تا 12 مصاحبه مطبوعاتی داشتم. حدود 150 خبرنگار و عکاس داخلی و خارجی شرکت داشتند؛ سوالات هم مهم و حساس بود. بعضی گفتند چپ را سردرگم کرده است. در دوسال گذشته به سمپاشی‌ها جواب نداده بودم.» هاشمی تا پیش از انتخابات مجلس ششم از درگیری با جناح چپ دوری می‌کرد در این ایام مستقیما به آنها حمله می‌کند. در این میان فائزه هاشمی هم به حملات چپ‌ها پاسخ می‌دهد و در حمایت از بابا با آنها درگیر می‌شود. هاشمی در خاطرات 5 دی 78 نوشته: «در رسانه‌های داخلی، بحث ورود من به صحنه انتخابات هنوز داغ است. جناح چپ نارضایتی خود را علنی کرده است و میانه‌روها و راستی‌ها خوشحالند و اظهارات صریح فائزه که بی‌پروا به تندروهای چپ و راست حمله می‌کند هم مورد توجه زیاد است.» با بالاگرفتن درگیری‌ها میان خانواده آقای هاشمی با چپ‌ها و لیبرال‌ها کار به پادرمیانی دفتر رئیس‌جمهور می‌کشد. هاشمی در یادداشت روز 11 دی 78 این‌طور نوشته: «فائز گفت آقای ابطحی رئیس دفتر آقای خاتمی با او صحبت کرده و درباره اظهارات فائزه علیه تندروی‌های جناح چپ گلایه کرده و فائزه گفته است که مقابله‌به‌مثل است و ادامه دارد. سپس بعد از دو روز، تلفنی گفته که با گروه‌ها و روزنامه‌های چپ صحبت کرده و آنها پذیرفته‌اند دست از سمپاشی بردارند و از فائزه درخواست کرده که او هم ادامه ندهد و گفته به درخواست آقای خاتمی اقدام شده است.» مقاله عالیجناب سرخپوش هم همین موقع‌ها بود که چاپ می‌شود. نویسنده در این رابطه می‌نویسد: «عالیجناب سرخپوش در روز 29 دی‌ماه 78 در روزنامه صبح امروز چاپ شده بود و رویکردی به‌شدت ضدهاشمی داشت؛ تا جایی که حتی بعضی از نیروهای مطبوعاتی اصلاح‌طلب نیز به نقد این همه تندوتیزی آن پرداختند و حتی بعضا آن را حاوی بی‌انصافی‌هایی در حق آقای هاشمی خواندند. این مقاله تاثیر خود را در تخریب شخصیت آقای هاشمی در آن برهه نزدیک به انتخابات داشت.»
انعکاس این مقاله در یادداشت 2 بهمن 78 هاشمی این‌طور است: «آقای تهرانی از وزارت اطلاعات آمد. از بی‌عملی وزارت انتقاد داشت و گفت شکایتی علیه آقای اکبر گنجی به دادگاه تهیه شده است. گفتم زمان مناسبی نیست؛ سوءاستفاده انتخاباتی خواهند کرد. مقاله توهین‌آمیز او به نام «عالیجناب سرخپوش» توهین به امام و رهبری و من و جنگ برداشت شده و روزنامه‌های چپ هم از او انتقاد می‌کنند.»
نویسنده در این رابطه می‌گوید: «البته آقای هاشمی در این یادداشت خود، رویکرد این مقاله را علاوه‌بر خود به دیگر بزرگان نظام و امور دیگر نیز تسری داده‌اند؛ اما واقعیت این است که محتوای این مقاله متمرکز بر شخص آقای هاشمی بود.»

تقصیر شماست که فائزه را بی‌جهت رنجانده‌اید
در همان روزهایی که فائزه هاشمی در حال راه‌اندازی روزنامه «زن» بود، مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی پیش مرحوم هاشمی می‌رود، در یادداشت 2 خرداد 77 این‌طور نوشته شده: «آقای مسیح مهاجری، رئیس روزنامه جمهوری اسلامی آمد... تذکراتی درباره روزنامه فائزه داشت که افراد نامناسب را به کار نگیرد.» بعد از این البته مسیح مهاجری برای نقد مطلب چاپ‌شده در این روزنامه به دیدار پدر می‌رود. در 14 مهر 77 این‌طور آمده: «آقای مسیح مهاجری آمد. درباره بعضی مواضع روزنامه زن انتقاد داشت، اما نمونه‌ای ارائه نداد، جز اعلامیه‌ای که برای سخنرانی چند نفر از دگراندیشان، به‌صورت آگهی چاپ کرده است.» این نقدها اما محدود به مسیح مهاجری نمی‌ماند. در خاطرات روز 29 مهر 77 آمده: «عصر، آقای رحیمیان، رئیس بنیاد شهید آمد. از وضع بد فرهنگی جوانان و شرارت مطبوعات و عملکرد دفتر رهبری و وزارت ارشاد گفت. از روزنامه زن هم انتقاد کرد که در مجموع آثار منفی دارد و کسانی از مخالفان انقلاب و بی‌تفاوت‌ها را مطرح می‌کنند و خواست برای فرهنگ اسلامی فکری بکنیم.»
البته خود هاشمی هم نقدی را به مدیرمسئول روزنامه زن یعنی فائزه هاشمی وارد می‌کند. در 3 آبان 77 نوشته: «دیشب، فائزه را به‌خاطر بعضی اشکالات روزنامه زن، تلفنی سرزنش کرده بودم. امروز صبح آمد؛ عصبانی بود. از خودش، با توضیحاتی دفاع کرد. بعضی از ظرافت‌های سیاسی با ملاحظات و دسته‌بندی‌ها و سیاست‌های نظام و مسائل اساسی سیاسی و اخلاقی را تذکر دادم.» نویسنده در ادامه می‌نویسد: «روزنامه زن در ادامه مسیر با شکایاتی از سوی برخی افراد مواجه شد. این شکایات به‌خاطر درج مطالبی در این روزنامه راجع‌به این افراد بود که به این ترتیب شکایات تا حد زیادی شخصی محسوب می‌شدند. در دادگاه، روزنامه زن از شکایات مربوط به امور شخصی تبرئه شد؛ اما طبق نوشته آقای هاشمی در یادداشت روز 17 آذر 77: «به‌خاطر نقل تلفن یک زن، در ستون انعکاس نظر مردم، مجرم شناخته شده، که رای ناحقی است.» 
نویسنده در ادامه به دو یادداشت مرحوم هاشمی در اواخر سال 77 اشاره می‌کند. اول یادداشت روز 14 بهمن 77 که در آن نوشته: «آقای (محمدرضا) فاکر (نماینده مشهد) آمد. درباره روزنامه زن تذکر داد؛ من هم به او تذکر دادم، درباره طرح مساله عکس کشتی توسط خودش در سخنرانی قبل از نمازجمعه قم و نیز بدرفتاری خط راست نسبت به فائزه و روزنامه زن که باعث گرایش بیشتر او به مخالفان راست‌ها می‌شود.» و یادداشت دیگر در 5 اسفند77: «بعد از نماز مغرب و عشا، چند نفر از نیروهای حزب‌الله آمدند و ضمن اظهار نگرانی از اوضاع جاری، از من خواستند که حزبی تاسیس کنم و مثل سال‌های اول انقلاب، به میدان بیایم و از روزنامه زن هم انتقاد داشتند. به آنها گفتم تقصیر شماست که فائزه را بی‌جهت رنجانده‌اید و مخالفت ناحق کرده‌اید.» نویسنده در ادامه می‌نویسد: «آنچه در دل این دو یادداشت نهفته و مستتر است، اینکه آقای هاشمی انتقادات واردشده به خانم فائزه هاشمی و روزنامه زن را رد نمی‌کند. یعنی به منتقدان نمی‌گویند که حرف ناحق می‌زنید و این‌طور نیست که شما می‌گویید؛ بلکه می‌گویند اگر این‌طور است، تقصیر شماست که در واقع او را با کارهای نادرست خود به این سو سوق داده‌اید.»
روزنامه زن اوایل سال 78 تعطیل می‌شود. حجت‌الاسلام رهبرپور، رئیس دادگاه انقلاب علت این توقف انتشار را چاپ پیامی از فرح دیبا در شماره روز شنبه 14 فروردین 78 و کاریکاتوری در شماره روز سه‌شنبه 17 فروردین 78 می‌داند که در آن موضوع دیه به تمسخر گرفته شده بود. 

در نقد یک سند تاریخی
نویسنده یادداشت‌های مرحوم هاشمی را نه از این جهت که او خاطرات شخصی‌اش را منتشر کرده بلکه از این جهت که یادداشت‌ها یک سند تاریخی هستند به نقد و بررسی پرداخته است. بخش‌هایی از کتاب را به همراه نقد نویسنده مورد بررسی قرار دادیم. گاهی یادداشت‌های مرحوم از این جهت که خلاصه نوشته شده و جزئیات بیشتری ندارد مورد نقد گرفته، گاهی روایت‌های نادرست که با سندهای مشابه مغایرت دارد، بعضی اشتباهات در روایت که در یادداشت‌ها وجود دارد و در مواردی انتشار برداشت‌های مرحوم هاشمی از اتفاق‌ها فارغ از صحت برداشت، موردنقد و بررسی نویسنده قرار گرفته است. درحقیقت اگر قرار باشد خواننده بخواهد تنها از یادداشت‌های هاشمی اطلاعاتی درباره وقایع دهه 60 و 70 کسب کند، اطلاعات دقیق نیست و در مواردی در صحت آن هم شک وجود دارد. فارغ از اینکه آقای هاشمی حق داشته، اتفاق‌ها را در یادداشت‌های شخصی و براساس برداشت خودش بنویسد یا نه، وقتی با روایت تاریخ مواجه می‌شویم قصه متفاوت است. با این حال البته نویسنده در بخش‌هایی از کتاب با استناد به یادداشت‌های مرحوم هاشمی برخی رویدادها را نقل می‌کند و برخی اسناد موجود در یادداشت‌ها را برای دقیق‌تر شدن روایت استفاده می‌کند. 
همانطور که در ابتدای متن به آن اشاره شد، محورهای گزارشی که می‌خوانید براساس مطالب مطرح‌شده در این کتاب است. «تأملی در یادداشت‌های آقای هاشمی» که مسعود رضایی، نویسنده و تاریخ‌نگار در 992 صفحه نوشته و انتشارات شهید کاظمی آن را در آخرین هفته‌های سال 1401 به چاپ رسانده است. رضایی در این کتاب تلاش کرده بیش از هر چیز، بر آن وجوهی از خاطرات مرحوم اکبر هاشمی‌رفسنجانی تمرکز کند که در دهه‌های اخیر، کمتر مورد توجه تاریخ‌نگاران و نویسندگان قرار داشته است؛ وجوهی که در توضیحات کتاب هم اینطور به آن اشاره شده است: «طرح سوالات و ابهامات درباره محتوای برخی یادداشت‌های آقای هاشمی طی جلساتی منظم و مروری بر مجموعه یادداشت‌ها و تمامی صحبت‌های ضبط و پیاده و منتشرشده ایشان، سرآغاز یک بحث مفصل و طولانی شد که جمع‌بندی آن در کتاب «آقای هاشمی»؛ به رشته تحریر درآمده است.» با توجه به این نکات، می‌توان کتابی که می‌بینید را، مبسوط‌ترین نقد منتشرشده از خاطرات روزانه هاشمی دانست.
کد مطلب : 264
http://ecovatan.ir/vdcfijd0aw6dv.giw.html
نام شما
آدرس ايميل شما