1. اینگونه نیست که وضع جریان های اجتماعی از لحاظ بدنه مردمی، همان بماند که در ابتدا بوده است، بلکه این امر به خود آن جریان وابسته است. به طور ضروری، هیچ گونه تداوم و پیوستگی ای در میان نیست و همه چیز به تصویرسازی بعدی جریان از خود و ظهور روایت های جدید از واقعیت گره خورده است. لحظه های آغازین، لحظه های شورانگیز و هیجان سازی است که بر شانه روایت برآمده از خود جریان، تکیه زده است، اما همین که زمان می گذرد و روایت های دیگری در کنار روایت نخستین می نشیند، چه بسا از خویش حق انگاری جریان اجتماعی بشدت کاسته شود و به تدریج این برداشت در ذهن بسیاری از هواداران جریان اجتماعی ایجاد شود که واقعیت، آن نبوده که در ابتدا پنداشته بودند. از آنجا که جریان اجتماعی می خواهد یک شروع طوفانی داشته باشد تا بدنه اجتماعی حداکثری بیابد و توده های مردم را هر چه بیشتر با خود همراه کند، گویا چاره ای ندارد جز اینکه یک روایت حاد و برداشت تشدیدشده را بپروراند و خویش را دچار محرومیت و مظلومیت آنچنانی نشان دهد، اما چندی بعد همین روایت، به نقطه ضعف او نیز تبدیل خواهد شد چراکه روایت های معارض از راه می رسند و بدنه جریان اجتماعی را گرفتار ساخت شکنی ذهنی می کنند. آنان درمی یابند واقعیت، آن نبوده که در لحظه های آغازین شنیده اند و خام اندیشانه پذیرفته اند؛ بلکه واقعیت، جنبه های مهم و تعیین کننده دیگری نیز داشته که نیروهای پیشران جریان اجتماعی برای آنکه در رودخانه جریان اجتماعی موج آفرینی کرده و راه خویش را در برابر حاکمیت باز کنند، آنها را حذف کرده اند. به این ترتیب هرچه زمان می گذرد از حرارت ها، هیجان ها و حساسیت ها کاسته می شود و مردم به زندگی روزمره خود بازمی گردند. البته حتی در اینجا نیز برای توجیه شکست و نپذیرفتن علت آن، از مواجهه حاکمیت به عنوان سرکوب، استبداد و اختناق یاد می شود و عقب نشینی تدریجی و طبیعی مردم از جریان اجتماعی، نادیده گرفته می شود. ریزش گسترده همان بدنه اندک در اغتشاش های اخیر نشان می دهد برخلاف تحلیل آصف بیات، مساله های القا شده و برجسته شده، ساختگی بودند و از این رو نتوانستند از خود در برابر روایت های متفاوت محافظت کنند.
2. این وضع حتی در شعار اساسی این جریان اجتماعی نیز به چشم می خورد. شعار «زن، زندگی، آزادی» درون خیز و جامعه بنیاد نبوده، بلکه از بیرون به آن عرضه شده است و بدنه این جریان نیز تصور کرده این شعار می تواند خواسته هایش را پوشش دهد. این در حالی است که شعار یادشده، هرگز نمی تواند همچون یک «چتر فراگیر» دغدغه های مردم ایران یا حتی بخش عمده ای از آن را نمایندگی کند، چراکه این مضامین با چالش ها، نیازها و مطالبه های مردم تطابق ندارند. توده مردم در وضع دیگری به سر می برند و این شعار در مسیر دیگری به راه افتاده است. جامعه ایران، جامعه عینیت ها و واقعیت ها است و دردها و رنج هایش را به طور مستقل احساس می کند و اینگونه نیست که بتوان از بیرون و به صورت پیش ساخته، شعاری را به آن خوراند و از آن انتظار همراهی طوطی وار داشت. ما با یک جامعه سیال و ژله ای روبه رو نیستیم که بتوانیم مساله های خویش را در ظرف هیجان های روایتی بریزیم و به این جامعه بنوشانیم. این جامعه، خودش می داند چه می خواهد و چه نمی خواهد؛ از این رو باید دردهای آنها را یافت نه اینکه دردهایی را به آن القا کرد. بر این اساس روند اغتشاش نتوانست حتی همسویی و همراهی آن بخش از زنان ایرانی که دچار حجاب ضعیف بودند را نیز به دست آورد و آنان را به سوی کشف حجاب سوق دهد. این امر بدیهی ترین و مستقیم ترین توفیقی بود که باید نصیب جریان اغتشاش می شد، اما چنین نشد. با توجه به چنین شکست آشکاری، نمی توان حتی فراگیری و اجتماعی بودن همان جنبه زنانه این جریان را پذیرفت، چه رسد به دعاوی کلان و فربه دیگر که بیش از نقشی بر آب نبودند.
3. آنچه در لحظه های آغازین، شعله اغتشاش را برافروخت و مایه و پایه صورتبندی جریان اجتماعی شد، همین لایه مطالبه های زنانه بود که تا چند هفته ای پیش رفت و لایه های دیگری را نیز به خود افزود، اما نه فقط لایه های دیگر و مکمل را باخت، بلکه لایه اصلی و نمادین شده نیز از همراه کردن زنان دارای پوشش بینابینی، ناکام ماند و در عمل مشخص شد مساله زنان ایران، حجاب اختیاری نیست. حجاب، چه قانونی باشد و چه اختیاری، بخش عمده و غالب زنان ایرانی به سوی کشف حجاب حرکت نمی کنند و روایت شان از زندگی و آزادی، تناسبی با آنچه جریان اغتشاش می گفت و می طلبید، ندارد. این واقعیت عریان، همه تحلیل هایی را که اغتشاش را همچون یک جنبش اجتماعی فراگیر و مردمی تصویر می کنند - از جمله تفسیر آصف بیات که سخت بر ریشه داری و عمق اجتماعی آن اصرار کرده است - بیش از وهم و خیال معرفی نمی کند.