ادبیات کودک در دام سلیقه مخاطب!

گفت و گوی روزنامه «جام جم» با افشین علا
سالگرد درگذشت مهدی آذریزدی، نویسنده ای است که چند نسل از کودکان این سرزمین با نوشته های او خاطره دارند. این روز را به همین مناسبت، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نامیده اند. ادبیات کودک و نوجوان ما در این سال ها، دچار مشکلات بسیاری بوده و به شهادت بسیاری از کارشناسان از روزهای طلایی خود فاصله زیادی گرفته است. افت شدید شمارگان کتاب های این گروه سنی در کنار مشکلاتی نظیر از رونق افتادن مجلات و نشریات تخصصی کودک و نوجوان و آشنا نبودن عموم مردم با کتاب های خوب و مناسب، باعث شده از یک سو، بسیاری از کودکان و نوجوانان امروز چندان با کتاب اخت و الفت نداشته باشند و از سوی دیگر، آنهایی هم که کتاب می خوانند، معمولا کتاب های خوب و ارزشمند به دست شان نمی رسد. به همه این مشکلات باید کم کاری نهادهای دولتی به خصوص آموزش و پرورش را در آشناکردن نسل تازه با ادبیات و کتاب، اضافه کرد. در این روز،سراغ چهره فعال ادبیات کودک و نوجوان در زمینه شعر رفتیم و درباره مشکلات این حوزه از او پرسیدیم. گفت وگو با افشین علا را بخوانید.
اگر بخواهید برآیندی کلی از وضعیت ادبیات کودک و نوجوان ارائه دهید، نگاه تان به این عرصه مثبت است یا منفی؟
نگاهم منفی نیست اما چندان مثبت هم نیست. به این معنی که ما در روزگاری به سر می بریم و روندی را ادامه می دهیم که در دهه های قبل آغاز شد و خیلی هم ادبیات کودک با درخشش و اوج همراه بود. منتها اکنون اگر نگوییم دوران رکود، یک دوران بدون فراز را در ادبیات کودک طی می کنیم. من شاهد اتفاق خاصی نیستم درصورتی که در دهه های قبل در ادبیات کودک چه در شعر، داستان و چه در دیگر بخش ها شاهد رویدادها و اتفاقات بزرگ و خوبی بودیم ولی الان خیلی فراز و نشیب نمی بینیم.

در آن دورانی که می گویید شاهد فراز ادبیات کودک بودیم چه زنجیره ای از اتفاقات در این ادبیات، کار خودش را درست انجام می داد که خروجی آن، دوران خاطره انگیزی بود که از آن صحبت می کنید؟
به نظرم هم مسئولان در بخش های دولتی و خصوصی و هم نهادهایی که با ادبیات کودک مرتبط بودند برای جذب شاعران و نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان و تولید آثار فاخر، انگیزه های قوی داشتند و هم خود شاعران و نویسندگان، دغدغه ارتقای سطح ادبیات کودک و ایجاد رویدادهای تازه و رو به پیشرفت را داشتند. این گرایش و رقابت بین اهالی ادبیات کودک و نوجوان برای خلق آثار نو دیده می شد اما امروز من آن رقابت و انگیزه را در هردو طرف یعنی چه ناشران و متولیان امر و چه پدیدآورندگان نمی بینم. احساس می کنم به یک کار روزمره تبدیل و از آن تپش و زایندگی دور شده است.

به چه دلیلی نیاز به این رقابت و گرایش به تولید آثار خوب در میان نویسندگان کم شده است؟
بخشی از این مساله به غلبه اینترنت و فضای مجازی بر بازار کتاب و نشر و رویدادهای فرهنگی و هنری دوران قبل از اینترنت برمی گردد. فضای مجازی خود به خود تاثیر منفی خود را گذاشته است، بنابراین فکر می کنم اگر تا قبل از این دوران ارتباطات مدرن و اگر پدیدآورندگان ادبیات کودک و نوجوان به دنبال ایجاد ذائقه، نگاه و پیام در مخاطبان بودند، امروز بیشتر تابع سلیقه مخاطبان هستند. ادبیات کودک و نوجوان زمانی به اوج رسید که پدیدآورندگان می توانستد و دغدعه داشتند که مخاطبان را هدایت کنند، نگاه شان را وسعت و سلیقه آنها را ارتقا ببخشند. اما آثاری را که امروز پدید می آید، نگاه می کنم تابع نگاه و سلیقه مشخص است و این به تغییراتی برمی گردد که در مخاطبان نسل جدید ما اتفاق افتاده است. این مساله را نمی توان انکار کرد که ما در یک دوران گذار به سر می بریم. به هرحال مخاطب امروز، مخاطب دهه 60و70 نیست بلکه مخاطبی است که به نظرم به صورت کاذب از این که چه مربیان، والدین، شاعران، نویسندگان و هنرمندان به او و به سلیقه او خط و جهت بدهند؛ احساس بی نیازی می کند. من این احساس را کاذب و تحت تاثیر فضای مجازی می بینم اما خود ما هم مقهور این فضا شده و تلاش نکرده ایم با روش های خلاقانه و هنرمندانه، بر این فضا تاثیر بگذاریم و رشته میان خود و مخاطب را همچنان محکم نگه داریم. البته فضای مجازی و ابزارهای ارتباطی پیچیده مدرن تا حدودی تاثیر ناگزیر داشته ولی نمی توانم بگویم ما هم مقصر نیستیم. اتفاق دیگری که افتاده روی آوردن شاعران و نویسندگان به تولید انبوه آثار مکرر و فراوان است که یا به دلیل عادت است یا از سر اجبار معیشت. به هرحال مشکلات اقتصادی تاثیر خود را حتی بر ادبیات کودک هم می گذارد و تقصیر آن به مسئولان، ناشران و سلیقه ناشران برمی گردد. برآوردی که من از معدل سلیقه ناشران دارم این است که شاید کتاب ها شکیل بوده یا از نظر ظاهری سعی شده است کتاب ها متفاوت باشند اما به نظر من سلیقه ها تابع بازار شده است. این گونه نیست که چه ناشران و چه پدیدآورندگان امروز به ضرورت های این نسل فکر کنند بلکه به سلیقه های موجود فکر می کنند. حتی در آثاری که به نظر حرفه ای می رسد و در جشنواره ها صاحب رتبه شده و در نشریات به عنوان آثار برتر تبلیغ می شوند، متاسفانه معضل تبعیت از سلیقه مخاطب و بازاری بودن دیده می شود.

خیلی به متولیان امر اشاره می کنید؛ منظورتان نهادهای دولتی است؟
هم نهادهای دولتی و هم خصوصی. من همیشه همه را با هم می بینم؛ یعنی نه می خواهم نقش نهادهای دولتی را کمرنگ کنم و نه بخش خصوصی را. اگر تقصیری هست، متوجه هر دوی آنهاست. ما معمولا مشکلات را از جانب نهادهای دولتی می بینیم درحالی که قرار نیست در امور فرهنگی، نهادهای دولتی حرف اول را بزنند. خود اهالی قلم و فرهنگ، متولیان بخش خصوصی، ناشران، نهادها و انجمن ها و همه کسانی که دغدغه کار تخصصی را در هر حوزه ای دارند، هم در توفیقات موثرند و هم در کاستی ها مقصر. به همین دلیل نباید نوک حمله ما همیشه فقط به سمت مسئولان باشد.

به بحث مسئولان بازمی گردیم. هروقت بحث درباره ناشران و وظایف فرهنگی آنها می شود، بلافاصله این استدلال مطرح می شود که ناشران به دنبال بازگشت سرمایه و فعالیت اقتصادی هستند و با این حرف، بی توجهی ناشران به فضای فرهنگی کلی کشور توجیه می شود. نظر شما دراین باره چیست؟
قطعا در دوران شکوه و اوج گیری ادبیات کودک هم ناشرانی که کارهای شاعران و نوجوانان را منتشر می کردند، به بازگشت سرمایه و سودکردن فکر می کردند و این گونه نبود که آنها توجهی به بحث اقتصاد در کار خود نداشتند ولی در آن زمان دغدغه کار تخصصی و هم دغدغه سود توام بود. هر کار موفقی باید چنین باشد و اصلا من توصیه ام این نیست که بازار را رها کرده و به اقتصاد توجه نکنیم و نگاه مان فقط به تخصصی بودن فعالیت ها باشد اما اینها با هم منافاتی ندارند. اگر همان جاذبه هایی که امروز چه در قطع کتاب، چه در گرافیک اثر و چه در دیگر مولفه هایی که می تواند کتاب را برای مخاطبانش جذاب کند، لحاظ کنیم اما در مضمون و کیفیت آثار هم سختگیر و به دنبال انتشار آثار معیار باشیم که وقتی به دست مخاطب می رسد، ملکه ذهن و زبان او شود و او را با ادبیات به معنای واقعی کلمه و نه با یک اتفاق صرفا فانتزی و زودگذر آشنا کند چرا که این مساله حداقل برازنده ادبیات فارسی نیست. درست است که ما برای کودک کار می کنیم ولی فعالیت مان زیرمجموعه ادبیات فارسی است و به همین دلیل باید کارمان هم عمیق تر و هم شکیل تر باشد.

اگر به بحث نهادهای دولتی برگردیم. نهادهای مختلفی مانند آموزش و پرورش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، حوزه هنری، نهاد کتابخانه ها، صداوسیما و... در زمینه هنر و ادبیات کودک و نوجوان فعالیت می کنند منتها به نظر می رسد هرکدام جزیره جداگانه ای هستند که به هم کاری ندارند و گاه فعالیت های شان همپوشانی هم دارد. به نظر شما این ایراد است؟
من این را ایراد نمی بینم. نهادهای مختلفی می توانند کار خود را ولو این که کاری به کار هم نداشته باشند، انجام دهند. مشکل از جایی شروع می شود که ما یک نهاد معیار نداریم یعنی نهادی که بتواند معیارهای یک کار اثرگذار و خلاق را برای کودکان به همگان اعم از خود مخاطبان آثار و نیز نهادهای متولی ارائه کند. خصوصی یا دولتی اش تفاوتی نمی کند اما آن چیزی که ما گم کرده ایم، آن دغدغه و تلاش شبانه روزی است که ما خود در دوران جوانی شاهد بودیم که پیشکسوتان شعر و ادبیات کودک چطور دغدغه داشتند و شب و روز برای کشف افق های جدید و وسعت دادن نگاه خود، وقت می گذاشتند. ادبیات کودک در ایران پدیده نوظهوری بوده و درست است از دوران مشروطه نمونه هایی داشته و بعد از انقلاب تجربه هایی داشتیم که بعد از انقلاب به اوج رسید اما هنوز ادبیات کودک، پدیده نوظهوری است و ما نیازمند تجربه های تازه در این زمینه بوده و هستیم اما آن شور و اشتیاق را متاسفانه دیگر امروز نمی بینم. پیشکسوتان کار خود را کرده اند و ثمره فعالیت های خود را می بینند اما نسل جدید هم هرکدام گوشه ای نشسته اند و با آرشیوی محدود از مضامین و واژگان، به تعبیر من کارهای مشابه خلق می کنند و از روی دست هم کپی می کنند. نمی خواهم بدبین باشم ولی به عنوان ناظر و منتقد، این شرایط را می بینم که برای خودم خوشایند نیست. نتیحه این وضعیت غلبه فانتزی بر ادبیات کودک شده است. البته هیچ وقت نمی خواهم منکر نقش فانتزی به عنوان یکی از مولفه های ادبیات کودک شوم اما غلبه آن بر مضمون را نمی پسندم. الان به نظر می رسد هر اثری فانتزی تر باشد، بیشتر تبلیغ می شود که اشتباه است. یادمان باشد ما با مخاطبی سر و کار داریم که در مورد نگاه، سلیقه، ذائقه، نوع نگاه او به ادبیات و آینده ای که برایش پیش بینی می کنیم، مسئولیم. این مساله را فراموش کرده ایم.

گفتید نهاد معیار نداریم ولی به نظر می رسد در این زمینه از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتظار می رود این نقش را بازی کند. آیا کانون توانسته این نقش را در سال های اخیر به خوبی به عهده بگیرد؟
همچنان معتقدم در بین همه نهادها، کانون حرف اول را می زند و چه فضای کانون، چه تولیداتش و چه تلاش های مربیان و کارشناسان کانون پرورش فکری به هیچ وجه با تلاش هایی که در دیگر نهادها صورت می گیرد، قابل قیاس نیست. همچنان با فاصله زیاد این نهاد را همچنان در صدر نهادهایی می بینم که متولی ادبیات کودک و نوجوان هستند. البته این به معنای آن نیست که کانون در اوج خود به سر می برد. کانون هم به آفاتی مبتلاست و روزمرگی هایی وجود دارد و باید به فکر خلاقیت بود. بخصوص باید مربیان سختکوش کانون که حلقه واسطی میان کانون و بچه ها هستند و با مخاطبان ارتباط مستقیم دارند، بیشتر با آرزوها و چشم اندازهایی که برای ادبیات کودک داریم، آشنا شوند. کتاب هایی که کانون منتشر می کند، به نسبت کتاب های موفقی است اما با دوران شکوه خود فاصله زیادی دارد.

خیلی ها معتقدند کودک و نوجوان امروزی، با کودک و نوجوان دهه شصت و هفتاد که دوران اوج این ادبیات بود؛ اساسا تفاوت کرده است. چقدر از طرف پدیدآورندگان و هم از طرف متولیان برای شناخت و ارتباط گیری با این نسل کار کرده ایم؟
در پرسش شما پاسخ آن هم نهفته است زیرا این سوال ناشی از خلایی است که در این زمینه احساس می شود. همان طور که گفتم ما در دوران خیلی خاصی که دوران گذار محسوب می شود، زندگی می کنیم. نسل جدید به واسطه فناوری های ارتباطی نوین، هم در معرض مواهب فراوان و هم در معرض آسیب های فراوان است. قطعا هر نسلی نسبت به نسل قبل تفاوت هایی دارد اما بیشتر از آن که به تفاوت ها توجه کنیم، مقهور امکانات و ابزاری شده ایم که کودک و نوجوان ما به آن دست یافته است. ما بیش از این که به خود کودکان و نوجوانان توجه کنیم، به آن ابزار توجه کرده ایم. درست است که نسل ها تغییر می کنند اما شباهت های ذاتی که از ابتدا تاکنون در بین همه نسل ها وجود داشته است، پابرجاست. با همه تفاوت هایی که بچه ها کرده اند، نمی توانیم بگوییم این بچه ها دیگر بچه های دهه های شصت و هفتاد نیستند؛ حتی بچه های چند قرن پیش هم با بچه های امروز اشتراکاتی دارند. یک اصول ثابت و لایتغیری در همه نسل ها وجود دارد که با هیچ ابزار ارتباطی زیر و رو نمی شود، بلکه به فطرت کودکان و نوجوانان مربوط است. این که بچه های امروز از دست ما در رفته اند و به حرف ما گوش نمی دهند و حس غربتی میان ما و آنها وجود دارد که باعث می شود حرف همدیگر را نمی فهمیم، به کوتاهی خودمان برمی گردد. درباره دلایل این فاصله گرفتن ها کار پژوهشی صورت نگرفته است مثلا بارها گفته شده یکی از دغدغه ها در حوزه های اعتقادی و دینی این است که بچه های امروز را در دایره مفاهیم اعتقادی خود نگه داریم. سوال اینجاست که برای این کار، چه برنامه ای داشته ایم و چه کار تازه ای کرده ایم؟ برای مثال از وقتی سرود «سلام فرمانده» تولید شد و درخشید، مسئولان و متولیان امور تبلیغاتی همان الگو را اما به شیوه ای ضعیف تر ادامه می دهند. دلیل ندارد اگر اثری به دلیل ملودی خوب و حس و حال خالصانه اش موفق شده است بر گروه زیادی از مخاطبان تاثیر بگذارد، با کپی کردن مدام آن باعث دلزدگی مخاطبان شویم. در حوزه کودکان و نوجوان، مسئولان ما الگوهای ثابت و محدودی را به عنوان معیار گرفته اند و فکر می کنند همه بچه ها آن الگوها را می پسندند در حالی که ما داریم به خودمان دروغ می گوییم و چنین نیست. باید کارشناسان امر و کسانی که ضرورت های کار کودک را می شناسند، دور هم جمع شوند و با به رسمیت شناختن سلیقه های بچه ها بخصوص گروه سنی نوجوانان، بحث و بررسی کنند که بهترین راه برای این که مقهور فرهنگ بیگانه و گرایش های غیر دینی، غیر اعتقادی و غیر ملی نشویم، چیست؟ منتها این کار مستلزم حضور افراد کاردان و خبره هستیم، نه مبلغانی که با روش های تکراری و کلیشه ای، کار تبلیغاتی می کنند.

با توجه به این که شما خود در حوزه مطبوعات کودک به ویژه با تجربه سردبیری مجله دوست، حضور موفقی داشته اید؛ در این بخش هم در سال های اخیر خیلی عقب افتاده ایم. در حوزه رسانه به خصوص مطبوعات کودک و نوجوان چه باید کنیم؟
باید به سمت کار مطبوعاتی در این حوزه برگردیم چرا که متولیان امر در نهادهای دولتی و خصوصی، به شدت مقهور فضای مجازی و اینترنت هستند و با همین استدلال رسما نقش کار مطبوعاتی را انکار می کنند. در همان مجله دوست که شما اشاره کردید، شاهد بودیم که اگر کار، برای شان جذاب باشد، نشریه خیلی هم بین بچه ها خواهان دارد و بچه ها هیچ گاه با نشریه و مجله قهر نکرده اند. فکر نمی کنم در جوامع دیگر و کشورهایی که در حوزه ارتباطاتی از ما پیشرفته تر هم هستند، رونق کتاب و مجله از بین رفته باشد و همه مقهور فضای مجازی شده باشند. در صورتی که متولیان امر در کشور ما در بهترین حالت، اولویت را به فضای مجازی می دهند و با نگاهی فرمایشی و محدود به کتاب و مطبوعات می نگرند، درحالی که این نگاه، اشتباه بزرگی است چرا که من معتقدم نه تنها دوران کتاب و مطبوعات تمام نشده بلکه باید در حوزه های مختلف، فضاهای جدید خلق کنیم. دورانی که برای بچه ها جنگی بود که شامل همه قالب ها و موضوعات می شد، از گزارش و مصاحبه تا شعر، قصه، سرگرمی، ورزش، مباحث اعتقادی، عکس، تصویر، کمیک استریپ و... گذشته است و باید برای بچه ها در موضوعات مختلف، نشریات تخصصی تعریف کنیم. برای مثال بچه هایی هستند که به موضوعات هوا و فضا علاقه دارند یا بچه هایی هستند که به کشتیرانی یا هواپیما علاقه دارند، گروهی به خودرو و اتومبیل علاقه دارند، برخی دیگر به صنایع و علوم نوظهوری علاقه دارند که امروزه در جهان پدید آمده اند و ریزه کاری های زیادی هم دارد که باید همیشه به مخاطب درباره آن اطلاعات داد یا بچه هایی که رشته های مختلف ورزشی را دوست دارند؛ باید به این سمت برویم که برای هرکدام از این گروه ها یک نشریه اختصاصی منتشر کنیم. در آموزش و پرورش هم باید نگاه به سمت استعدادیابی باشد و بچه ها را به شکل مخاطبان همگون و یکدست نبینیم. هرکدام شان در زمینه خاصی استعداد دارند و در حوزه ادبیات، هنر و فرهنگ هم باید به این سمت برویم که علایق بچه ها را کشف کنیم و در هر زمینه ای به سمت تولید اثر حرکت کنیم. مجله به عنوان یک محصول فرهنگی و یک اثر مکتوب و دائمی که به دلیل دوره ای بودن زمان چاپش می تواند تعلیق و انتظار ایجاد کند، قابلیت تاثیرگذاری بسیاری دارد و نباید این ابزار موثر را از دست بدهیم.

شما یکی از چهره های موثر شعر نوجوان در سال های اخیر بوده و هستید اما وضعیت امروز ما در شعر نوجوان نگران کننده است چرا که میزان انتشار کتاب های جدید بسیار پایین آمده و ناشران هم از انتشار کتاب های شعر نوجوان استقبال چندانی نمی کنند؛ برای اصلاح این وضعیت چه باید کرد؟
آنچه بیان کردید، واقعیتی است که من هم آن را انکار نمی کنم اما باید به دلایلش نگاه کرد. من این مساله را بیشتر از این که حاصل کم کاری افراد بدانم، حاصل پدیده بزرگی می دانم که در دوران ما در حال اتفاق افتادن است. متاسفانه به دلیل اتفاقاتی که در جهان افتاده است، در عرصه ارتباطات و سایر عرصه ها، دوران نوجوانی در حال حذف شدن از زنجیره عمر انسان هاست. به نظر می رسد بچه های امروز ناگهان از کودکی به بزرگسالی پرتاب می شوند. من در این زمینه تخصص چندانی ندارم و باید برای این مساله، متخصصان رشته های مختلف گردهم بنشینند و درباره اش بحث کنند. بچه های ما در دوران کودکی برای کسب اطلاعات و ارتباطات امکانات بسیاری در اختیار دارند و می توانند خیلی بیشتر از کودکان نسل های گذشته تجربه های زیادی کسب کنند و شاید دلیل این پرتاب شدن به بزرگسالی همین باشد ولی به هرحال این اتفاق خوبی نیست چرا که دوران نوجوانی هم دوران بسیار زیبایی است و در عین حال دوران بسیار خطیری هست و باید درباره اش فکر شود و به نوجوان ها کمک شود که این دوران را به سلامت طی کنند اما به صورت کاذب از زنجیره گروه های سنی ما حذف شده است. البته این به معنی آن نیست که واقعا حذف شده باشد بلکه به این معنی است که بچه ها آن را حس نمی کنند یا نمی خواهند داشته باشند و زودتر به مواهبی برسند که در ذهن آنها مختص بزرگسالی است. یکی از دلایل کم شدن آثار خوب و تاثیرگذار می تواند همین مساله باشد. ما کتاب را برای مخاطبی می نویسیم که به چشم می بینیم، نه برای مخاطب فرضی؛ شاید مخاطبی که شاعران و نویسندگان به دنبالش هستند، دیگر نیست یا اگر هم هست آن قدر کم است که دیگر به چشم نمی آید اما ما باید به بچه ها کمک کنیم که نوجوانی را طی کنند و این دوره سنی را که پلی میان کودکی و بزرگسالی است، فراموش نکنیم چرا که اگر این پل را حذف کنیم، خطر سقوط مسافران این مسیر در رودها و دره ها وجود دارد. در دهه های قبل به دلیل این که واقعا بچه های ما نوجوانی می کردند، کار برای نوجوانان رونق خاصی داشت اما امروز نوجوانان اگر ببینند اثری مختص گروه سنی آنان منتشر شده است، آن را پس می زنند چرا که دوست ندارند خود را کودک یا نوجوان ببینند و می خواهند خود را بزرگسال بدانند. باید درباره درهم آمیخته شدن مفاهیم جوانی و نوجوانی فکر کنیم و به شیوه ای وارد حریم نوجوانان شویم که آنان احساس تحقیر شدن نکنند. در مجموع باید گفت این یکی از خلاها و مسائلی است که به آن دچار شده ایم و در این زمینه کار خیلی کم شده است اما نباید در مقابلش منفعل باشیم، بلکه باید بنشینیم و راه های جلب و جذب مخاطب نوجوان را پیدا کنیم.

گفتگو: آرش شفاعی
کد مطلب : 291
http://ecovatan.ir/vdcfiyd0aw6d1.giw.html
نام شما
آدرس ايميل شما