هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم

کاش حافظ خوانده بودند

آرش شفاعی، روزنامه جام جم
این که چرا چنین جایگاه ویژه ای به حافظ داده شده از رازهای تاریخ است و پیچیدگی های مردمی چون مردم ایران را نشان می دهد که رفتارهای شان را به این راحتی نمی توان ردیابی کرد و توضیح داد ولی بی شک گره خوردگی نام حافظ با قرآن و این که مردم حافظ را به همان اندازه که شاعر می دانسته اند، حافظ قرآن می دانسته اند.
بی اغراق باید گفت خواجه شمس الدین محمد شیرازی که «حافظ» تخلص می کرد، خاص ترین شاعر تاریخ بشر است. این که می گویم خاص فقط به دلیل فنی و ادبی نیست، البته که وی شاعر بزرگی است اما او به موقعیتی دست یافته که هیچ شاعری و شاید هیچ هنرمندی در دنیا به آن نرسیده است.
این ویژگی و تشخص از سه جنبه همزمان روی داده و این سه امتیاز دست به دست هم داده تا حافظ تبدیل به شاعری شود که دیگر فقط به چشم شاعر به او نگاه نمی شود بلکه برای ارزیابی کارش ، اهمیت و تاثیرش باید به هر سه وجهه وجودی او توجه کرد. بدون این سه وجهه و این ویژگی اختصاصی، شناخت درست حافظ و نقش او در ادبیات و فرهنگ فارسی و ایرانی دقیق و درست نیست.

چیزی فراتر از شعر
اگر به تاقچه خانه هر ایرانی از قدیم نگاه کنیم، دو کتاب روی آنها بوده است. یکی از این کتاب ها، قرآن است که دریچه ای است برای گفت وگوی هر فرد مسلمان با خدای خود. دیگر کتابی که هر ایرانی در خانه اش داشته، کتاب شعر یک شاعر بوده است. این که ایرانی ها مردم شعردوستی هستند و فرهنگ و زبان شان با شعر گره خورده، یک حقیقت است که همه کسانی که با ایرانی ها دمخور بوده اند، آن را درک کرده و در کتاب های شان بیان کرده اند اما ماجرای «حافظ» و مردم ایران، چیزی فراتر از علاقه مندی به شعر و دوست داشتن خواندن غزلی از شاعری خوش زبان و خوش بیان در لحظات تنهایی و خلوت است. ایرانی ها شاعران بزرگی دارند که با استفاده از ظرفیت های خاص زبان فارسی، توانسته اند شاهکارهایی بی مانند در ادبیات جهان بیافرینند ولی قصه حافظ اصلا از اساس فرق می کند. مردم ایران حافظ را فقط شاعر نمی دانند و نمی دانسته اند، حافظ برای آنان مرتبتی پایین تر از یک پیامبر و بسیار بالاتر از شاعری صرف دارد، آنها او را آیینه غیب می دانند. او «لسان الغیب» است که سخنش بیان کننده رازهایی است که فقط انسان هایی خاص در طول تاریخ قادرند به آنها دست یابند. از نظر آنان وقتی شاعری چون حافظ می سراید: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند / ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت / با من راه نشین باده مستانه زدند / آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند...
او فقط شعر قشنگی با وزن و قافیه و ردیف خاص نسروده، بلکه او انگار در این صحنه در روز ازل حاضر بوده، این صحنه ها را دیده و گزارش داده است. او فقط با قافیه و ردیف بازی نکرده تا مضمون پردازی کند، چنان که دیگر شاعران می کنند بلکه حافظ اسراری را دیده و دانسته که در شعرش آنها را بازتاب داده است و این اسرار از غیب برآمده اند.
کدام شاعر در تمام تاریخ بشر به این مرتبت دست یافته که بتواند شانه به شانه پیامبران و ملائک در نگاه مردمش بایستد؟
این که چرا چنین جایگاه ویژه ای به حافظ داده شده از رازهای تاریخ است و پیچیدگی های مردمی چون مردم ایران را نشان می دهد که رفتارهای شان را به این راحتی نمی توان ردیابی کرد و توضیح داد ولی بی شک گره خوردگی نام حافظ با قرآن و این که مردم حافظ را به همان اندازه که شاعر می دانسته اند، حافظ قرآن می دانسته اند؛ در رسیدن به این موقعیت ویژه و خاص تاثیر بزرگی داشته و خود حافظ هم در این زمینه به درستی گفته است: صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

تندیس انسان ایرانی
نکته دیگری که درباره حافظ و اهمیت او باید به آن اشاره کرد این است که حافظ فقط از نظر توجه و نگاه ویژه عموم مردم، ارزش و اهمیت ویژه ای در ادبیات فارسی ندارد بلکه به درستی از نگاه نخگبان نیز او نقطه اوج و چکیده ادبیات، تمدن و فرهنگ ایرانی و فارسی در طول تاریخ از دوران پیش از خود تا دوران مشروطیت است. به عبارت دیگر هرکس بخواهد آینه تمام نمایی از فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی را در قالب یک نفر ببیند، آن یک نفر قطعا حافظ است. حافظ توجه فردوسی به زبان و هویت فارسی را در خود دارد، فلسفه نومیدانه و سخت انگارانه خیامی را هم در شعرش می توان دید، شیرین کاری های زبانی نظامی را، توجه هنرمندانه و ظرافت های ویژه سعدی و عارفانه های پرشور مولانا و عطار و سنایی را یکجا در شعر حافظ می شود دید اما این، همه ماجرا نیست و نه فقط حافظ همه بزرگان ادبیات پیش از خود را به خوبی در شعرش حل کرده و کیمیایی ویژه به دست ما رسانده، اندیشه ای هم که در شعر او هست، چکیده پیشرفت ها و پسرفت های اندیشه ایرانی در طول قرون هشت گانه بعد از هجرت تا زمان اوست. نکته قابل توجه این است که بنیادهای این نظام اندیشه ای تا زمان مشروطیت که دوران آغاز تجددطلبی فکری در ایران است، تغییر چندانی نمی کند. به همین دلیل می توان حافظ را سخنگوی دقیق و درست اندیشه ایرانی در دوران بعد از تهاجمات ویرانگر مغولان و تیموریان دانست. شاید این اندیشه در ذات خود و در نگاه بیرونی، دارای فراز و نشیب ها، چرخش ها و حتی تضادهایی باشد اما باید پذیرفت ملتی که در طول چند قرن درگیر تلاطم های بزرگ تاریخی و فکری بوده است، چنین تضادهایی در نظام اندیشه ای آن بعید نیست. برخی اندیشمندان در توجیه تناقضات درون شعر حافظ که گاهی عجیب می نماید، این حال ها و بیان های متناقض و متضاد را به همین تناقضات موجود در نظام اندیشه ای انسان ایرانی در قرن هشتم هجری ربط می دهند و به همین دلیل است که برای درک این نظام اندیشه ای، بهترین تصویر، آن است که در آینه شعر حافظ دیده می شود، شاعری هم که آینه غیب بوده و هم آینه تفکر و ادبیات مردمش.

یک شاعر حرفه ای واقعی
اما همه آنچه درباره حافظ گفتیم به معنای این نیست که حافظ شاعر بزرگی هم هست. شاعری می تواند مورد توجه مردمش باشد ولی شاعر چندان خوبی نباشد. به عنوان مثال شاعری مانند شاه نعمت الله ولی همیشه مورد توجه مردم بوده و سعی کرده اند از دل برخی شعرهایش پیشگویی های عجیب و غریب بیرون بکشند اما این توجه و اعتقاد مردم باعث نمی شود بگوییم او شاعر خوبی هم بوده است. از سوی دیگر شاعری می تواند جایگاه فکری و تاریخی ویژه ای در فرهنگ و ادبیات یک ملت باز کند اما باز هم شاعر متوسط و ضعیفی باشد. به عنوان مثال، شاعری چون شیخ محمود شبستری در تشریح اندیشه فلسفی دوران خود نقش مهمی داشته و آثارش ارزش بسیاری در انتقال میراث فلسفی زمانه خود به آیندگان دارد اما اگر به چشم یک شاعر به او نگاه کنیم، واقعا ناامید کننده است. حافظ جدا از این که مردم چقدر به شعر او توجه دارند و جدا از نقش و جایگاه تاریخی اش در تاریخ فرهنگ و زبان فارسی، خود شاعر بسیار بزرگی است. یعنی اگر فقط برمبنای نگاه زیبایی شناسانه و بدون توجه به نقش تاریخی و اهمیت او در فرهنگ ایرانی هم به دیوان حافظ نگاه بیندازیم، با یک شاعر بسیار مهم، حرفه ای و بسیار جلوتر از زمانه خود روبه رو هستیم. بسیاری از دیدگاه های جدید در عرصه نقد ادبی و زبان شناسی به میان آمده و درباره آنها صحبت شده است که می توان نشانه هایی از توجه زیبایی شناسانه حافظ را در چند قرن قبل به آنها دید و در شعرش ردیابی کرد. حافظ یکی از حرفه ای ترین و تیزهوش ترین شاعران همه تاریخ و قطعا هوشمندترین شاعر زبان فارسی بوده است. آنچه از او به آیندگان منتقل شده، دیوان چندان قطوری نیست و او در برابر دیوان بسیاری از شاعران فارسی زبان، بسیار کم کار بوده است. حافظ نخواسته هرچه می نویسد به دست آیندگان برسد و دائم نیز در حال اصلاح آثار خود بوده است. شاعری قدرتمند چون بیدل دهلوی چنان اشعار شاهکار خود را در میان حجم بی دلیل و صف طولانی شعرهای ضعیف و قابل دور ریختن اسیر کرده که برای رسیدن به آن شعرهای بی نظیر، باید وقت زیادی گذاشت و بعد از مدتی عطای شعر او را به لقایش بخشید.

کاش حافظ خوانده بودند
شاعر توجهات هنرمندانه و زیرکی هایی عجیب و غریبی از خود نشان داده که در طول تاریخ همیشه باعث شده شعرش زنده و مورد توجه باشد. به یاد داریم که همین چند هفته پیش درباره یکی از بیت های شعر حافظ، یک دعوای سیاسی هم درگرفت. این بیت حافظ را : زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد؟ / دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانندیکی از شخصیت های سیاسی توییت کرده بود و میان موافقان و مخالفانش دعوایی ضمنی ایجاد شده بود که آیا این شخصیت سیاسی ناخودگاه گاف داده است یا نه؟ واقعیت این است که دو طرف ماجرا در دام معناگریزی ویژه شعر حافظ گیر افتاده بودند و حافظ هردو را بازی داده بود. این بیت و بسیاری از بیت های اشعار حافظ از درافتادن به دام یک خوانش محدود و خاص، می گریزند و حافظ با استفاده هوشمندانه از ظرفیت های کلمات و تغییر لحن به شعرهایش، چندمعنا و امکان خوانش های متفاوت می دهد. شاید کسانی که امروزه تحت تاثیر دیدگاه های پساساختارگرایان و پست مدرن ها بحث هایی مانند معناگریزی و چندمعنایی از دهان شان نمی افتد، اگر شعر حافظ را دقیق تر خوانده بودند به این نتیجه می رسیدند که شاعری ایرانی چنان از دوران خود جلو بوده که در شعرش همان چیزهایی را آورده که نظریه پردازان نقد ادبی چند صد سال بعد به آن رسیده اند. همچنان که گفتیم حافظ را باید با همین سه ویژگی و امتیاز شناخت. این شناخت باعث می شود به نقش و اهمیت حافظ در ساختار فرهنگ ایرانی بیشتر پی ببریم. چنان که گفتیم، حافظ شاعر بسیار حرفه ای و هوشمندی بوده و رسیدنش به جایگاهی که هیچ شاعری حتی نتوانسته به آن نزدیک شود، به راستی حق او بوده است. حافظ این جایگاه را به علت این که در دربار این شاه یا وزیر رفت و آمد داشته به دست نیاورده و وامدار هیچ کس نیست. جایگاهی که او در شعر جهان هم به دست آورده و شاعران بزرگ و نوابغی چون گوته هم عاشقانه او و شعرش را می ستوند، نتیجه زیبایی های شعری او و ارزش های فرهنگی و فکری آثار اوست که بر تارک ادبیات فارسی می درخشد.
کد مطلب : 322
http://ecovatan.ir/vdcakune149nu.5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما