چینی ها پی بردند که با جمعیت چند صدمیلیونی اما گرسنه و نظام مبتنی بر کشاورزی توان رقابت با دنیای پر تخاصم بیرونی را ندارند. آنها با بریدن از نظام کمونیستی شوروی و آموختن نکاتی از تجربه ابرقدرت شرق، به تقویت اقتصاد خود روی آوردند. دنگ شیائوپینگ، به مثابه پیشگام عمل گرایی چینی می گفت برای قدرتمند شدن، ثروتمند شدن و بانفوذ شدن، چین به یک دوره طولانی از آرامش داخلی و صلح بیرونی نیازمند است. چنین بود که چینی ها خود را از سیبل آمریکا خارج و به همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان در حوزه های مورد مناقشه روی آوردند. چینی ها درک کردند که قدرت فقط در داشتن وسعت سرزمینی و جمعیت نیست، بلکه قدرت در تولید ثروت و وسعت اقتصاد است.