ایران، روسیه و چین باید باکو و ارمنستان را برای انجام مذاکرات صلح از طریق یک پلتفرم شرقی جدید تحت فشار بگذارند، زیرا تداوم این مذاکرات از طریق پلتفرم غربی معنایی جز از دست رفتن گسترده منافع سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی سه کشور و عقب نشینی آنها ندارد که دامنه آن در آینده به کشورهای آسیای میانه نیز کشیده شده و جبران این میزان خسارت بسیار دشوار خواهد بود.
عضویت ایران در دو سازمان همکاری های شانگهای و بریکس ظرفیت های تازه و منحصربه فردی را در حوزه اقتصادی در اختیار کشور قرار داده است که از جمله آنها می توان به کمک به دلارزدایی، امکان دریافت وام و کمک های اقتصادی در شرایط بحرانی یا برای تکمیل طرح های اساسی مانند کریدور شمال – جنوب و دور زدن تحریم های غرب اشاره کرد.
اما این دو سازمان تنها دارای ظرفیت های اقتصادی نیستند و هم افزایی آنها در حوزه های امنیتی و سیاسی نیز می تواند به حل چالش های خطرناک جهانی که منفعت کشورهای موسس و اصلی در دو سازمان مذکور را تهدید می کند، کمک کند.
پس از پیروزی آمریکا و متفقین در جنگ جهانی دوم، نظم آمریکایی با استفاده از سازمان های سیاسی و اقتصادی تاسیس شده توسط آمریکا و متحدانش در جهان مستقر شد که از جمله آنها می توان به سازمان ملل متحد و ارکان متنوع سیاسی و اقتصادی آن مانند شورای امنیت، یونسکو، یونیسف، سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و نهادهای نظامی خاص مانند ناتو اشاره کرد.
آمریکا از طریق ایجاد این نظم شبکه ای و قدرتمند به هژمون برتر جهان مبدل شد و حل و فصل منازعات مهم جهانی، هدایت جریان پول و سرمایه و کنترل فرهنگ و هنر و آموزش را در جهان تا حد زیادی در اختیار گرفت. فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد توهم موفقیت قطعی را در آمریکا و متحدانش ایجاد کرد و فوکویاما نیز نظریه مشهور پایان تاریخ را مطرح کرد.
در طی تمام این سال ها و به خصوص پس از پایان جنگ سرد، تنها کشوری که نظم مستقر آمریکایی در نظام بین الملل را با همه سختی ها و فراز و نشیب ها به چالش کشید، ایران بود. این ایران بود که با صرف هزینه های فراوان مادی و معنوی و با ایستادگی ملتی سرافراز و ریشه دار توانست الگویی متفاوت برای زمامداری و حکمرانی را با همه نقاط ضعف و قوتش مطرح کند، بپروراند و آن را در جهان مطرح کند و شبکه ای از حامیان این ایده را در کشورهای مختلف ایجاد کند که چهل سال برای حفظ و تنومندسازی آن زحمت کشیدند و ثمرات این تلاش و مقاومت امروز در عراق، سوریه، یمن، لبنان، فلسطین، الجزایر و حتی برخی کشورهای آمریکای جنوبی قابل مشاهده و لمس است.
جنگ اوکراین و تحولات پس از آن موجب شد تا برخی کشورهای دیگر جهان مانند روسیه و چین برای به چالش کشیدن نظم آمریکایی انگیزه بیشتری پیدا کنند. این کشورها به علت توانایی های گسترده تر اقتصادی و سیاسی و نظامی در شکل گیری سازمان هایی مانند همکاری شانگهای و بریکس در جهان مشارکت کرده اند که می تواند نظم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی آمریکایی را متزلزل کند.
تعامل و هم افزایی این دو سازمان با جمعیت فراوان، تولید ناخالص داخلی بیش از کشورهای گروه هفت، منابع معدنی و فناورانه و نیروی انسانی نظیر می تواند به تسلط یک نظم تازه شرقی بر جهان منجر شود که بنیادهای هستی شناسانه و معرفتی خود را تا حد زیادی از اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی ایران اخذ کند. زیرا این اندیشه علیرغم همه چالش ها و مشکلات توانسته برای بیش از چهار دهه نظم مستقر غربی را به چالش بکشد و تداوم حیات ایران سرافراز و موفقیت های آن را علی رغم فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی و امنیتی ممکن کند.
سازمان همکاری های شانگهای و بریکس باید بنیان گذار یک سازمان ملل و شورای امنیت تازه باشند و ایده های جنبش عدم تعهد را احیا کنند، برای برقراری صلح و عدالت در جهان تلاش کنند و چالش ها و تهدیدهایی را که ناشی از زیاده خواهی غرب است، برطرف کنند.
یکی از مهم ترین چالش های نوظهور که توسط ناتو، ترکیه و اسرائیل به سه کشور ایران، روسیه و چین تحمیل شده، حضور آمریکا و برخی متحدانش در قفقاز جنوبی و آسیای میانه برای مقابله با این سه کشور است. ترکیه با تلاش برای ایجاد سازمان کشورهای ترک یا همان ناتوی ترکی در نقش پیاده نظام غرب و اسرائیل در قفقاز و آسیای میانه عمل می کند و خباثتی استثنایی از خود نشان می دهد.
ناتوی ترکی با ایجاد کریدور میانی یا ترانس کاسپین از مسیر چین تا کشورهای آسیای میانه، باکو، جنوب ارمنستان (در صورت اشغال سیونیک توسط رژیم علیف)، ترکیه و اروپا تا انگلستان معنا می یابد. اگر چه این کریدور می تواند برای کشوری مانند چین منفعت اقتصادی داشته باشد، ولی غرب و ترکیه از آن برای انتقال نیروهای ناتو و تکفیری ها و تجزیه طلب به مناطق ایغورنشین چین و تاتارنشین روسیه و تقویت تجزیه طلبی در این کشورها استفاده می کنند، چنانچه نقشه هایی مشابه برای نقاط آذری نشین ایران در سر می پرورانند.
غرب برای به تسلیم کشاندن ارمنستان و اجرای این طرح شوم در تلاش است، پلتفورم مذاکرات صلح ارمنستان و باکو در روسیه را از کار بیندازد و با همراهی علیف و پاشینیان ، پلتفرم غربی در اروپا و آمریکا را حاکم کند که نتیجه این تلاش تا به حال برای جهان شرق زیان بار بوده است.
طبق توافقات موجود کل قره باغ کوهستانی یا ارتساخ به عنوان خاک باکو قلمداد خواهند شد و ارامنه که بخشی طبیعی از اتحاد جهان شرق هستند، به شیوه های مختلف حذف شده، نیروها و کشورهای غربی اعم از ناتو و اسرائیل و ترکیه جایگزین خواهند شد. وجود سه فرودگاه نظامی در این منطقه که چسبیده به مرز ایران و ارمنستان هستند، مسدود کردن جاده لاچین از داخل ارمنستان برای دسترسی به قره باغ و جایگزینی مسیر آغدام به استپاناکرت از طریق خاک باکو دسترسی روسیه و ارمنستان و جهان شرق به قره باغ کوهستانی را ناممکن و نظم غربی را در این منطقه دارای ۶۰ میلیارد دلار ذخایر طلا مستقر خواهد کرد.
در ادامه نیز جهان غرب برای تسلط بر منطقه سیونیک و نابودی مرز ایران و ارمنستان و از کار انداختن کریدور شمال جنوب ایران تلاش خواهد کرد که این امر روسیه تحت محاصره غرب و نیازمند دسترسی به خلیج فارس، هندوستان محتاج به دسترسی به ارمنستان و چین نیازمند تنوع مسیرهای کریدوری را نیز به شدت متضرر می کند.
لذا ایران، روسیه و چین باید باکو و ارمنستان را برای انجام مذاکرات صلح از طریق یک پلتفرم شرقی جدید تحت فشار بگذارند، زیرا تداوم این مذاکرات از طریق پلتفرم غربی معنایی جز از دست رفتن گسترده منافع سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی سه کشور و عقب نشینی آنها ندارد که دامنه آن در آینده به کشورهای آسیای میانه نیز کشیده شده و جبران این میزان خسارت بسیار دشوار خواهد بود.
هر سه کشور از اهرم های فشار متنوعی برای وادار کردن علیف و پاشینیان به تغییر رویه فعلی برخوردارند و ایران باید در این زمینه ابتکار عمل را در دست گرفته و روسیه و چین را از خطرات روند صلح غرب محور در قفقاز جنوبی و ضرورت توقف این روند آگاه کند. موفقیت این تجربه مشترک به ایجاد سازمان ملل و شورای امنیت تازه ای منجر می شود که زندگی شرافتمندانه و سعادتمند ملت ها را به دور از تبعیض و ظلم و خوی استکباری آمریکا و متحدانش ممکن خواهد کرد و اولین گام زمینه ساز برای استقرار نظم مطلوب جمهوری اسلامی ایران در جهان خواهد شد.