آنچه در این نوشتار، مختصری به آن خواهیم پرداخت، مسئله ای تنها مربوط به نیم سال اخیر و رویدادهای آن نیست، بلکه مسئله ای است ریشه دارتر که ذهن بسیاری از اندیشمندان، پژوهشگران و آنانی را که عمیق می اندیشند سال هاست به خود مشغول کرده است؛ معنی و مطلب بااهمیتی که در پی پرداختن به آن است که پایگاه و جایگاه مفهومی به نام «ایران» را در ارتباط گذشته و امروز بررسی کند و آن را بازشناسد. بی گمان ماه های سختی اخیرا بر میهن و ملت ایران گذشته است و اکنون هم می گذرد -و البته که در اینجا قصد ورود به سال های گذشته و واکاوی مسائل آن را نداریم- اما به جا می دانم حال که اعتراضات تا حدی فروکش کرده است، به برخی مسائل کنونی و دغدغه های هویتی آینده بپردازیم. میهن گرامی مان، ایران، تاریخ پرفراز و فرودی را پشت سر گذاشته و در کنار نکات منفی -که در تاریخ هر کشوری یافت می شود- اما آنچه درمجموع شایسته یادآوری ا ست، تاریخی است پر از شکوه اندیشه ورزی، هنر و دلاوری. فرهنگ ایرانی و مکتب «اندیشه ایرانی» در سده های گذشته تاثیر فراوانی بر فرهنگ دیگر کشورها -به ویژه در غرب- داشته و در این زمینه صادرکننده بوده است اما در روزگار معاصر و به ویژه در 300 سال اخیر، بنا بر دگرگونی ها و نابسامانی های فراوان در کشور، پرداختن به امور اجتماعی و نیز شناخت دگرگونی های جهان و پیرو آن، تنظیم راهکارهای توانمندسازی اجتماعی و فرهنگی در ایران برای مقابله با آسیب های جهان نوین، بیشتر در حاشیه بوده است تا در متن. در پی این خلا، هجوم فرهنگ غیرایرانی و تاثیر آن بر رفتار اجتماعی و فرهنگ ملی شتاب گرفته است؛ به ویژه در دوران کنونی که فناوری و ابزارهای فناورانه با سرعتی ناباورانه مرزهای جهانی را درنوردیده و بی توجه به بنیان های هویتی هر کشور، جدالی جدی را با آن آغاز کرده است. پس بسیار روشن است که دوام فرهنگی و پیوستگی ملی هر کشور در گرو آن است که مسائل خود را بشناسد و به تنظیم رویکردهایش در ارتباط با روزگار نوین بپردازد. جامعه زنده و پویا که خواهان دوام و ماندگاری است، جامعه ای است که «مسئله» (Problematic) خود را از دل هستی و سیر تاریخی اش شناسایی کند و نسبت به این شناخت، راه آینده خود را تعریف کند؛ تنها از این رهگذر است که می توان به بقای فرهنگی و ملی آن جامعه امیدوار بود. با توجه به این مطلب دفاع از مفهومی به نام «ایران» و شناخت و پاسداری از فرهنگ ملی کاری بس دشوار است؛ آنچه این دشواری را بیشتر می کند کوتاهی ها و حتی برخی رویکردهای مخرب گذشته و اکنون در حوزه های فرهنگی و هویت ملی (یعنی ایرانی) است؛ چه در نظام آموزش و پرورش که نخستین و مهم ترین پایگاه برای تبیین فرهنگ ملی هر کشور است و چه در حوزه های عمومی که نتایج آموخته ها و تمرین آموخته ها باید در آن ظهور یابد. عامل مهم دیگری نیز در میان عامل های دشواری هست: هرگاه افراد و جریان هایی ناموجه که شناختی از فرهنگ ایرانی و «ایرانیت» یا باوری به آن ندارند، از تریبون های خود به سخنرانی درباره ایران یا دفاع! از فرهنگ ملی (که شامل تاریخ، آیین ها، ادبیات، اندیشه و باور دینی و... می شود) می پردازند -بنا بر تاثیر طبیعی و روانی- سخن ایشان کارکردی جز ایجاد زدگی به ویژه در نسل جوان و میانسال نخواهد داشت. ازاین رو باید با آگاهی از این مطلب از ایجاد بدبینی نسبت به گوهر ایرانی بودن و ناامیدی در میان ملت ایران جلوگیری کرد. در این بین نسل جوان و پدران و مادران آنها باید نقش آفرین باشند و با کسب آگاهی -که یک باره به دست نمی آید- و شناخت بنیان های هویتی راه را از بیراهه بشناسند تا بتوانیم از این پیچ تاریخی بگذریم و از صدمات سهمگین آن بر پیکره فرهنگمان بکاهیم. اینکه امروز تحلیلگران بسیاری بیان می کنند که یکی از خواسته های اعتراضات اخیر، سبک زندگی متفاوت است -بی آنکه به شناخت و تبیین بنیان های هویت ایرانی بپردازند- امری گنگ و مبهم و خطرناک است. هر نوع تغییر در سبک زندگی نباید یکسره بیگانه با روند زیست تاریخی یک کشور باشد؛ در غیر این صورت گسست و ویرانی پدید می آید که نامش تغییر نیست، بلکه نابودی و تن دادن به نظام «یکسان سازی فرهنگی» است که مدت هاست صاحبان قدرت و تکنولوژی -در سراسر جهان- آن را دنبال می کنند؛ بنابراین باید از این مطلب که افراد بسیاری چه درون کشور و چه بیرون آن، تلاش دارند تا سطح مطالبات و نگاه مردم را تنها در حد مسائلی مانند حجاب پایین آورند و از برخی مسائل بنیادی تر (ازجمله غفلت در حوزه فرهنگ ایرانی) چشم بپوشند آگاه بود و در دام آن نیفتاد. خوشبختانه هنوز در میان نسل نوجوان و جوان، افراد بسیاری یافت می شوند که بیگانه از هویت ملی نیستند و با تشنگی و علاقه در پی مطالعه و آگاهی از آن هستند اما بخش قابل توجهی از جوانان هم تحت تاثیر بمباران رسانه ای و نیز بی سوادی تاریخی قرار گرفته اند و این مسئله ای نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت. فرهنگ ایرانی همواره پیرو آراستگی و پوشش های شایسته بوده و این مطلب را میراث به جامانده از هنر، ادب و آیین های این سرزمین -از دیرباز تاکنون- تایید می کند، اما آراستگی و زینت ایرانیان همیشه دارای فلسفه ژرف و اندیشه ای نیرومند، با الهام از طبیعت و نگاه آسمانی و به دور از سطحی نگری یا «نمایش تنانه» بوده است.