یکی از پرسشهای مطرح درباره دوران استعمار، این است که کدام قدرت استعماری مساحت سرزمینهای تحت استعمارش و نیز عمر استعمارگریاش از باقی استعمارگران بیشتر بوده است؟ و در پاسخ به این پرسش اولین کشوری که به ذهن متبادر میشود امپراتوری انگلستان است. چرا انگلستان در میان استعمارگران صاحب بیشترین سرزمینها بود؟
چگونگی عملکرد استعمارگران همواره یکی از موضوعات مهم و اثرگذار در روابط بینالملل بوده است؛ به گونهای که امروز با تئوری پسااستعمارگرایی در حوزه نظری روبهرو هستیم. در واقع مسئله استعمار تا آن اندازه مهم و اثرگذار بوده که امروز نیز جهان سیاست با آن درگیر است و تئوریهای روابط بینالملل نیز از آن چشمپوشی و صرف نظر نکرده است. در میان مسائل و موضوعات این دوران پرسشهای بیشماری وجود دارد که صاحبنظران درباره آن اظهارنظر میکنند. از چگونگی تعامل استعمارگران با مردم بومی مناطق مستعمره تا میزان و گستردگی دامنه و حوزه نفوذ هر قدرت استعماری مطالب بسیاری نگاشته شده است.
یکی از پرسشهای مطرح درباره دوران استعمار گستره قلمرو مستعمرات قدرتهای استعمارگر در مقایسه با هم و مدت زمان تسلط بر آنهاست: اینکه کدام قدرت استعماری مساحت سرزمینهای تحت استعمارش و نیز عمر استعمارگریاش از باقی استعمارگران بیشتر بوده است؟ در واقع، مساحت و زمان دو پرسش اصلی درباره این موضوع است. هنگام بحث درباره این پرسش اولین کشوری که به ذهن متبادر میشود امپراتوری انگلستان است؛ استعمارگری که به تعبیری، زمانی در مستعمرات آن آفتاب غروب نمیکرد و دامنه آن به قدری گسترده بود که قارههای مختلف را در جهان دربر میگرفت و سرزمینها و مناطق مختلفی در سراسر جهان تحت حاکمیت آن به سر میبردند.
این در حالی بود که تا پیش از آن قدرتهای آسیایی در عرصه جهانی اثرگذار بودند؛ برای مثال، درحالیکه قدرتهای آسیایی 60 درصد تولید ناخالص جهانی را تا سال 1820م تولید میکردند و اروپا و آمریکا تنها 34 درصد از این سهم را در اختیار داشتند. این روند در قرن بعد معکوس شد. به این ترتیب، در سال 1913م آسیا تنها کمی بیش از 24 درصد از تولید جهانی را در اختیار داشت و اروپا و متحدانش نزدیک به 68 درصد از این سهم را در اختیار داشتند.[1] بیشک این روند در سایه استعمارگری قدرتهای اروپایی حاصل شده بود که در رأس آن انگلستان قرار داشت و یکشبه و یکدفعه شکل نگرفته بود. در حقیقت، اگر بخواهیم یک دلیل قانعکننده برای آن بیاوریم باید به روند استعمارگری، که انگلستان سهم بهسزایی در آن داشت، اشاره کنیم. بر این اساس، تلاش خواهد شد در سطور زیر این مسئله بررسی شود که چرا انگلستان در میان استعمارگران صاحب بیشترین سرزمینهای مستعمره بود؟
گامهای ابتدایی برای استعمارگری انگلستان در آمریکای شمالی برداشته شد، بااینحال، کشتیهای انگلیسی در پی سفرهای دریایی خود فقط چند سرزمین در غرب آمریکا را صاحب شدند. دلیل آن هم حضور زودهنگام اسپانیا در سرزمینهای ثروتمند قاره آمریکا و حفاظت شدید این قدرت استعماری از سرزمینهای تحت سلطهاش بود. با وجود این، انگلستان توانست به مرور زمان در قاره آمریکا جای پای خود را باز کند و سرزمینی مانند کانادا را زیر سلطه خود درآورد.
با ورود به قرن هیجدهم، تغییر اساسی در تمرکز انگلستان ایجاد شد و این تمرکز از غرب به شرق تغییر جهت داد؛ یعنی همزمان با کاهش نفوذ این کشور در نیمکره غربی، حضور آن در شرق و به صورت خاص در هندوستان گسترش یافت.
دلایل اقتصادی
بیشک یکی از دلایل گستردگی امپراتوری انگلستان را باید در حوزه اقتصاد جست؛ البته این دلیل در مورد دیگر قدرتهای استعمارگر اروپایی نیز صادق است؛ بااینحال، انگلستان در این زمینه شدت و حدت بیشتری از خود نشان میداد و از راههای مختلف تلاش میکرد تا به هر شکل میشود کشورهای تحت استعمار را استثمار کند. یکی از سیاستهای انگلستان در همین زمینه در دست گرفتن کنترل تجارت مواد خام مورد نیاز برای تولیدات صنعتی خود بود؛ به نحوی که الگوی نابرابر تجارت میان انگلستان و کشور تحت استعمار شکل میگرفت.
در سال 1900 که انگلستان 50 درصد از واردات و صادرات آرژانتین و تقریبا تمام سرمایهگذاری آن را تأمین میکرد، آرژانتین فقط 10 درصد از واردات و صادرات انگلستان را تأمین میکرد؛ همچنین، در وضعیتی که تولید ناخالص داخلی هند در قرن قبل از استقلال به طور متوسط 2 درصد در سال رشد میکرد، رشد انگلستان ده برابر این نرخ بود. هند یک «خراج استعماری» به انگلستان میداد و نیروی کار مازادش به لندن مهاجرت میکرد که در آنجا از آنها برای حفظ استرلینگ و کاهش کسری تراز پرداختها استفاده میشد. در واقع، هندوستان برای انگلستان یک منبع ثروت کلان بهشمار میآمد. آنها در حالی که قدرتهای آسیایی 60 درصد تولید ناخالص جهانی را تا سال 1820م تولید میکردند و اروپا و آمریکا تنها 34 درصد از این سهم را در اختیار داشتند این روند در قرن بعد معکوس شد. به این ترتیب، در سال 1913م آسیا تنها کمی بیش از 24 درصد از تولید جهانی را در اختیار داشت و اروپا و متحدینش نزدیک به 68 درصد از این سهم را در اختیار داشتند، از هندوستان گندم، جو، پنبه و برنج، بلکه طلا، یاقوت، زمرد، الماس و... به انگلستان صادر میکردند.[2]
ویل دورانت در همین باره نوشته است: «من جمعیت کثیری را دیدهام که در مقابل چشمم از شدت گرسنگی جان میدادند. به من ثابت شده است...که تمام این تیرهبختیها معلول این است که دسترنج ملتی به طرز فجیعی ... توسط ملت ستمگر دیگری به غارت میرود. من میخواهم نشان دهم که چگونه انگلیس سال به سال خون هندوستان را مکیده و آن را به پرتگاه مرگ و نیستی نزدیک کرده است».[3] به این ترتیب، شاهد افزایش توان اقتصادی انگلستان در مدت زمانی کوتاه هستیم که به قیمت غارت و استثمار کشورهای ضعیف به دست آمد.
غارت اقتصادی زیربنای توان نظامی
توان و ظرفیت اقتصادی و انباشت سرمایه ناشی از استثمار ملل مختلف، به افزایش توان نظامی و تسلیحاتی انگلستان نیز کمک کرد. به عبارت ساده، با سرمایهگذاری و رشد روزافزون نیروی دریایی و بعدها هوایی انگلستان، زمینه برای گسترش امپراتوری بیش از پیش فراهم شد و این قدرت استعمارگر توانست مناطق مختلف جهان را درنوردد و کشورهای بسیاری را زیر سلطه خود درآورد. به معنای دقیق کلمه، توسعه توان نظامی انگلستان بود که باعث شد این کشور به کشف استرالیا، نیوزلند و تعدادی از جزایر اقیانوس آرام موفق شود و کمک کرد تا رهبران سیاسی در لندن امپراتوری استعماری خود را تا جنوب شرقیترین نقاط کره زمین گسترش دهند. آنها بهویژه در استرالیا تبعیدگاههایی برای مجرمان ساختند تا سلطه استعمار در آنجا را در قرنهای بعد تثبیت و تحکیم کنند.[4]
استفاده از ترفندهای سیاسی
شاید یکی از دلایل موفقیت انگلستان در بسط امپراتوری خود به مسائل سیاسی و رویکرد این کشور در قبال سایر کشورها باز میگردد. اینجا منظور حیلهگری سیاستمداران انگلیسی است که در تاریخ با این نام شهره هستند؛ برای مثال، میتوان به صادرات تریاک به چین اشاره کرد که انگلستان با این کار سبب شده بود شمار معتادان در چین روز به روز بیشتر و نیز ارز بسیاری از چین خارج شود؛ به همین دلیل، رهبران سیاسی در چین ورود تریاک را به این کشور ممنوع اعلام کردند. اجرایی شدن این سیاست آنقدر برای رهبران سیاسی در انگلستان مهم بود که حاضر شدند به جنگ چین بروند و در نهایت آنچه در تاریخ «جنگ تریاک» لقب گرفت رخ داد.[5]
سیاست تفرقه بینداز و حکومتکن از موارد دیگری است که سیاستمداران انگلیسی برای رسیدن به اهداف خود در کشورهای مستعمره از آن استفاده میکردند. موارد بسیاری در تاریخ میتوان مثال زد که مصداق این سیاست انگلستان بوده است؛ برای نمونه، میتوان به نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران اشاره کرد که انگلیسیها با کمک شعبان بیمخها و سلطنتطلبها در ایران توانستند جنبش مردمی صنعت نفت در ایران را به شکست بکشانند و منافع خود را از این مسیر تأمین کنند؛ همچنین لندن با ایجاد دودستگی در قیامهای مردم هندوستان علیه استعمار توانست به اهداف خود دست پیدا کند. شاید به همین دلیل باشد که در ایران از انگلستان با عنوان روباه پیر یاد و از این لقب برای آن استفاده میشود.[6]
جاسوسی و کسب اطلاعات دقیق از جامعه و مردم محلی و بومی و همچنین پرداخت رشوه به درباریان و رهبران بومی فاسد از ترفندهای دیگر انگلستان بود که برای تأمین منافع این کشور به کار گرفته شد؛ برای نمونه هنگام مقابله شجاعالدوله و شاه عالم با نفوذ کمپانی هند شرقی در هند، انگلیسیها با توطئه و پرداخت رشوه به فرماندهان سپاه شجاعالدوله موفق شدند وی را شکست دهند و این حرکت در نهایت نتوانست به سرانجام رسد و هندوستان را از زیر یوغ استعمار انگلستان برهاند.[7]
در مجموع در بحث از دلایل گستردگی امپراتوری انگلستان در مقایسه با سایر ابرقدرتهای استعمارگر باید به سه مورد کلی اشاره کرد. به تعبیری، دلایل گستردگی امپراتوری انگلستان را میشود در سه بخش اقتصادی، نظامی و سیاسی تحلیل و ارزیابی کرد: از یک زاویه باید به توان اقتصادی انگلستان اشاره کنیم که این ظرفیت در سایه غارت ملل تحت استعمار و تا حدودی صنعتی شدن این کشور بهوجود آمد. در وهله بعد، توان نظامی و بهویژه نیروی دریایی این کشور، که با سرمایهگذاری اقتصادی و توسعه ظرفیت نظامی بهدست آمد، امکان سلطهگری بر سایر قارهها در جهان را برای انگلستان بهوجود آورد. در نهایت باید به دلایل سیاسی و نحوه برخورد با کشورهای تحت استعمار اشاره کرد و اینکه حیلهگری و دسیسهچینی زمینه حفظ و گسترش امپراتوری را برای رهبران سیاسی در انگلستان فراهم کرد.
پینوشتها:
[1]. Barry Buzan and George Lawson, The Global Transformation, Cambridge, Cambridge University Press, 2015, p.17- 21.
[2]. Ibid.
[3] . ویل دورانت، اختناق هندوستان، ترجمه نامور، تهران، گام، 1336، ص 21.
[4] . جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، تهران، امیرکبیر، ص 634.
[5]. مسعود چلپی و غلامرضا عظیمی، «مطالعهی تطبیقی ـ تاریخی رابطهی ساختار سیاسی با توسعهی اقتصادی (ایران، چین و ژاپن 1800-1920)»، جامعهشناسی ایران، ش 29 (بهار 1386)، صص 24 و 25.
[6] . «چرا انگلستان استعمارگر لقب روباه پیر گرفت؟»، قابل دسترسی در:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/07/30/536770
[7] . محمدحسین منظورالاجداد و منصور طرفداری، «استعمار انگلیس وحکومت شیعی اود (1722-1856م)»، شیعهشناسی، ش 27 (پاییز 1388)، ص 98.