اقدام تاریخی ایران برای گشودن آسمان فلسطین اشغالی، پیامهایی جدی به تلآویو و کل جهان سلطه فرستاد. فراتر از ارسال پیام «پایان صبر راهبردی ایران» در قبال شرارتهای آمریکا و سگ هارش در منطقه که مضمونی سیاسی دارد اما در لحظه و در میدان نبرد، پیامد مستقیم عملیات موفق بامداد 26 فروردین برای رژیم صهیونیستی چیزی شبیه قبض روح است.
رژیم خبیث طی ۳ ربع قرن موجودیتش، همواره در تلاش بوده در داخل سرزمینهای اشغالی و پیرامون آن، هر چه بیشتر و بیشتر برای خود فضاسازی کند. این هم از ماهیت صهیونیستی این رژیم، مطابق همان توهم تلمودی گستردگی سرزمین موعود بنیاسرائیل از نیل تا فرات یا از کوه صهیون تا رود جیحون نشأت میگیرد و هم یک ضرورت ژئوپلیتیک برای رژیمی است که اساسا به عنوان پادگان غرب در میانه خاورمیانه، لازم بوده یک قدرت منطقهای باشد.
دست و پا زدن صهیونیستها برای توسعه سرطانی قلمرو و حوزه نفوذ سرزمینی خود، به واقعیات جغرافیایی هم مربوط میشود. سرزمین فلسطین که تحت اشغال اسرائیلیها قرار گرفته، عرض کمی دارد که در عریضترین نقطه - بین مرز رفح تا ساحل جنوبی بحرالمیت - تنها به 115 کیلومتر میرسد؛ مسافتی که یک خودروی معمولی میتواند در یک ساعت طی کند یا یک موشک عادی حزبالله لبنان میتواند به راحتی نقطهزنی کند. به طور معمول این عرض بسیار کمتر هم هست. یک جت جنگنده نسل سوم میتواند فاصله 73 کیلومتری رود اردن تا دریای مدیترانه را در 4 دقیقه طی کند. درباره نسل جدید موشکهای رضوان این زمان یک دقیقه، برای پهپادهای جت ایران ۷ دقیقه و درباره پهپادهای حزبالله و انصارالله 10 دقیقه به طول خواهد انجامید. به این ترتیب قلمروی امروزی سگ هار آمریکا در منطقه ما با آنکه ظاهرا با موانع جغرافیایی یعنی دریای مدیترانه در غرب، صحرای سینا، صحرای نقب و دریای سرخ در جنوب، رود اردن و بحرالمیت در شرق، ارتفاعات جلیل و بلندیهای جولان در شمال شرق و ارتفاعات بنتجبیل و درهرود لیتانی در شمال احاطه شده اما کماکان یک نقطه ضعف تاریخی در برابر هر نیروی تهدیدگر خارجی دارد و آن فقدان عمق راهبردی است.
به همین دلیل از روز نکبت تا امروز، همواره دغدغه سرکردگان رژیم منحوس این بوده که به هر طریقی، عمق راهبردی خود را افزایش دهند. آنها این روند را پی گرفتهاند؛ از لابی سیاسی برای اعمال نفوذ لندن و واشنگتن بر پادشاهی دستنشانده هاشمی در اردن، بویژه با روی کار آمدن شاه حسین در دهه 1950 میلادی تا تصرف مناطق فلسطینی 1948 شامل کرانه باختری رود اردن، و قدس شرقی، غزه، صحرای سینا (مصر) و بلندیهای جولان (سوریه) در جنگ ۶ روزه (1967) و سپس تجاوز به جنوب لبنان (1981)، همه و همه اقداماتی بودند که فضای عمل لازم را برای میدانداری نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه فراهم آوردند.
در زمینه نظامی، راهکار رژیم برای جبران فقدان عمق راهبردی، تاکید بر ۳ مؤلفه هوش، قدرت مانور و شلیک اول بوده است. در این راه آمریکا و انگلیس، با فراهم کردن مدرنترین ناوگان هوایی نظامی به مدت 7 دهه به آن برتری تقریبا مطلق هوایی بر همسایگان عربش بخشیدند. به عنوان مثال رژیم متجاوز همچنان با بهرهگیری از این مزیت هوایی، حملاتی را از لبنان، عراق و سوریه تا یمن ترتیب میدهد.
در سومین دهه موجودیت رژیم منحوس (1970)، بازدارندگی سیاسی، اقتصادی و هستهای نیز در دستور کار تلآویو قرار گرفت. مهمترین راهبرد، دکترین هستهای بود. بر اساس این راهبرد اسرائیل به هیچ عنوان توانایی پذیرش شکست در یک جنگ را ندارد پس باید با حفظ بازدارندگی، از جمله گزینه حق تقدم، به دنبال وارد آوردن ضربات هر چند نامتعارف در خارج از مرزها به حریف باشد. موشکهای دوربرد و هواپیماهای نظامی با قابلیت حمل تسلیحات هستهای و همینطور زیردریاییها، قرار است دکترین بازدارندگی هستهای را با گزینه سامسون یا حمله همهجانبه روز مبادا به تهدیدگر خارجی حمایت کنند.
تلآویو در دولت گلدا مایر با همکاری فرانسویها، تولید مشترک تسلیحات هستهای را از 1967 آغاز و تا سال 1980 زرادخانه خود در دیمونا را تکمیل کرد. با این حال در سالهای اخیر، بویژه پس از افشاگریهای داخلی درباره زرادخانه هستهای، رژیم تحت فشارهای بینالمللی تلاش کرده هر چه بیشتر وابستگیاش را به بازدارندگی نامتعارف با دکترین هستهای کاهش داده و به جای آن به برتری مطلق متعارف برسد. در این دوره همچنین شرکتهای حملونقل و خطوط دریایی بزرگ متعلق به سرمایهداران یهودی، در پوشش تجاری نقش یک ناوگان دریایی عظیم فراقارهای و فرااقیانوسی را برای تلآویو بازی کردند.
سپس قرارداد ننگین کمپ دیوید (1978)، آغاز رسمی رویکرد صهیونیستها برای توسعه حوزه نفوذ سیاسی و اقتصادیشان در خاورمیانه برای به دست آوردن عمق راهبردی در دوران پس از تثبیت میدانی بود. متاسفانه این خیانت سادات و حاکمیت مصر چنان تاثیری بر تامین عمق راهبردی دوره صلح صهیونیستها گذاشت که حتی میتوان گفت روند موازی شکلگیری دکترین هستهای اسرائیل این قدر موثر نبود. اگر انقلاب اسلامی در همان سالها در ایران پیروز نمیشد، میتوان گفت رژیم منحوس بدون تهدید جدی نظامی پیرامونی برای مدت بعیدی تثبیت میشد.
* ظهور سد مقاومت
طی 5 دهه پس از انقلاب اما جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت در قامت تهدیدی میدانی برای تثبیت این غده سرطانی ظاهر شدهاند. امواج متوالی انتفاضه و جهاد گروههای مبارز فلسطینی که اشغالگران را در داخل درگیر میکند، به موازات پیروزی مقاومت لبنان بویژه در جنگ 33 روزه (2006)، ترمز توسعهطلبی نظامی اسرائیل را کشید و عملا رشد فیزیکی این غده سرطانی را متوقف کرد.
هر چه جلوتر آمدهایم، جبهه مقاومت نهتنها فضای لازم برای پیادهسازی راهبرد بازدارندگی اسرائیل به واسطه برتری مطلق متعارف را تنگتر کرده، بلکه حتی در لحظاتی مسیر تنفس صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی را بسته است. این موضوع نقطه ضعف دیگر این رژیم جعلی و پادگانی را عیان میکند و آن وابستگی به قدرتهای خارج از منطقه بویژه آمریکا برای ادامه حیات است. تلاشهای عظیمی که سلطه غربی دوشادوش صهیونیستها در سالهای اخیر برای تداوم بخشیدن به حیات این غده به واسطه تعمیم دادن پیمان کمپ دیوید به دیگر کشورهای عربی خاورمیانه تحت عنوان توافق آبراهام یا حتی پیوند زدن امنیت عمومی اسرائیل با پروژه ترانزیتی بزرگ عرب مود به هندوستان و اتحادیه اروپایی انجام داده، منجر به شکلگیری فضایی امن و کافی پیرامون یا حتی در داخل فلسطین اشغالی نشده است. با شکست لیبرالیسم، روند اوضاع جهان و خاورمیانه به سمت آنارشی پیش میرود و راهبردهای امنیتی و نظامی بر ائتلافهای صرفا سیاسی و تجاری ارجحیت مییابد. امروز با جبهههای متعدد و مستقلی که پیرامون فلسطین اشغالی گشوده شده، یک میدان نظامی تمامعیار به رهبری ایران پیرامون فلسطین گشوده شده که رژیم غاصب را به وضعیت قبل از تثبیت میدانی به واسطه بازدارندگی سیاسی، تجاری و هستهای بازگردانده است. در چنین وضعیتی رژیم غاصب دریافته دیگر حتی به اندازه دهه پیش، نمیتواند به فضاسازی پیرامونی بپردازد. این به منزله شکست راهبرد یک دهه اخیر آنها یا همان «نبرد در میان جنگها» است. این راهبرد با سوءاستفاده از فتنه تکفیری در عراق و شامات از سال 2013 آغاز شد و هدف آن بستن مسیر ارتباطی مقاومت لبنان و فلسطین با سرچشمه انقلاب به واسطه تضعیف حکومت مرکزی سوریه و دور نگه داشتن ایران از مرزهای فلسطین اشغالی با ایجاد کمربندی امنیتی به وسعت 40 تا 80 کیلومتری در جولان اشغالی بود. با این ترفند، اسرائیل امیدوار بود به میداندار اصلی در وضعیت آشفته خاورمیانه تبدیل شود.
شکست داعش و به حاشیه رانده شدن القاعده باعث شد اسرائیل و متحدان آمریکایی، اروپایی و عربیاش نتوانند برخلاف پیشبینیها کنترل کریدور جنوب سوریه را به دست گیرند. به رغم اشغالگری آمریکاییها در شمال و شرق سوریه و حدود 300 حمله هوایی اسرائیلی به پایگاهها، فرودگاهها، ترمینالها، انبارها و تاسیسات مختلف نظامی و غیرنظامی سوریه و حتی در مرز بوکمال با عراق - که گاه از طریق حریم هوایی اردن انجام میشود - هر چه گذشته دسترسی ایران به سواحل شرق مدیترانه از جمله فلسطین اشغالی بیشتر شده است. تسلط نرم و سخت ایران در میادین مزبور، فضایی اندک برای جنگافروزی پیرامونی صهیونیستها در چارچوب راهبرد «نبرد در میان جنگها» باقی گذاشته است.
از طرف دیگر شعبههای مقاومت، خودکفایی نظامی کاملتری پیدا کردهاند. حتی اگر یمن و عراق را که زیر سایه قدرت گروههای مقاومت قرار دارند، خارج از میدانهای موثر پیرامون فلسطین اشغالی بدانیم، لبنان خود به یک سد بزرگ برای این راهبرد شکستخورده بدل شده است. نواف الموسوی، مسؤول منابع حزبالله و معاون پیشین مجلس لبنان ۳ هفته پیش فاش کرد حزبالله پس از آغاز جنگ غزه سرعت ذخیره تسلیحات خود را حداقل 6 برابر کرده است. انجام عملیات توفان الاقصی توسط حماس نشان داد نقطه ضعف اصلی رژیم صهیونیستی یعنی فقدان عمق راهبردی چقدر جدی است، چرا که مبارزان فلسطینی با سبکترین سلاحها، در کمتر از نصف روز سوار بر موتوسیکلت یا حتی با پای پیاده، از مرزهای شرق غزه نیمی از عریضترین بخش قلمروی رژیم صهیونیستی را پیمودند.
سپس عملیات دریایی که انصارالله یمن از اواسط پاییز گذشته با هدف متوقف ساختن جنایتهای اسرائیل علیه غزه در دریای سرخ و تنگه بابالمندب آغاز کرد، نقطه ضعف دیگر رژیم یعنی وابستگی به خارج را با تحدید شدن شریانهای حیاتی اشغالگران فلسطین عیان کرد. ورود ایران به عملیات فرابحری مشابه، میتواند خفگی شهرکنشینها را تضمین کند. با توجه به ائتلاف قدرتمند ایران، روسیه و مقاومت در سوریه، حالا اسرائیلیها با این واقعیت مواجه شدهاند که آخرین امید میدانداری در منطقه را که جنوب لبنان بود از دست دادهاند. در واقع آنها از زمان حمله به غزه طی 6 ماه اخیر وارد یک روند قهقرایی شده و برای نخستین بار صرفا مشغول جنگ داخلی در غزه و کرانه باختری یا پاسخگویی منفعلانه به حملات خارجی موشکی و پهپادی از 4 جبهه مختلف جنوب لبنان، سوریه، عراق (از طریق آسمان اردن) و یمن بودهاند. گشوده شدن جبههای مهلک مستقیما از خاک ایران، بدترین کابوسی بود که صهیونیستها انتظارش را میکشیدند.
* قبض روح متجاوز از کالبد تسخیری
تنها ۶ ماه و ۳ هفته بعد از عملیات توفان الاقصی و کمتر از ۲ هفته بعد از جنایتی که اسرائیلیها با هدف قرار دادن ساختمان کنسولی جمهوری اسلامی علیه بشریت و موازین بینالمللی مرتکب شدند، این نقطه ضعف بزرگشان نیز توسط ایران به چالش کشیده شد. رژیمی که مدعی برخورداری از چهارمین ارتش قدرتمند جهان است با عملیات تاریخی «وعده صادق» برای نخستین بار در دوران حیات ننگین 76 سالهاش، خود را نه فقط از زمین بلکه از آسمان نیز تحت سیطره جبهه مقاومت دید.
سپاه پاسداران با ذرهای از توان دورزنی خود، فوجی قاهر و ویرانگر شامل حدود 400 پرتابه مختلف بر سر دشمن نازل کرد که اگرچه هنوز در این مورد اطلاعرسانی رسمی انجام نشده اما به نظر میرسد این پرتابهها ترکیبی از حدود 200 پهپاد شاهد 136 و پهپاد توربوجت شاهد 238 و همچنین موشکهای کروز پاوه و بالستیک خیبرشکن و عماد بوده است.
مشخصا 5 هدف نظامی یا حساس در فلسطین و جولان اشغالی از جمله پایگاه هوایی راهبردی نواتیم، پایگاه هوایی رامون و پایگاه رصد، شنود و جنگال در جبل شیخ با موفقیت هدف قرار گرفت. در عین حال چنین تعبیر شد که گویی ایران با گوشهای از ناخن انگشت کوچک دست بلندش در منطقه، 100 درصد توان نظامی و پدافندی صهیونیستها را به اتفاق شرکای نظامیشان محک زده است.
به قول کارشناس نظامی شبکه آلمانی زددیاف، صهیونیستها یکشنبه گذشته به وضوح قدرت ایران را لمس کردند، چرا که جمهوری اسلامی حملهاش را با اطلاع قبلی به طرف مقابل از طریق کانالهای مختلف و دادن زمان کافی برای آماده شدن به آنها و حامیانشان آغاز کرد در حالی که به وضوح قصدی برای آسیب جدی به دشمنش نداشت.
با وجود کریخوانیهای جنونآسای پستونشینان کابینه زیرزمینی اسرائیل که مدعی پاسخ بیسابقه یا غیرمتعارف به این حمله میشوند، همه میدانند اسرائیل راهی برای ضد حمله مستقیم به خاک ایران ندارد و اگر هم راهی پیدا کند، وحشت از پاسخی کوبندهتر باعث میشود درنگ کند.
هر کشوری که بخواهد چنین خیانتی را مرتکب شده و آسمان یا امکانات خود را در اختیار واکنش کور صهیونیستها قرار دهد، با «وعده صادق» دیگری مواجه خواهد شد که قطعا بدون برخورداری از هیمنه پدافندی فلاخن داوود و پیکان و جنگندههای رهگیر پیشرفته آمریکایی و انگلیسی و سرویس راداری فرانسوی، صدها برابر ویرانگرتر خواهد بود.
صهیونیستها اگر هم بخواهند برای جبران آبروی ریخته شده، تعرضی کنند، باز هم باید این کار را در چارچوب «جنگ اشباح» با شبیخونهای بزدلانه پهپادی و تروریستی به اماکن خاص و شخصیتهای ایرانی انجام دهند حال آنکه حریف دیگر نه صبر راهبردی پیشه میکند و نه به پاسخی مشابه در خفا یا ضربات از طریق محور مقاومت اکتفا میکند، بلکه با پرچم افراشته، کفتارها را در لانههایشان شکار خواهد کرد.
اقدام تاریخی ایران برای گشودن آسمان فلسطین اشغالی، پیامهایی جدی به تلآویو و کل جهان سلطه فرستاد. فراتر از ارسال پیام «پایان صبر راهبردی ایران» در قبال شرارتهای آمریکا و سگ هارش در منطقه که مضمونی سیاسی دارد اما در لحظه و در میدان نبرد، پیامد مستقیم عملیات موفق بامداد 26 فروردین برای رژیم صهیونیستی چیزی شبیه قبض روح است. حالا این رژیم دیگر نه بازدارندگی دارد، نه عمق راهبردی و نه میدانی واقعی برای عرض اندام نظامی به عنوان یک قدرت منطقهای. چنین موجودیت منفعلی دیگر نمیتواند در کالبد یک لولوی منطقهای فرو رود، پس کارکرد اصلی خود را از نگاه اربابان غربیاش از دست داده است. اسرائیل از این پس چیزی جز یک شبح شرور سرگردان نیست.
این در حالی است که عملیات «وعده صادق» به منزله خاتمه دادن به دوره «جنگ اشباح» میان ایران و رژیم صهیونیستی و آغاز دوران هژمونی غیرغربی و ضد استکباری در خاورمیانه است، حال آنکه شبح شرور صهیونیست در معادله جدید رویارویی رودررو، مجالی برای موازنه قوا ندارد.