زبان پرچم خوانا و واضح استقلال یک ملت است. به معنای حق صحبت کردن با کلماتی که انتخاب میکنید، با (و بدون) کسانی که انتخاب میکنید، و ایجاد پیوندهای خویشاوندی و تفاهم نه تنها با اطرافیانتان، بلکه با تمام افرادی قدیمی که به یک زبان صحبت میکنند، و کسانی که هنوز متولد نشدهاند. میتوان گفت که سلامت زبانها عمیقاً با احساس ریشهدار بودن (در وطن بودن و در اختیار داشتن آن) سخنوران آن گره خورده است و خود زبانها حتی در شرایط تغییر مکان افراد، میتوانند به نوعی تبدیل به وطن شوند. پناهگاه امن و مکان همبستگی، جایی که فرد می تواند در آن کامل ترین حالت خود را بشناسد و به آن تبدیل شود.
اریکا آیزن، aeon: در 250 کیلومتری شمال شرقی آلیس اسپرینگز در منطقهی شمالی استرالیا سرزمینی به نام یوتوپیا وجود دارد. این منطقه متشکل از مجموعهای از اماکن قبیلهای کمجمعیت در صحرای داخلی است که موطن سنتی مردمان آلیاوار و آنماتیر است و هنوز تقریباً 500 نفر از آنها دریوتوپیا زندگی میکنند. استعمارگران سفیدپوست تا دههی 1920 هنوز در این منطقه مستقر نشده بودند، تا این که (به نقل از جان پیلگر، روزنامه نگار کهنه کار استرالیایی در مصاحبه با مجله اینترنتی Truthout) گروهی از دامداران آلمانی که از شدت گرما و گرد و غبار به ستوه آمده بودند به سرزمینی رسیدند که حتی خرگوشهایش آنقدر رام بودند که می شد با دست آن ها را گرفت.
تاسیس کانون طراحی پارچهی بانوان در یوتوپیا در دههی 90 موجب پرورش برجستهترین هنرمندان قرن بیستم در استرالیا شد، که از آن جمله میتوان از امیلی کام کنگواری که در سال 1997 در نمایشگاه هنری ونیس بیینال به عنوان نماینده استرالیا حضور یافت نام برد، اما فراتر از این مورد، مفهوم بسیار مهمی است که موجب شده است تا این منطقه با نام آرمانگرایانهی خود انطباق داشته باشد. گروهی از تحقیقات نسبتاً جدید، یوتوپیا را -که در آن 88 درصد از جمعیت به زبان آلیاوار (Alyawarr) که یک زبان آرامی است صحبت می کنند و تنها 3.5 درصد در خانه منحصراً انگلیسی صحبت می کنند- به عنوان محلِ یک پدیده جذاب یعنی پیوند بین رفاه یک زبان و رفاه گویندگان آن شناسایی کرده است.
نویسندگانی که پیوند یادشده را در کتاب راهنمای زبانهای در معرض خطر آکسفورد (2018) در حال بررسی قرار دادهاند، میگویند: «زبان نوعی راه درمان است.» در کل، این نویسندگان در مستندسازی، آموزش، تحقیق و نگهداری مجموعهای از زبانها در مناطقی مشارکت دارند، که اکنون به عنوان آمریکای شمالی می شناسیم. مشاهدات خیرهکنندهی آن ها که در بسیاری از موارد با مطالعه در جوامع خود نویسندگان به دست آمده است، ادعای اصلی یک مجموعه کوچک اما رو به رشد تحقیقاتی را متبلور می کند که اصرار دارد که کاهش سلامت زبان یک جامعه صرفاً در کنار یک عارضه در جامعه رخ نمیدهد، بلکه خود ریشه این عارضه است. اگر این ادعا درست باشد، عکس آن نیز صادق است، بدین معنی که تقویت استفاده از زبانهای بومی راهی به سوی شفای جسمی و عاطفی برای سخنوران آنها فراهم میکند.
همانگونه که لنس توییتکل (X'unei Lance Twitchell) در مقدمهی کتاب راهنمای آموزش زبان تلینگیت بیان کرده است: «زبان تلینگیت از نظر اهمیت برای سخنوران آن نوعی دارو است.» «زبانمان ما را نجات داد» این جمله عنوان کتاب درسی او است که اهمیت موضوع را به وضوح بیان میکند.
هنگامی که زبانهای در اقلیت در سراسر جهان با فشارهای مداوم فرهنگهای غالب برای جذب مواجه هستند -مشابه چیزی که در طول همهگیری کرونا به وضوح آن شاهد بودیم، زمانی که اطلاعات پزشکی حیاتی در شهرهای بزرگ ایالات متحده به زبانهای متعددی که توسط گروههای در اقلیت صحبت میشود در دسترس نبود- این دیدگاهها در مورد چگونگی تعریف سلامتی به ما چه خواهند گفت؟ و چه چیزی می توانند به درک ما از نقطه پایان اعمال زبان و نقطه شروع اعمال بدن (از لحاظ جسمی و سیاسی) اضافه کنند؟
با توجه به اینکه مهاجران اروپایی تنها از یک قرن گذشته در یوتوپیا مستقر شدهاند، این شهر هرگز محلی برای مأموریت مذهبی نبوده است که باعث گرایش مردم بومی به مسیحیت بشود و سپس آن ها را برای تبدیل به کارگران یدی مهاجران سفیدپوست آموزش بدهد. یوتوپیا نیز نتوانست تبدیل به یک ذخیرهگاه دولتی شود، چرا که زمین آن برای سکونت بومیان تعیین شده بود، اما مدیران سفیدپوست اغلب کنترل شدیدی را اعمال می کردند.
در نتیجه، تجربه جوامع آلیاوار (Alyawarr) و آنماتیر(Anmatyerr) در یوتوپیا با سایر مردمان بومی در سراسر استرالیا متفاوت است، زیرا ورود جیمز کوک قرنها خشونت و سلب مالکیت را برای آنها رقم زد. در یک کودتای استعماری، از سال 1905 تا دهه 1970، دولت استرالیا سیاست جدایی اجباری کودکان بومی از خانوادههایشان را با هدف تلقین فرهنگ سفیدپوستان به آن ها، قطع روابط آنها با خانواده، سنتها و زبانهایشان دنبال کرد.
این آسیب طولانی، درونی، تجسم یافته و نسلی، به توضیح اینکه چرا تا به امروز مردم بومی و جزیره نشین تنگه تورس در سراسر استرالیا بار نامتناسبی از بیماری را در مقایسه با همتایان غیر بومی خود تحمل می کنند، کمک می کند. نوعی از نابرابری که با نژادپرستی ساختاری در بیمارستان ها و سایر محیط ها ترکیب می شود.
آخرین دادههای گردآوریشده توسط اداره آمار استرالیا بین سالهای 2015 و 2017، نشان میدهد که فاصلهای تقریبا 8 ساله در نرخ امید به زندگی میان بومیان و غیربومیان وجود دارد. البته دولت متعهد شده است این شکاف تا سال 2030 از بین برود، اگر چه کمیسیون حقوق بشر استرالیا پیش بینی می کند که در صورت حفظ الگوهای فعلی، این هدف محقق نخواهد شد. این داده ها همچنین حاکی از آن است که بومیان استرالیا به میزان بیشتری در معرض خطر مشکلات سلامتی در سراسر جهان هستند - به ویژه بیماری های قلبی عروقی، که تقریباً یک چهارم کل مرگ و میر بومیان در این کشور را شامل میشود.
اما در سال 2008 مطالعات 10 سالهی سلامت در یوتوپیا نتایج جالبی را در میان گروهی متشکل از 296 شرکتکننده محلی منتشر کرد. این نتایج نمایانگر آن بود که میزان بستری شدن در بیمارستان و مرگومیر ناشی از بیماریهای قلبی عروقی در مقایسه با سایر جوامع بومی در این ایالت، حتی با کنترل عواملی مانند تحصیلات، درآمد و دسترسی به مسکن، بهطور قابلتوجهی کمتر بود. مسلما، نویسندگان اذعان میکنند که بخشی از این نتایج ممکن است به دلیل سبک زندگی سالمتر روستاییها باشد. ورزش بیشتر، رژیم غذایی بهترو دسترسی کمتر به الکل (از سال 2007 تا 2022، الکل در تمام سرزمینهای بومی در قلمرو شمالی ممنوع بوده است.) و با این حال، مطالعهی انجام شده در یوتوپیا در تضاد با دانش مرسوم بهداشت عمومی مربوط به مردم بومی و جزیرهنشین تنگه تورس است، که نشان میدهد کسانی که در مناطق دورافتاده زندگی میکنند احتمالاً بیشترین نابرابریهای بهداشتی را متحمل میشوند. علاوه بر این، یوتوپیا امروز دارای سطوح بالایی از بیکاری و فقر است - انواع نشانگرهایی که ممکن است تصور شود که با پیامدهای ناخوشایندی در مورد سلامت همراه هستند، نه نتایج بهتر.
حاشیه نشینی زبانی صرفاً مانعی برای دسترسی به مراقبت نیست، بلکه به خودی خود یک عامل خطر برای ایجاد بیماری است. نویسندگان مطالعات انجام شده در یوتوپیا به این نتیجه رسیدند که محیط اجتماعی خاص ایجاد شده توسط یوتوپیا و میزان بالای استقلال تاریخی آن- که امکان ایجاد نوعی «ارتباط با فرهنگ، خانواده و سرزمین، و فرصت هایی برای تعیین سرنوشت» را فراهم کرده است (به عنوان مثال آثار هنری غنی. از کنگوری، مینی پیورل و دیگر نقاشان اهل یوتوپیا که آثارشان شهرت جهانی دارد) احتمالاً نقش کلیدی در یافتههای بهداشتی داشتهاند. پس از اینکه دامداران سفیدپوست ادعای مالکیت این منطقه را مطرح کردند، مردم بومی را برای مراقبت از حیوانات خود استخدام کردند، شکلی از اشتغال که به کارگران اجازه می داد در منطقه و در میان مردم خود بمانند. به این ترتیب، ساکنان بومی یوتوپیا این امکان را داشتند که تا زمان موفقیت مبارزات قانونی خود برای بازپسگیری مالکیت سرزمینشان سال در 1980 سنتهای محلی خود مانند جستجوی غذا، جمعآوری دارو، و بازدید و مراقبت از مکانهای مقدس را حفظ کنند.
مردم یوتوپیا نیز راحتتر میتوانستند استفاده از زبانهای بومی را حفظ کنند، و این سرزندگی زبانهای بومی منطقه است که با اهمییت ویژهی خود - با توجه به اینکه استعمار، بسیاری از زبان های بومی دیگر را در سراسر کشور به شدت تهدید کرده است- توجه برخی از دانشگاهیان و مقامات دولتی را بهعنوان عاملی محافظتی که شایسته کاوش است به خود جلب کرده است.موسسه استرالیایی مطالعات بومیان و جزیره نشینان تنگه تورس، به نتایج تحقیات انجام شده دریوتوپیا درگزارشی در سال 2014 اشاره کرد و به دولت توصیه کرد «تخصیص بودجه به فعالیتهای زبانی را به عنوان بخشی از برنامههای بهداشت و عدالت در نظر بگیرد.» این مؤسسه بخشهای بهداشت منطقهای را بیشتر تشویق کرد تا خودشان اقدامات احیای زبان را تأمین مالی کرده یا مستقیماً اجرا کنند.
مفهومی که در اینجا مطرح میشود، نشان میدهد که انزوای زبانی نه تنها به عنوان مانعی برای دسترسی به مراقبت عمل میکند (مثلاً وقتی پیامهای بهداشت عمومی فقط به زبان غالب در دسترس است)، بلکه به خودی خود یک عامل خطر برای ایجاد بیماری است - مشکلی که می تواند با ترویج (دوباره) ارتباط با یک زبان میراثی یا ادامهی استفاده از آن حل شود.
جدای از پیشنهادات خط مشی، تحقیق انجام شده در یوتوپیا به یک نقطهمرجع مهم برای تحقیقات گستردهتر در مورد ارتباط بین احیای زبانهای اقلیتها و بهبود سلامت و رفاه سخنوران آن زبانها تبدیل شده است.
در سال 2014 بر روی اقوام اولیهی کانادا در استان آلبرتا تحقیقی انجام شد (که در آن میزان دیابت در میان بزرگسالان بومی بیش از دو برابر جمعیت عمومی در زمان انتشار بود) که حتی با در نظر گرفتن تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی، ارتباط بین میزان بالای دانش زبان بومی و نرخ پایین دیابت در جوامع شناسایی شد.
محققان دیگر نیز رابطهی بین وضعیت زبان یک جامعه و سلامت روان ساکنان آن، از عزت نفس تا احساس تعلق افراد به افسردگی را بررسی کرده اند. در سال 2007 تحقیق بر روی جوامع بومی در منطقه بریتیش کلمبیا کنونی نشان داد که فرسایش دانش زبان بومی، یک عامل پیشبینی کنندهی مهم در افزایش نرخ خودکشی جوانان و به میزان بیشتری نسبت به سایر عوامل فرهنگی است. در جوامع بومی که در آن تنها تعداد کمی از افراد دارای دانش مکالمهای زبان بومی بودند، میزان خودکشی جوانان تقریباً شش برابر بیشتر از جوامعی که اکثر افراد آن به زبان بومی صحبت میکردند گزارش شده است.
در میان کسانی که بار سنگین تلاش برای سرکوب زبان مادری خود را متحمل شده اند، گاهی اوقات افراد از واکنش های منفی بدنی پایدار ناشی از آسیب محرومیت از زبان صحبت می کنند. در مدارس شبانهروزی( موسسات یکسانسازی اجباری با بودجه دولتی که در سراسر آمریکای شمالی فعالیت می کردند) به طور معمول خشونت معلمان علیه دانشآموزانی بود که به زبانهای بومی صحبت میکردند، و نتیجهی این خشونت آسیبهای روحی مادامالعمر بود.
آنی جانستون یکی از افرادی است که در مدارس شبانهروزی درس میخوانده و همچنین از نویسندگان کتاب راهنمای آکسفورد است که از آن نام برده شد، او احساسات جسمی درونیای را توصیف می کند که وقتی به زبان اجدادیاش (تلینگت-زبانی بومی مناطق ساحلی شمال غربی اقیانوس آرام) صحبت میکند، به دلیل نهادینه شدن این خشونتها همچنان در او ایجاد می شود. مثلا بغض گلویش را می گیرد و دچار دلشوره می شود. به عبارت دیگر، سرکوب و احیای زبان، انتزاعی نیستند. بلکه مستقیماً با سلامتی ذهنی و جسمانی تجربهشده توسط سخنوران زبان های تحت ستم، گره خورده اند.
در اصطلاح رایج، «در خطر انقراض» و «منقرض» اغلب برای صحبت در مورد زبانهایی استفاده میشوند که تعداد سخنوران مسلط زنده در آنها به صفر نزدیک میشود یا به صفر رسیده است. این قاببندی برگرفته از محیطشناسی، به طور ناخواسته، ناپدید شدنهایی را طبیعی و حتی اجتنابناپذیر میسازد که محصول نیروهای ناخجسته اما در نهایت بدون غرض شخصی است که بر جهان مسلط است.
یک تحقیق در سال 2020 در مورد نگرش عمومی در استرالیا نسبت به برنامههای احیای زبان بومیان و جزیرهنشینان تنگه تورس نشان داد که بیش از 40 درصد از افرادی که مورد مطالعه قرار گرفتهاند، چنین اقداماتی را بیثمر دانستند، و معتقد بودند که تلاشی بیهوده برای حمایت از زبانهای به اصطلاح «محکومشده» است. و باید به جای آن روی موضوع (ظاهرا) کاربردیتر یعنی آموزش زبان انگلیسی تمرکز کنند.
بر اساس این تفکر، برخی از زبانها مانند هیتی یا لاتین به طور محض از بین میروند، و مقاومت در برابر چنین تغییری به معنای انکار مدرنیته نیست، بلکه مانع از پیشروی تاریخ است.
اما مقایسه با زبانهای باستانی که مدتها مرده یا زبانهای کلاسیکی که زندگی پس از مرگ نوشتاری دارند و نه گفتاری (مثلاً زبان لاتین در زمینههای مذهبی و به طور غیرمستقیم به شکل زبانهایی که از آن به عمل آمده اند ادامه مییابد)، خشونت استعماری واقعی و مداوم در پس زوال شدید بسیاری از زبانهای بومی در قرنهای پس از کریستف کلمب را پنهان میکند. این زبانها نه خورشید هستند که غروب کنند و نه ماه که افول کنند.
آنها چیزی نیستند که بدون داشتن تأثیر بیرونی به سادگی به جهان وارد و از آن خارج شوند، در عوض، آنها به طور فعالانه در اقلیت قرار گرفتهاند، نادیده گرفته شده اند و به حاشیه رانده شده اند. آنها از کلاسهای درس و برنامههای رادیویی و اطلاعیههای دولتی بیرونرانده میشوند، از بازار رانده میشوند، از دید عموم محو میشوند، و مجبور هستند به گوشههای کوچکی از زندگی که مقامات به آن راه ندارند، مثلا گفتگوهای داخل و آشپزخانه و یا رویاها عقب نشینی کنند، و حتی شاید آنجا هم نباشد.
تصمیم برای پذیرش یک زبان و توقف استفاده از زبان دیگر اقدامی بی طرف نیست. بلکه ناگزیر به قدرت و اعتبار گره خورده است. و دقیقاً به همین دلیل است که زبان شناسان و فعالان، اکنون به طور یکسان چارچوب بندی زبان های «در خطر انقراض» و «منقرضشده» را به نفع «زبان های تحت ستم» رد می کنند. این رویه نقش نیروهایی مانند استعمار را در تغییرات اجباری در استفاده از زبان در موقعیتهای حساس بازی میکند و به ما کمک میکند تا متوجه شویم که مبارزه با آنها در نهایت یک مبارزه سیاسی است.
بنابراین، احیای زبان، بخشی از یک مبارزه گستردهتر برای دستیابی به عدالت زبانی است، که توانایی پیشرفت در انتخاب زبان، دسترسی عادلانه به اطلاعات بدون توجه به زبان مادری (زبانی که در یک منطقه صحبت میشود اما زبان بومی افراد نیست)، توزیع مجدد منابع، و ترویج احترام برای همه زبانها را در بر می گیرد. به عبارت دیگر، زبان پرچم خوانا و واضح استقلال یک ملت است. به معنای حق صحبت کردن با کلماتی که انتخاب میکنید، با (و بدون) کسانی که انتخاب میکنید، و ایجاد پیوندهای خویشاوندی و تفاهم نه تنها با اطرافیانتان، بلکه با تمام افرادی قدیمی که به یک زبان صحبت میکنند، و کسانی که هنوز متولد نشدهاند. میتوان گفت که سلامت زبانها عمیقاً با احساس ریشهدار بودن (در وطن بودن و در اختیار داشتن آن) سخنوران آن گره خورده است و خود زبانها حتی در شرایط تغییر مکان افراد، میتوانند به نوعی تبدیل به وطن شوند. پناهگاه امن و مکان همبستگی، جایی که فرد می تواند در آن کامل ترین حالت خود را بشناسد و به آن تبدیل شود.
قبیلهی نحیا (Nêhiyawi)- ( کری (cree) نام دیگر آن است) سابقه طولانی در آوارگی اجباری دارد، از وحشت مدارس شبانهروزی گرفته تا تغییر مسیرعمدی سیل توسط دولت کانادا به سمت سرزمین بومی آنها در سال 2011 برای جلوگیری از آسیب به اموال ارزشمند سفیدپوستان. با این حال، استان آلبرتا، جایی که آتشسوزیهای مداوم بیش از 1000 نفر از افراد اقوام بومی را مجبور به تخلیه کرده است، همچنان محل یک ابتکار جامعهمحور برای حمایت از سلامت مادران و نوزادان نحیاوی است.این برنامه بزرگان قوم را بهکارگیری کرد تا به عنوان مربی با پدر و مادران آینده ، تجربیات خود را به اشتراک بگذارند، گوش شنوا فراهم کنند، و اقدامات فرهنگی را تشویق کنند، که از جملهی استفاده از زبان نحیاوی است.
توضیحات یکی از بزرگان قوم این بود که: «مادران امروز از نظر روانی، عاطفی، ذهنی، جسمی - در تمام جنبه های وجودشان، از فرهنگ، ارزش ها و سیستم اعتقادی خود بسیار دور شده اند». تداعی او (یک مادر) از فاصله، یکباره برایش جابجایی اجباری را که نحیاوی ها بارها در معرض آن قرار گرفته اند، به تصویر می کشد، و البته این ایده را که، غوطه ور شدن دوباره در زبان و شیوه زندگی سنتی نوعی بازگشت به وطن است.
در واقع، ارتباط بین زبان، سرزمین و بدن در ایده سلامتی که توسط مردم نحیاوی و سایر مردم بومی تصور شده است، طنین مییابد، که فراتر از مرزهای یک جسم و ذهن واحد گسترش مییابد تا جامعه، دانش و اصالت را در هویت و فرهنگ فرد بر گیرد. در تحقیقی در سال 2010 درباره نحوه مفهومسازی سلامتی اعضای «بومیانی که ندا سر میدهند*»، بسیاری از پاسخدهندگان گزارش دادند که تمرین زبان کری را راهی برای حفظ سلامتی خود میدانستند، که از نظر آنها نه تنها سلامت جسمانی، بلکه سلامت معنوی آنها را نیز در بر میگرفت.
این ایده در جملهی «mnobmaadis»** به معنای خوب زنده بودن بازتاب پیدا می کند - مفهومی که از مشترکات مردم بومی کری و سایر مردمان آنیشینابک است و بر ارتباط متقابل حالات فیزیکی، عاطفی، ذهنی و معنوی و همچنین پرورش روابط متعادل با مردم و ارواح اطراف تأکید می کند.
سایمون جی اورتیز، شاعر و از اعضای ثبتشدهی پوئبلو آکوما نیز (یک جامعه بومی در نیومکزیکوی کنونی)، استدلال می کند که زبان خود چیزی است که به ما می آموزد که با دنیای اطرافمان رابطه سالم داشته باشیم. در واقع، زبان آغازگر و سرچشمهی رابطه ما به عنوان جامعهی انسانی با زمین است. بدون زبان، هیچ تصدیق کلامی برای روابط ممکن نیست.
این یافتهها در مورد زبان بهعنوان یک عامل محافظتی برای جوامع بومی، باعث تشکیل یکی از رشتههای پژوهشی بزرگتری میشود که بررسی میکند چگونه پیوندها با فرهنگ و سرزمین سنتی سلامت و رفاه مردم بومی را تقویت میکند. در سال 2012، جوزف پی گون، که در آن زمان روانشناس پژوهشی در دانشگاه میشیگان بود، و پاتریک ای کالف لوکینگ، مدیر یک برنامه درمان سوء مصرف مواد در منطقه حفاظت شده پیکونی (قبیلهی بلکفیت) در مونتانا، تلاش کردند تا اثباتی بر این مفهوم ارائه دهند. اثربخشی روشهای درمانی بومی - نه فقط پیوند عناصر سنتی مانند مراسم دعای بومیان به مدلهای غربی از قبل موجود مانند انجمن الکلیهای گمنام، بلکه ایجاد یک برنامه درمانی کاملاً جدید از پایه شکل بگیرد. با توجه به گستردگی برنامه آزمایشی آنها، که نه در محیط بیمارستانی، بلکه در یک کمپ مخصوص در فضای باز ساخته شده بود که چادرهای (چادر سرخپوستی) آن در نزدیکی یک نهر در منطقه حفاظتشده بود، گروه کوچکی از مراجعین خود را متوجه چیزی کردند که جوزف گون و کالف لوکینگ آن را «استفاده ازفرهنگ به عنوان درمان» نامیدند: جستجوی علوفه، دباغی، نقاشی روی پوشش کلبه، بازدید از اماکن مقدس، و سایر فعالیت هایی که برای شرکت کنندگان قبل از ثبت نام در آزمایش تا حد زیادی ناآشنا بود. و نمایندگانی از انجمن سگ های دیوانه، که اعضای آن متخصص در حفظ و انتقال روش های زندگی سرخپوستان سیاهپا هستند آنها را در این مسیر راهنمایی می کردند. بر خلاف رابطه سفت و سخت بیمار و پزشک معمولی در طب غربی، برنامهی سرخپوستان سیاهپا یک پویایی غیر سلسله مراتبی را بین افراد در حال درمان و ارائهدهندگان درمان پرورش داد، و فضایی از حمایت، عدم قضاوت و برابری طلبی را ایجاد کرد. در بازخورد پس از آزمایش، شرکت کنندگان به این فضای همکاری به عنوان بخشی از آنچه اردوگاه درمانی را از دیگر برنامه های سوء مصرف مواد متمایز می کرد، اشاره کردند، که در آن تصور غالب ناتوانی و عدم کنترل بود، به ویژه دستورالعمل الکلیهای گمنام در مورد تسلیم شدن به یک قدرت بالاتر. اما مهم نیست که این برنامهها چقدر موثر هستند، چراکه بسیاری از آنها در حال تلاش برای تامین بودجه هستند.
البته برنامهایی که کاملاً از مدلهای غربی پذیرفتهشده در مورد ظاهر پزشکی فاصله میگیرند، از طرف ارگانهای بودجهپرداز و داوران همتای مجلات علمی به سختی پذیرفته میشوند، بهویژه زمانی که به طور محدود برای جوامع خاصی طراحی شده باشند، و هنجارهای محبوب طراحی آزمایشی، مانند نمونهگیری تصادفی را دشوار جلوه دهند.
جوزف گان و کالف لوکینگ گزارش می دهند که پس از بیش از دو سال جستجوی خسته کننده، تنها توانستند سرمایه کافی برای راهاندازی نمونهی خلاصهشدهای از اردوگاه درمانی را که در ابتدا تصورش را داشتند- کمتر از نیمی از مدت زمانی که انتظار داشتند کمپ دوام بیاورد- تامین کنند.
مشکل بزرگتر در شرایط کنونی این است که استانداردهای اثبات آکادمیک اغلب نظرات مربوط به بومیان را حذف میکنند، در حالی که تحقیقات کمّی در مورد رابطه بین زبان و سلامت تا حد زیادی به تجزیه و تحلیلهای همبستگی(مربوط به ریاضیات) محدود میشود. همانطور که نویسندگان تحقیق سال 2007 در مورد جوامع بومی بیان کردهاند، چه در آمار و ارقام به وضوح بیان شده باشد یا نه، هیچ بازخوردی از جوامع بومی در سراسر جهان وجود ندارد که تداوم فرهنگی را (از جمله سرزندگی زبانهای بومی) بخشی ضروری از سلامتی بداند.ارتباط عمومی بین فروپاشی فرهنگی و افزایش مشکلات بهداشت عمومی فراتر از شک و تردیدی جدی است، چرا که بسیار ثابت و همگانی است. همانطور که زبانشناس توتونی (اهل قبیلهی توتونها) جسی هال، از نویسندگان کتاب راهنمای آکسفورد، از تجربهی خود از احیای زبان در مورد سلامتی گفت. او میگوید حتی اگر فقط اسمها (اسمهای بومی) را در مکانهای مختلف تکرار کنیم، به معنی انتشار زیاد هورمونهای شادی است، یعنی که ما موفق هستیم، و داریم کاری انجام میدهیم که واقعا بزرگتر از حد ماست، که به التیام زخمهای بر جای مانده از استعمار کمک میکند. به راحتی می توان فهمید که چگونه داشتن احساس اصالت توسط هال می تواند با پیوندهای بین حفظ زبان و رفاه ارتباط برقرار کند. تقویت ارتباطات شفابخش چیزی است اغلب اوقات که افراد را وادار به کار میکند.توئیچل، استاد زبان های بومی آلاسکا در دانشگاه جنوب شرقی آلاسکا، و نویسنده کتاب زبانمان ما را نجات داد، اخیراً در مصاحبه با فصلنامهی داشگاه هاروارد اعلام کرده است که صحبت کردن به زبان تلینگیت را به عنوان راهی برای گذراندن وقت با پدربزرگ انتخاب کرده است. از آن زمان، او شروع به لابی کردن با قوه مقننه ایالتی برای اعطای وضعیت رسمی به زبان های بومی، حمایت از آموزش زبان تلینگت در مقطع متوسطه، و مطالعه چگونگی انتقال مدل های احیای موفق در هاوایی و نیوزیلند به آلاسکا کرده است. توییچل در کانال یوتیوب خود همه چیز را از درس های مبتدی تا کلاس های تاریخ شفاهی بارگزاری می کند. از طرف دیگر، تصور اینکه چگونه از خود بیگانگی و انحراف - که از دست دادن زبان هم همزمان با آن و نشانهای از آن است - می تواند یک حلقه بازخورد مضر ایجاد کند، دشوار نیست.
رابرت الیوت، مدیر موقت مؤسسه زبان هندی شمال غربی در دانشگاه اورگان، هنگامی که در اوج قرنطینه کرونا از طریق نرمافزار زوم با او مصاحبه شد، گفت: بچههایی که نمیدانند چه کسانی هستند، فرهنگ خود را درک نمیکنند - آنها احساس میکنند گم شدهاند و به احتمال زیاد طعمه مشکلاتی میشوند که بسیاری از جوامع بومی را آزار میدهد.
پدر الیوت که اهل قبیله ناواهو (از قبایل سرخپوست آمریکا)، در دو سالگی از مادرش جدا شده بود. خود الیوت که در ابتدا به عنوان یک مربی زبان انگلیسی آموزش دیده بود، تنها زمانی درگیر احیای زبان بومی شد که از او درخواست شد که در فیلمبرداری یک موضوع در مؤسسهای که بعداً رئیس آن شد کمک کند. اما او نگران این بود که کسانی که با تأثیر عینی حفظ زبان آشنا نیستند، ممکن است آن را غیرضروری بدانند. او به من گفت که سازمانهایی که چنین کارهایی را انجام میدهند، به طور فزایندهای زیر ذره بین قرار میگیرند و رقابت بیشتر برای گرفتن کمکهای بلاعوض باعث افزایش فشار مالی میشود. الیوت به من گفت: من نگران از بین رفتن بیشتر بودجه هستم. و نگران این که تاثیر زبان در زمان بحران اولویت نداشته باشد و زبان به عنوان یک امر تجملاتی تلقی شود. اینستم زبانی قربانیان زیادی دارد. مشکل اینجاست که، در دنیایی که عمدتاً یا منحصراً به سخنوران مسلط یک زبان پاسخ میدهد، کسانی که خارج از اکثریت زبانی هستند، اغلب نمیتوانند به اطلاعات و مراقبتهای پزشکی مهم و حتی حیاتی دسترسی داشته باشند. مراقبتی که زمانی ضروریتر میشود که متوجه شوید کسانی که از نظر زبانی به حاشیه رانده شدهاند اغلب به آن نیاز دارند. این در طول همه گیری کرونا به وضوح آشکار بود. در سال 2020، اتحادیه زبان های در معرض خطر (ELA)، یک سازمان غیرانتفاعی که تنوع زبانی شهر نیویورک را مستند و پشتیبانی می کند، نقشه ای را منتشر کرد که نقاط پرخطر ویروس کرونا در این شهر را بر روی نمودار خوشه ای نشان داد که توزیع زبانی جمعیت را نشان میداد جایگذاری کرد. جوامع مهاجرپذیر چندزبانه بیشترین آسیب را دیده بودند همچنین به مناطقی در بروکلین، برونکس و کوئینز که بسیاری از گویشوران زبان های اقلیت در آن ساکن هستند، اشاره کرد که آسیب بسیاری دیده بودند. بخشی از مشکل، کمبود اطلاعات بهداشت عمومی است که در خارج از محدودهی زبان های بومی در دسترس است - مشکلی که بسیار فراتر از محدوده شهر نیویورک است. برای مثال، وبسایت رسمی دولت پاکستان برای پاسخ سوالات در مورد ویروس کرونا، منحصراً به زبان انگلیسی در دسترس بود و نه تنها سخنوران جوامع بومی کوچک ، بلکه در جوامع بومی بزرگتر کشور (که به زبان بومی صحبت میکنند) این اطلاعات در دسترس نبود.
اطلاعات رسمی در مورد کرونا، ارائه شده توسط دولت اندونزی عمدتاً به زبان اندونزیایی بود، اما به شدت با وامواژههای انگلیسی آمیخته شده بود. به عنوان مثال این اطلاعات با واژه «lockdown» (قرنطینه کردن) که تا حد زیادی برای مردم روستاها نامفهوم میشد، همراه بود. حتی سازمان هایی که به طور تصوری مسئول حفاظت از رفاه مردم بومی هستند در این کار شکست می خورند: FUNAI، بخش امور بومی برزیل، از انتشار هرگونه اطلاعات COVID-19 به زبان های بومی خودداری کرد. حتی سازمان هایی که تصور میشد مسئول حفاظت از رفاه مردم بومی هستند در این کار شکست می خوردند. به عنوان مثال، بخش امور بومی برزیل(FUNAI )، از انتشار هرگونه اطلاعات مربوط به کرونا به زبان های بومی خودداری کرد. ناکامی دولتها در تشخیص تأثیر بالقوه فاجعهباری که ستم زبانی به همراه دارد، حکایت از به حاشیه راندن زیربنایی و سیستماتیک گروههای اقلیت در بافت جوامعی است که بواسطهی تسلط استعماری به وجود آمده است. با این حال، ترجمه کلمه به کلمه اطلاعات بهداشت عمومی کافی نیست. همانطور که آلخاندرا هرموزا کاورو زبان شناس در مقاله خود برای سایت «زبان در پیشرفت» (Language on the Move) در سال 2020 اشاره کرد، این واقعیت که دولت ِپرو اطلاعات مربوط به کرونا را به زبان هایی مانند کچوا و آیمارا در دسترس قرار داده است، بسیار خوب است، تا زمانی که فرد متوجه شود که توصیه آنها در مورد روشهای صحیح شستشوی دستها برای بسیاری از روستائیان آندین که به آب سالم و روان دسترسی ندارند غیرممکن بود. (به گفته کارکنان کلینیک بهداشت محلی، در واقع، زمانی که بیماری کرونا در ژانویه 2022 به یوتوپیا رسید، ترکیبی از جادههای روستایی آب گرفته و خطوط تلفن نامناسب وضعیت را «کاملاً وخیم» کرد.)
همهی این موارد به دشواری متمایزکردن ستم زبانی از سایر شکلهای نابرابری اشاره دارد. در چه مقطعی بحث زبان تبدیل به بحث مسکن می شود، مهاجرت، حقوق زمین و معاهدات شکسته و مراقبت های بهداشتی میشود؟ به گفتهی راس پرلین، یکی از مدیران اتحادیهی زبانهای در معرضخطر، تأثیر تشدید شده این بیماری همهگیر بر جوامع چند زبانه مهاجر «به نابرابریهای بهداشتی بزرگتر طولانیمدت» و مشکلات اجتماعی تشدیدشده منجر میشود. به عنوان مثال، آنها فاقد مدارک قانونی (ویزا) هستند، بیمه ندارند، سطح درآمد کمی دارند و دچار ازدحام جمعیت هستند.
در نیویورک، اتحادیهی زبانهای در معرضخطر از کمکهای متقابل - به ویژه برنامههای توزیع غذا که به خانوادههای مایا از گواتمالا به عنوان بخشی از واکنش همهگیر آن میپرداخت - در کنار انتشار خاطرات صوتی توسط سخنرانان زبانهایی مانند کیچه (از زبانهای مایایی) و آمدو (از زبانهای تبتی)، حمایت کرد. زبانشناسانی که از خارج از جوامع اقلیتزبانی میآیند، اغلب زمانی که به دنبال حمایت از کار خود هستند به صورت نسنجیده و انتزاعی به تنوع متوسل میشوند. آنها استدلال می کنند که مرگ یک زبان ضایعه ای برای تمام بشریت است. در این زمینه، همانطور که نویسنده مایکل ارارد، در مجله آنلاین آندارک (Undark) در سال 2016 می نویسد، موضوع «انقراض» زبان می تواند به راحتی در رسانه های تولید شده توسط و برای جریان اصلی - یعنی سخنرانان غیر بومی زبان های در اکثریت- با زبان شناسان سفیدپوستی که قهرمان آن هستند به موضوع اصلی تبدیل شود. و از دست دادن زبان را اجتناب ناپذیر و غیر قابل برگشت جلوه دهند. این یک روایت غیرسیاسی است که هم خشونت ساختاری را که در وهله اول به حاشیه رانده شدن زبان را هدایت می کند و هم این واقعیت را که دستیابی به عدالت زبانی واقعی نه فقط به فرهنگ لغت و فهرست کلمات نیاز دارد، بلکه از بین بردن ساختارهای استعماری را میطلبد نادیده می گیرد. این موارد گویای این است که چنین ایدههای جهانشمولی کمتر به افرادی مربوط است که به دنبال احیای زبانهای میراثی خود هستند و کسانی که در مورد مفهوم پراکنده میراث جهانی دارند تا تمایل فوری و ملموس تر برای تقویت حس شخصی هویت فرهنگی، پرورش جامعه، و ترمیم آسیب های تاریخی و جاری انگیزهی کمتری دارند.
جرالد روش(زبان شناس) در سایت زبان در پیشرفت، می نویسد که احیای زبان مقدمه است، به این دلیل که زبان ها را قبل از اینکه دگرگونی در مقیاس وسیع رخ دهد، به عنوان الگویی از اینکه جهان چگونه می تواند و باید باشد به جامعه و جهان بازگرداند. یا شاید، برای استناد به معنای اصلی اصطلاح آرمان شهر - مدلی از همان ناکجاآباد که مکانی خوب است، کلیدی است که به ما اجازه می دهد، به قول اورتیز، شاعر اهل آکوما پوئبلو، «روابط خود با هر چیزی را درک کنم». در سال 2021، یک نوجوان اهل یوتوپیا، کتابی انگلیسی را برای کودکان خردسال به گویش آلیاوار که در آن منطقه صحبت میشود ترجمه کرد تا کودکان کوچکتر از او بتوانند خواندن را به زبان بومی خود تمرین کنند. گذر زمان نشان خواهد داد که آیا تلاش هایی مانند تلاش این نوجوان موفق خواهد بود یا خیر - و "موفقیت" چه تأثیری بر سلامت جسمی سخنوران خواهد داشت.
* یک دولت مستقل گروه کری است که تقریباً در 113 کیلومتری شمال غربی بتلفورد شمالی واقع شده است، و برخلاف برخی دیگر از اقوام بومی، هیچ وابستگی به هیچ شورای قبیله ای ندارد.
** رفاه برای مردم بومی فراتر از سلامت جسمانی یا عدم وجود بیماری است، آن طور که در زبان آنیشینابک می گویند «خوب زنده بودن» یا «mnobmaadis» است.
ترجمه از محسن آقابابایی دستجردی، جامعه تحلیلی گویا