پهلوی ها، بزرگ‌ترین زمین‌خواران ایران

زهرا سعیدی، پژوهشکده تاریخ معاصر
رضاشاه بزرگ‌ترین زمین‌خوار تاریخ ایران بود؛ تا جایی که بسیاری از روزنامه‌های خارجی نیز به این موضوع اشاره و نقد بسیاری به این اقدام او وارد کرده‌اند. رضاشاه زمین‌های دولتی را به بهانه‌های مختلف غصب می‌کرد. البته بعد از سقوط حکومت وی، بسیاری از زمین‌های غصب‌شده به مردم بازگردانده شد. این کار با تصمیم نمایندگان مجلس انجام شد و تا سال 1327 همچنان پابرجا بود، اما از سال 1327 و پس از ترور نافرجام محمدرضا پهلوی، موضوع زمین‌خواری دوباره آغاز شد و محمدرضا نیز به‌تدریج به یکی از زمین‌داران بزرگ تبدیل شد. موضوع زمینخواری رضاشاه و پسرش و زمین‌های غصب‌شده توسط آنها موضوع این مقاله است.
 
زمین‌خواری رضاشاه
رضاشاه بعد از به قدرت رسیدن زمین‌های زیادی را به نام خود ثبت کرد. بهانه‌های رضاشاه برای غصب زمین‌ها، حفاظت از آنها در برابر دشمنان خارجی بود؛ برای نمونه، استدلال او برای غصب زمین‌های شمال کشور، تسلط حکومت بر شمال کشور از طریق زمین‌ها، جهت جلوگیری از نفوذ کمونیسم بود. رضاشاه با این بهانه توانست زمین‌های زیادی را از آن خود کند. آمارهایی که در این زمینه وجود دارد تا حدودی ضدونقیض است، اما همه آنها بر گسترده بودن این سطح از زمین‌خواری دلالت دارند. مطابق یکی از آمارهای موجود در بیست سالی که رضاخان دیکتاتور ایران بود، نواحی وسیعی از کشور، که شامل هفت‌هزار روستا، آبادی و مرتع می‌شد، به تملک وی درآمد.
 طبق نقشه‌ای که سفارت آمریکا در سال 1954 برای نمایش پراکندگی «املاک پهلوی» و بررسی فروش آنها از سال 1952 به بعد تهیه کرد، «رضاشاه نواحی وسیعی از شمال و غرب کشور (عملا همه لرستان و بخش اعظمی از شمال خوزستان) را به تملک خود درآورده بود که متعاقبا به پسرش رسید.[1] طبق آماری دیگر، «رضاشاه در طول شانزده سال سلطنت خویش از همین راه‌ها طبق آماری ۲۱۶۷ ده و طبق آمار دیگری ۲۴۰۰ ده را به تصرف خود درآورده بود و به یک فئودال نوظهور تبدیل شده بود و برخی از مالکان را هم به شرط اطاعت از او آزاد گذاشت تا کما کان شوکت‌الملک منطقه خود باقی بمانند».[2]
 روش رضاشاه در غصب زمین‌ها از راه زور و اجبار بود. ظاهرا او این کار را از طریق مأموران دولتی و نیز اداره‌ای با عنوان اداره املاک پهلوی انجام می‌داد. اداره املاک پهلوی چند سال بعد از روی کار آمدن رضاشاه و استقرار حکومت پهلوی تأسیس شد. «از اولین روزهای شروع به فعالیت اداره املاک، مزدوران آن دست‌اندازی و تجاوز به املاک و زمین‌های مزروعی کشاورزان، مالکان، خرده‌مالکان و زارعین صاحب نسق را آغاز نمودند و با تهدید و ارعاب آنان و تصاحب همه زمین‌ها و املاک در حال کشت محصولاتی چون شالی، گندم، جو، حبوبات و صیفی‌جات توسط عوامل و قره‌نوکران رضاخان و تبدیل آن زمین‌ها به مزرعه کشت توتون و تنباکو و ساخت کارگاهی جهت خشک کردن توتون در محل مرتع و چراگاه احشام تعدادی از دامداران چندین روستا و آبادی همه دام‌های آنها را از بین بردند و خانواده‌های زراعین را به زور همان قره‌نوکران برای بیگاری در مزارع کشت توتون و کارگاه آن می‌بردند.»[3]
دست‌اندازی رضاشاه به زمین‌های مردم و غصب آنها به حدی بود که صدای اعتراض بسیاری از روزنامه‌های خارجی نیز درآمد؛ چنان‌که یکی از روزنامه‌های فرانسوی با پرداختن به موضوع زمین‌خواری در ایران نوشت: «در ایران جانور عجیبی پیدا شده که مثل شته عمل می‌کند؛ با این تفاوت که شته برگ درختان را می‌خورد، ولی این جانور تاجدار زمین‌خوار است و هرچقدر هم املاک مردم را می‌خورد، باز هم سیر نمی‌شود».[4] البته پیش از آن حسن تقی‌زاده، وزیر مالیه رضاخان، نیز در سال 1314 از لقب گرگ زمین‌خوار برای رضاشاه استفاده کرده بود.
رضاخان تا آخرین روزهای سلطنتش، همچنان مالک بخش مهمی از زمین‌های حاصلخیز ایران بود، اما بعد از سقوطش از قدرت، زمین‌های غصب‌شده توسط او، به مردم بازگردانده شد. البته او بسیاری از املاک دولتی را به فرزندش محمدرضا واگذار کرده بود، اما پهلوی دوم مجبور شد طی سندی دیگر، تمامی اموال غصب‌شده توسط پدرش را به دولت پس دهد. او واگذاری املاک به دولت را طی نطقی این‌گونه بیان کرد: «چون منظور اصلى اعلیحضرت پدر بزرگوار ما در واگذارى اموال خودشان به ما این بود که به مصارف خیریه برسد و ما هم از هر حیث فراهم مى‌آوریم؛ بنابراین چنین تصمیم نمودند اموالى که از قبیل املاک و مستغلات و کارخانجات به ما واگذار شده است به منظور ترقى کشاورزى و بهبودى حال کارگران، ترقى فرهنگ و بهدارى دولت و ملت اعطا نماییم تا بر‌حسب اقتضا و براى انجام منظورهاى بالا یا املاک را به فروش برساند و یا با حفظ و توسعه آبادى آنها در ملک دولت نگاه دارند».[5]
 
روند زمین‌خواری در دوره محمدرضا پهلوی
محمدرضاشاه بعد از به قدرت رسیدن، تمام املاک و زمین‌هایی را که توسط پدرش به او واگذار شده بود را پس داد. اما این روند موقت بود و تقریبا تا 1327 ادامه یافت. در سال 1327 محمدرضا پهلوی مورد یک سوقصد نافرجام قرار گرفت. این اتفاق باعث شد او به بهانه این اقدام، دامنه اختیارات خود را افزایش دهد. درواقع این ترور سرآغاز قدرت‌طلبی محمدرضا و غصب زمین‌های دولتی بود. بخش مهمی از زمین‌هایی که به محمدرضا پهلوی تعلق داشتند، زمین‌های مرغوب و آباد در سراسر کشور بودند. البته در ابتدا و تا قبل از سال 1327 این زمین‌ها از طریق مأموران حکومتی اداره می‌شدند و در واقع جز املاک خالصه به‌شمار می‌آمدند.
املاک خالصه شامل اراضی و دهات متعلق به دولت بود که به وسیله مأموران و مباشران حکومت و در بسیاری از موارد نیز به طور اجاره‌ای بهره‌برداری می‌شد. در دوره سلطنت پهلوی دوم، دولت اراضی وسیع و مراتع و املاک زیادی که در سراسر کشور پراکنده بود در اختیار داشت و از اجاره این املاک و محصولات آنها درآمد زیادی به‌دست می‌آورد. در مقاطعی حتی دولت به دلیل تأمین بودجه غیر قانونی املاک دولتی را می‌فروخت».[6] آمار دقیقی از این املاک در دست نیست، اما تعداد این نوع املاک را در سال ۱۳۲۷ حدود ۱۳۷۳ و در جای دیگری دوهزار ده برآورد کرده‌اند که این تعداد حدود 5/ 3 درصد کل دهات ایران را در برمی‌گرفت. از این تعداد دهات خالصه ۵۰ درصد در استان خوزستان و بقیه در استان‌های مختلف پراکنده بودند. وضع مالکیت خالصه با مختصر تغییراتی تا سال ۱۳۴۱ همچنان باقی ماند».[7]
اما بعد از سال 1327 شاه خود نیز به یکی از زمین‌داران بزرگ تبدیل شد. او تصاحب زمین‌ها را به روش‌های مختلفی انجام می‌داد. بنیاد پهلوی یکی از این روش‌ها یا سازوکارها بود. این بنیاد از طریق ابزار قدرت، زمینی را با تمسک به قانون تملک اراضی به قیمت بسیار ارزان می‌خرید و آن را به قیمت سرسام‌آوری می‌فروخت. به همین علت مردم معتقد بودند: «قانون مبارزه با زمین‌خواری نه برای ممانعت از عواید بی‌رویه زمین‌خواری، بلکه به منظور ربودن این منافع از چنگ طبقه متوسط و رساندن آن به اعضای خاندان پهلوی و مقامات عالی‌رتبه دولت وضع شده است».[8]
البته زمین‌خواری فقط مختص محمدرضا پهلوی نبود، بلکه اعضای خاندان پهلوی نیز زمین‌های زیادی را به بهانه‌های مختلف به نام خود ثبت کردند. اشرف یکی از این افراد بود که با اعتراف به سودجویی کلان خود از طریق زمین‌خواری می‌نویسد: «در این فضای اقتصادی بازار مستغلات نیز رونق گرفت و قیمت زمین گاه چند صد برابر ترقی کرد. مثل بسیاری دیگر از ایرانیان من نیز توانستم از طریق چند معامله ملکی از جمله یک پروژه خانه‌سازی به مقیاس هزار ویلا بر ثروت شخصی خود بیفزایم».[9]
علاوه بر خاندان پهلوی، بسیاری از منصوبان حکومتی نیز به زمین‌خواری‌های گسترده دست زدند و از این طریق ثروت کلانی را برای خود دست و پا کردند؛ برای نمونه پرویز خسروانی در زمانی فرمانده ژاندارمری ناحیه تهران شد که این مناطق شروع به رشد کرد و قیمت زمین‌ها به طور سرسام‌آوری بالا رفت و زمین‌خواری و شهرک‌سازی در اطراف تهران رواج یافت. این رشد سریع فرصتی طلایی برای او فراهم آورد تا در پست فرمانده ژاندارمری ناحیه تهران ثروت قابل ملاحظه‌ای به هم بزند. زمین بگیرد، پمپ بنزین دایر کند و... .[10]
 
سخن نهایی
موضوع غصب اموال عمومی با دیکتاتوری دو جز جدا ناشدنی از هم هستند. فرقی نمی‌کند آن دیکتاتوری متعلق به ایران باشد یا کشوری دیگر. وقتی قدرت از مکانیسم‌های مهار قدرت محروم باشد، به نامتناهی شدن خود تمایل می‌یابد. بسیاری از دیکتاتورها به دلیل آنکه به منبع قدرت مردمی و رضایت آنها وصل نیستند، برای گسترده و نامتناهی کردن قدرت خود مجبورند به ثروت‌ و اموال عمومی دست‌اندازی کنند. این رویه در حکومت پهلوی نیز از سوی رضاشاه و محمدرضا پهلوی نیز به کار گرفته شد. گرچه این موضوع در دهه 1320 به دلیل ضعف سیاسی محمدرضا پهلوی دچار وقفه شد، اما مجددا از اواخر این دهه از سرگرفته شد؛ به این ترتیب محمدرضا پهلوی و خاندان او نیز به بزرگ‌ترین زمین‌داران حکومت پهلوی دوم تبدیل شدند.

پی‌نوشت‌ها:
[1] . محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی، 1389، ص 64.
[2] . علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از 1320 تا 1357، تهران، سمت، 1382، ص 154.
[3] . محمدابراهیم رنجبر امیری، خاطرات روزنامه فروش، نشر شادرنگ، 1392، ص 26.
[4]. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطه تا پایان حکومت پهلوی، 1366، ص 180.
[5]. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه 117، یکشنبه، 30 شهریور 1320 برگرفته از سایت:
 https://www.ical.ir/ical/fa/Content
[6] . علیرضا ازغندی، همان، ص 155.
[7] . همان‌جا.
[8] . سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 354.
[9] . همان‌‎جا.
[10]. احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 252.
کد مطلب : 300
http://ecovatan.ir/vdcgrz9w4ak9z.pra.html
نام شما
آدرس ايميل شما