«از هر 10ایرانی، 4نفر روانیاند»، «فرهنگ ایرانی خشونتپرور و خشونتزاست»، «ایرانیان نمیتوانند مشکلات خود را مدیریت کنند و بعد به فکر مدیریت جهان هستند». این بخشی از سخنانی است که آن را در کوچه و خیابان و میان افراد عادی و حتی خواص جامعه میتوان شنید؛ مطالبی که گویندگان آن با عبور از سازوکارهای آموزشی و فرهنگی که از دیرباز برای تحقیر ملت ایران طراحی و اجرا شده است، به این باور سوق داده شدهاند که کوچکترین توانمندی برای برآوردهکردن نیازهای خود ندارند و این نیاز را باید و حتما از خارج کشور تامین کرد. این باور در حالی در میان برخی شکل گرفته که تاریخ گذشته و نیز دوران معاصر به خوبی نشان میدهد ایرانیان نهتنها در بسیاری از علوم و فنون پیشرو بودهاند، بلکه اکنون این نخبگان ایرانی هستند که بسیاری از مرزهای دانش، تولید و تحقیق را درنوردیدهاند و این مدعیان تحقیر ملت ایران هستند که از دانش ایرانی برای رفع نیازها و پاسخ به پرسشهای خود استفاده میکنند. در این گزارش به چرایی وجود تفکر خودتحقیری پرداختهایم.
گل بهخودی با خودتحقیری
هر جامعهای حتما و قطعا نقصها و ایراداتی دارد، اما چند سال است برخی هموطنان آگاهانه یا ناآگاهانه رفتاری را از خود بروز و نمایش میدهند که جز ایجاد حس «تحقیر ملی» و «کوچکانگاری» هویت ملی دستاورد دیگری ندارد؛ رفتاری که ریشه آن را باید در برخی آموزشها و شانتاژهای رسانهای – فرهنگی که در قالب «جنگ نرم» سالهاست به شکل زیرپوستی در جامعه ترویج و تبلیغ میشود، جستوجو کرد. رفتاری که عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی آن را ناشی از دستکاری تاریخ و ایجاد مکاتب دروغین برای تحقیر ملل غیر اروپایی و دامنزدن به چنین تحقیری از سوی مردم این جوامع میداند.
آنطور که «حسن رحیمپورازغدی»، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی گفته است: «دنیای غرب در 200سال گذشته تلاش کرده است با دستکاری تاریخ، چهرهای غیرواقعی از خود به جهانیان نشان دهد.» سرچشمه نهادسازی که دنیای غرب برای تحقیر ملل غیراروپایی و بدتر از آن خودتحقیری روانی و فکری مردم این کشورها آن را دنبال کرده است، به قرن 19میلادی بازمیگردد. رحیم پورازغدی در اینباره میگوید: «کسانی در دنیای غرب بوده و هستند که بهدنبال این هستند تا زبان، لباس و حتی حجاب زنان ما تغییر کند و از آن فراتر، خط و الفبایی را که با آن شناخته میشویم، با زبان و خطی که مربوط به غربیهاست، تغییر دهند. هدف این افراد این است که زمینههای خودتحقیری را در جامعه فراهم کنند تا نسل جوان با تهیشدن از فرهنگ گذشته به این احساس برسد که دچار عقبماندگی و بیسوادی است.»
نقش منورالفکران در تحقیر ایرانیان
اظهارات رحیم پورازغدی را میتوان در اسناد تاریخی سالهای دوره قاجار بهخوبی مشاهده کرد. سردمداران تحقیر ایرانیان در این دوره را میتوان در چند نام که خود را «منورالفکر» میخواندند خلاصه کرد؛ نامهایی که بیشترین سهم را از این پدیده نامبارک داشتند. از«ایلچی» و سفرنامهاش به اروپا که از آن با عنوان «حیرتنامه ایلچی» یاد میشود میتوان بهعنوان مبدأ تحقیر ایرانیان یاد کرد. ایلچی در سفرنامهاش به فرنگ، به جمال و زیبایی غربیها و رفتار زنان و مردان غربی اشاره میکند و از اینکه چنین رفتاری در ایران مرسوم نیست، گله و شکایت میکند. او این وضعیت را ناشی از عقبماندگی ایرانیان میداند و مردم را با چنین عقبماندگیای بهشدت شماتت میکند. «میرزا ملکمخان» نیز چنین رویهای را در پیش میگیرد. از او بهعنوان یکی از چهرههای مؤثر ورود آنچه تمدن به ایران مینامند، یاد میشود. میرزا ملکمخان نقش مهمی در تحقیر ایرانیان و برجستهکردن ویژگیهای مثبت غرب در ایران دارد و با وجود اینکه خود را مطیع قانون میداند، دستانش به دریافت رشوههای سنگین برای تغییر فرهنگ مردم ایران و افزایش نفوذ غربیها به آن آلوده است. کنار میرزا ملکمخان، افرادی مانند «میرزا فتحعلی آخوندزاده» که تلاش کرد رویه دینی را در ایران تغییر دهد و به زعم خود دینی را به مردم هدیه کند که منطبق با نیازهای روز باشد و «میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی» نیز با کمک بهاییان به شکل موریانهوار تلاش میکنند مردم ایران را تحقیر کنند.
روشنفکران عصر قاجار برای تکمیل تحقیر ایرانیان گامهای دیگری نیز برمیدارند و میکوشند با برجستهنمایی زیباییهای غرب و نادیدهگرفتن کجیها و نازیباییهای آن، ایرانیان را ملتی واپسگرا، دور از تجدد و فرهنگ و نیز آداب اجتماعی معرفی کنند و با استفاده از این حربه- با جایگزینکردن فرهنگی که ریشهای در ایران ندارد- تحقیر ایرانیان را به شکل سازمانیافتهای اجرایی کنند تا با این روش جایگزینی فرهنگی، سیاسی و مذهبی را در ایران زمینهسازی کنند. در این راستا، در اندیشه شخصیتی، چون آخوندزاده، خط رایج در کشور مهمترین عامل عقبماندگی و فقدان ترقی معرفی میشود و از اینرو، او به دنبال تغییر خط مرسوم میرود که در نهایت شکست میخورد. از سوی دیگر، آخوندزاده دین را دلیل دیگری بر عقبماندگی ایرانیان و تحقیرشدن آنان معرفی میکند و در اینباره اشعاری سخیف میسراید اما بهدلیل آنکه قدرت نفوذ دین و روحانیون دینی میان مردم بالاست، راه به جایی نمیبرد. او در نهایت میکوشد با استفاده از تظاهر به دینداری به هدف خود برسد. گرچه تلاشها برای تحقیر ایرانیان از دوره قاجار شدت پیدا میکند اما، در دوره پهلوی نیز این روند ادامه پیدا میکند. اوج تحقیر ملی ایرانیان را نه یک مأمور پایینرتبه حکومت پهلوی بلکه، نخستوزیر وقت ایران که باید پاسدار منافع ملی ایران باشد، مرتکب میشود. «حاجعلی رزمآرا» در ماجرای ملیشدن صنعت نفت، از مخالفان جدی آن بود و برای مخالفت خود دلیل بسیار محکمی نیز داشت. او در سخنرانی مهمی میگوید: «مردم ایران توانایی اداره صنعت پیچیده نفت را ندارند و حتی بلد نیستند یک آفتابه هم بسازند! چطور میتوانیم با این بضاعت صنعت نفت را ملی کنیم.» چنین اظهارنظرهایی در دوره پهلوی کم نیست و بارها چنین نظرات عجیب و تحقیرآمیزی نسبت به ایران و ایرانیان از زبان مسئولان حکومت پهلوی به زبان رانده میشود.
خودتحقیری؛ ویروسی خطرناک
ممکن است این سؤال برایتان پیش بیاید که چرا در دوره قاجار و پس از آن، برخی در داخل عامدا تلاش میکنند با القای خودتحقیری از پیشرفت کشور جلوگیری کنند. «حسن عباسی» در اینباره معتقد است این اتفاق ناشی از مسائل روانشناختی است که این عده با آن درگیر هستند: «این افراد همواره در زندگی خود دچار ضعف و خودکمبینی هستند و اعتمادبهنفس خود را از دست دادهاند.
از اینرو، این دسته از افراد به وجود یک لیدر برای انجام امور نیاز دارند و اعتقادی به توانمندیهای خودشان ندارند که به این ترتیب باید گفت دچار خودتحقیری دائمی هستند.» او بر این باور است که موضوع خودتحقیری در فضای سیاسی کشور مسئلهای است که بهشدت از سوی برخی جناحها در حال ترویج است: «تحقیر مردم در برخی موارد از سوی دیگران انجام میشود. در برخی موارد نیز تحقیر از خودمان آغاز میشود و با انجام آن این اجازه نیز به دیگران داده میشود که ما را تحقیر کنند. هنگامی که برخی سردمداران جناحهای سیاسی میگویند ما چیزی نیستیم و نمیتوانیم هم باشیم، این جمله و اظهارنظر مجوز لازم را به دیگران میدهد تا به ما توهین کرده و مردممان را تحقیر کنند و کوچک بشمارند.»
آنچه حسن عباسی از آن سخن به میان میآورد را میتوان در ادبیاتی دیگر و اینبار از زبان کارشناس بیبیسی فارسی نیز شنید. این کارشناس رسانه دربار سلطنتی که قرابتی با ایرانیان هم ندارد، یک جمله کلیدی را درباره واقعیت خودتحقیری مردم ایران و دلیل آن میآورد و میگوید: «ما، غرب و دستاوردهای آن را بیشینهسازی و موفقیتهایمان را کمینهسازی میکنیم. به این معنا که ما غرب را خیلی بیشتر و بالاتر از آن چیزی که در واقعیت است، نشان میدهیم درحالیکه، خودمان را خیلی کمتر و دستپایینتر از واقعیتی که هستیم تصور میکنیم. شاید باورکردنی نباشد اگر بگویم آسفالت مرکز تهران بهتر از آسفالت خیابانهای مرکزی پایتخت آمریکاست. شاید باور نکنید اگر بگویم مردمی بهدلیل استفاده از آب آشامیدنی ناسالم در آمریکا جان خود را از دست دادند. شاید این نکته را هم باور نکنید که درست در ایامی که سانچی غرق شد، کشتیهای جنگی آمریکایی بهدلیل تصادف با یکدیگر خسارتهای سنگینی متحمل شدند و چند سرباز آمریکایی در این تصادف کشته شدند! اما کسی درباره این موضوعات در آمریکا حرف نمیزند و همه درباره موفقیتها میگویند درحالیکه در ایران همهچیز کاملا برعکس است.»
موضوعی که این کارشناس بیبیسی فارسی به آن اشاره میکند، ریشه در برخی رفتارها و گفتارهایی دارد که مسئولان کشور برای «تزریق خودتحقیری حداکثری» به جامعه انجام دادند. از ماجرای «آبگوشت بزباش» که «اکبر ترکان» معاون وقت رئیس دولت دوازدهم گرفته که گفته بود «اگر تحریمها برداشته شود، ایرانیان تنها در پختن آبگوشت بزباش میتوانند با دیگران رقابت کنند» تا «محمدجواد ظریف» وزیر وقت امور خارجه که گفته بود «آمریکا میتواند با یک بمبش کل سیستم دفاعی ما را از بین ببرد. فکر میکنید آمریکا از چنین سیستم دفاعیای که ما داریم میترسد!» را میتوان ازجمله مصداقهایی دانست که نشاندهنده رسوخ فرهنگ خودتحقیری میان مسئولانی است که خواسته یا ناخواسته در پازل دشمن بازی کردهاند.
چنین واکنشها و اظهارنظرهایی سبب شد «ابراهیم رئیسی»، رئیس وقت قوه قضاییه سال1400 و در جلسه شورایعالی قضایی از «خودتحقیری» بهعنوان یک «ویروس خطرناک» یاد کند و عاملان آن را به بیمارانی تشبیه کند که نیازمند درمان هستند. او میگوید: «کسانی که نوعی خودتحقیری را در برنامه کاری خود دارند و بهدنبال این هستند که تولیدات ملی مانند واکسن، دستاوردهای هستهای و مانند آنها را بهحساب نیاورند، مبتلا به ویروس خودتحقیریاند که ویروسی خطرناک است. کسانی که دچار این ویروس هستند و توانایی خود، ملت و جوانان این کشور را نمیتوانند ببینند و مدام نگاهشان به غرب است، اگر خطرناکتر از کرونا نباشند، کمتر از آن نیستند.»