کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سردرگمی پیرامونِ کاراییِ انرژی

کریس دی دکر، رزیلینس

10 بهمن 1401 ساعت 16:40

تأکید بر کاراییِ انرژی به معنای قطعی شمردنِ شیوهٔ زندگیِ معاصر است. اما اگر بخواهیم به شکلی معنادار با چالش‌هایِ بزرگِ معاصر، نظیرِ تغییر اقلیم یا وابستگی به سوخت‌های فسیلی رو‌به‌رو شویم، ضروری است که شیوهٔ کنونیِ زندگیِ مدرن را متحول سازیم. در این نوشته چندین نقدِ مهم که بر سیاست‌هایِ مبتنی بر افزایشِ کاراییِ انرژی وارد است بررسی می‌شود.


قانون‌گذاری برایِ کاراییِ انرژی
کاراییِ انرژی، زیربنایِ سیاست‌گذاری‌ کشورهای صنعتی برای کاهشِ انتشارِ گازهایِ گلخانه‌ای و وابستگی به سوخت‌های فسیلی است. به عنوانِ مثال، یکی از اهدافِ تعیین شده در اتحادیهٔ اروپا رسیدن به ۲۰٪ صرفه‌جویی در مصرفِ انرژی از طریقِ افزایشِ کاراییِ انرژی تا سالِ ۲۰۲۰، و ۳۰٪ صرفه‌جویی تا سالِ ۲۰۳۰ است. راه‌کارهایِ پیشنهاد شده برای رسیدن به این هدف شاملِ مواردی نظیرِ اجباری شدنِ اخذِ پروانهٔ کاراییِ انرژی توسطِ ساختمان‌ها، ارائهٔ انواعِ استانداردهایِ حداقلی و برچسب‌زنیِ کم‌مصرفی انرژی برایِ محصولاتِ مختلف از جمله بویلرها (دیگ‌ها) و سیستم‌هایِ گرمایش، لوازم و تجهیزاتِ خانگی، روشنایی و تلویزیون و همین‌طور ارائهٔ استانداردهایِ عملکردِ انتشار برایِ خودروهایِ شخصی است.
اگرچه اتحادیهٔ اروپا پیشروترین قوانین را در زمینهٔ کارایی انرژی دارد، ولی قوانینِ مشابهی نیز در سایرِ کشورهایِ صنعتیِ جهان، از جمله چین، تصویب شده‌اند. سازمانِ بین‌المللیِ انرژی که در سطحِ جهانی فعالیت می‌کند معتقد است که «کاراییِ انرژی کلیدی است که تأمینِ انرژیِ ایمن، مطمئن، ارزان و پایا را برایِ آینده تضمین می‌کند.» در گزارشی که این سازمان در سالِ ۲۰۱۱ منتشر کرد، «سناریویِ ۴۵۰» را معرفی نمود که هدفِ آن محدود کردنِ غلظتِ گازکربنیکِ جو به ۴۵۰ بخش‌در‌میلیون بود. در این سناریو این طور پیش‌بینی شده که افزایشِ کاراییِ انرژی می‌تواند تا سالِ ۲۰۲۰ بیش از ۷۰٪ کاهشِ پیش‌نمایی‌شدهٔ انتشاراتِ کربن را به خود اختصاص دهد—این مقدار برای سال ۲۰۳۵ حدود ۵۰٪ است.

چه نتایجی حاصل شده‌اند؟
آیا افزایشِ کاراییِ انرژی، در عمل نیز منجر به صرفه‌جویی انرژی می‌شود؟ در نگاهِ اول مزایایِ افزایشِ کارایی چشم‌گیر به نظر می‌رسند. مثلاً کاراییِ انرژیِ بسیاری از لوازمِ خانگی—که زیرِ نظرِ قوانینِ اتحادیهٔ اروپا تولید و توزیع می‌شوند—طیِ پانزده سالِ اخیر افزایشِ بارزی داشته است. بین سال‌هایِ ۱۹۹۸ و ۲۰۱۲، کارایی یخچال‌ها و فریزرها ۷۵٪، ماشین‌های رختشویی ۶۳٪، ماشین‌هایِ خشک‌کن‌ ۷۲٪ و ماشین‌هایِ ظرف‌شویی ۵۰٪ افزایش یافت.
اما در سالِ ۲۰۱۵، مصرفِ انرژی ۲۸ کشورِ اروپاییِ عضوِ اتحادیهٔ اروپا فقط اندکی کمتر از مصرفِ انرژیِ این کشورها در سالِ ۲۰۰۰ بود: ۱۶۲۷ میلیون‌ معادل‌تن‌نفت، در مقایسه با ۱۷۳۰ معادل‌‌تن‌نفت. علاوه بر این، عواملِ دیگر، مانندِ بحرانِ اقتصادی سالِ ۲۰۰۷، نیز ممکن است باعثِ کاهشِ (محدودِ) مصرف انرژی شده باشند. در واقع، بعد از چند دهه که مصرفِ انرژی در اروپا سیرِ صعودی طی کرده بود، مصرفِ انرژی بینِ سال‌هایِ ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ اندکی کاهش یافت و فقط پس از سال‌هایِ ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ و همزمان با بازگشتِ رشدِ اقتصادی بود که مجدداً سیرِ صعودی به خود گرفت.
در سطحِ جهانی نیز روندِ مشابهی به چشم می‌خورد. به طورِ پیوسته، مصرفِ انرژیِ جهان هر سال ۲/۴٪ افزایش می‌یابد. این نرخ دو برابرِ نرخِ‌ افزایشِ جمعیت است، و تازه این در حالی است که حدودِ نیمی از جمعیتِ جهان دسترسی محدودی به منابعِ مدرنِ انرژی دارند؛ یا به کلی از آن‌ها محروم هستند. در کشورهایِ صنعتی (عضوِ سازمانِ همکاری‌ و توسعهٔ اقتصادی؛ موسوم به OECD)، مصرفِ سرانهٔ انرژی بینِ سال‌هایِ ۱۹۶۰ و ۲۰۰۷ دو برابر شده است.

اثراتِ بازگشتی؟
اما چرا افزایشِ کاراییِ انرژی باعثِ کاهشِ مصرف نشده است؟ بیشترِ منتقدان رویِ پدیدهٔ «اثراتِ بازگشتی» تأکید می‌کنند که از قرنِ نوزدهم به این‌سو شناخته شده است: بهبودِ کاراییِ انرژی معمولاً مصرفِ بیشترِ کالاها و خدماتِ انرژی‌بر را ترغیب می‌کند. به عنوانِ نمونه، کاراییِ انرژیِ لامپ‌های روشناییِ حالتِ جامد، موسوم به ال‌ای‌دی، شش برابر از لامپ‌هایِ قدیمیِ رشته‌ای بیشتر است. با این‌حال استفادهٔ گسترده از این لامپ‌ها باعثِ کاهشِ مصرفِ انرژی در حوزهٔ روشنایی نشده؛ بلکه در عوض به افزایشِ شش برابری تولیدِ نور انجامیده است.
در برخی موارد، اثراتِ بازگشتی به قدری بزرگ هستند که باعثِ افزایشِ کلیِ مصرفِ انرژی می‌شوند. مثلاً افزایشِ کاراییِ ریزتراشه‌ها باعثِ گسترشِ بیشترِ‌ کامپیوترها شده است؛ فرایندی که در مجموع باعث شده مصرفِ انرژیِ خالصِ کامپیوترها از نمونه‌هایِ قدیمی‌تر—که ریزتراشه‌هایی با کاراییِ کمتری داشتند—بیشتر باشد. افزایشِ کاراییِ انرژی در یک گروه از محصولات، می‌تواند به افزایشِ مصرفِ انرژی در گروهِ دیگری از محصولات منجر شود، یا این‌که گروهِ کاملاً نوینی از محصولات را ایجاد کند. به عنوانِ مثال، کاراییِ انرژیِ صفحه‌هایِ نمایشِ ال‌ای‌دی از صفحه‌هایِ نمایشِ ای‌سی‌دی بیشتر است؛ بنابراین استفاده از آن‌ها [دست کم در تئوری] می‌توانست مصرفِ انرژیِ تلویزیون‌ها را کاهش دهد. اما، رواجِ آن‌ها باعثِ ایجادِ گروهِ جدیدی از محصولات به نامِ بیل‌بوردهایِ دیجیتال شد که علی‌رغمِ اجزایِ کم‌مصرفی که دارند، انرژیِ زیادی مصرف می‌کنند. نکتهٔ آخر هم این که پولی که از طریقِ افزایشِ کاراییِ انرژی صرفه‌جویی می‌شود را می‌توان صرفِ خرید یا مصرفِ سایرِ محصولات و خدماتِ بسیار انرژی‌بر نمود، که منجر به افزایشِ غیرمستقیمِ مصرفِ انرژی می‌شود و به آن «اثرِ بازگشتیِ غیرمستقیم» می‌گویند.

انتقاد فراتر از اثراتِ بازگشتی
اتحادیهٔ اروپا و سازمانِ بین‌المللی انرژی اثراتِ بازگشتی را نادیده می‌گیرند. این نکته تا حدی می‌تواند علتِ ناکامی در تحققِ پیش‌نمایی‌ها باشد. اهمیتِ اثراتِ بازگشتی از بحث‌های داغِ دانشگاهی است. برخی معتقدند «اثراتِ بازگشتی معمولاً انرژیِ صرفه‌جویی شدهٔ ناشی از افزایشِ کارایی را کاهش داده، یا به کلی خنثی می‌کنند»، اما برخی دیگر تأثیرِ اثرهایِ بازگشتی را ناچیز می‌دانند و آن‌ها ‌را صرفاً «موضوعی انحرافی» تلقی می‌کنند: «مطالعاتِ مختلف نشان داده که پاسخ‌هایِ رفتاری می‌توانند چیزی بینِ ۵ تا ۳۰٪ از صرفه‌جوییِ ایجاد شده در اثرِ افزایشِ کاراییِ انرژی را خنثی کنند و اگر این پاسخ‌های رفتاری با تأثیراتِ کلان‌اقتصادی همراه شود نهایتاً ۶۰٪ از صرفه‌جوییِ ایجاد شده را خنثی خواهند کرد—به عبارتِ دیگر، افزایشِ کاراییِ انرژی منجر به صرفه‌جویی می‌شود.»
از نظرِ کسانی که اثراتِ بازگشتی را کم‌اهمیت در نظر می‌گیرند، ناتوانی ما در کاهشِ واقعیِ مصرفِ انرژی به این خاطر بوده که به اندازهٔ کافی تلاش نکرده‌ایم: «فرصت‌هایِ زیادی برایِ افزایشِ کاراییِ انرژی وجود دارد که هنوز از آن‌ها استفاده نکرده‌ایم.» هدفِ سایرین این است که قوانینِ حاکم بر کاراییِ‌ انرژی را بهتر کنند. یکی از مهم‌ترین پیشنهادهای آن‌ها این است که کارایی را نباید در سطحِ «یک» محصول تعریف کرد، بلکه باید همهٔ سیستم‌ها یا جوامع را در نظر گرفت [فرضاً به جایِ‌ افزایشِ کاراییِ یک عدد خودرو، باید کاراییِ کلِ سیستمِ حمل‌و‌نقل را افزایش داد]. از این منظر، چارچوبِ کاراییِ انرژی—تا به امروز—به اندازهٔ کافی کل‌نگرانه نبوده و زمینهٔ آن نیز به قدرِ ضرورت بسط داده نشده است. با این‌حال، برخی منتقدان یک گام فراتر می‌روند. از نظرِ آن‌ها، قوانینِ مربوط به کاراییِ انرژی را نمی‌توان اصلاح نمود؛ چرا که مشکلِ اصلیِ رویکردِ کاراییِ انرژی در این است که شیوه‌هایی از زندگی را تثبیت و بازتولید می‌کند که در بلندمدت ناپایا هستند.

جهانِ موازی
اثراتِ بازگشتی را معمولاً به عنوانِ «عواقبِ ناخواسته» در نظر می‌گیرند، در حالی‌که آن‌ها نتیجهٔ منطقیِ نوعی انتزاعی‌سازی هستند که برایِ تعریف و اندازه‌گیریِ کاراییِ انرژی لازم است. به گفتهٔ لورن لوتسن‌هایزر—محققِ دانشگاهِ دولتیِ پورتلند در آمریکا—قوانینِ مربوط به کاراییِ انرژی آنقدر انتزاعی و منفصل از پویاییِ روزمرهٔ مصرفِ انرژی هستند که به واقعْ انگار در «جهانی موازی» عمل می‌کنند. یک محققِ بریتانیایی به نامِ الیزابت شاوْ در یکی از مقاله‌هایِ‌ اخیرش به نام «مشکلِ کاراییِ انرژی چیست؟» این جهانِ موازی را تبیین می‌کند و نتیجه می‌گیرد که قوانینِ مربوط به کاهشِ‌ مصرفِ انرژیْ «پادبهره‌ور» و خود «بخشی از مشکل» هستند.
اولین نکتهٔ مهم این است: در این جهانِ موازی، کاراییِ انرژی به مثابه نوعی عجیب از «صرفه‌جوییِ انرژی» تلقی می‌شود. وقتی اتحادیهٔ اروپا می‌گوید که تا سالِ ۲۰۲۰ می‌خواهد ۲۰٪ «صرفه‌جوییِ انرژی» داشته باشد، این «صرفه‌جوییِ انرژی» به صورتِ کاهشِ مصرفِ واقعیِ انرژی در مقایسه با میزانِ مصرفِ امروز (یا گذشته) تعریف نمی‌شود.—چنین تعریفی می‌توانست به ما نشان دهد که مصرفِ انرژی در اتحادیهٔ اروپا به هیچ‌وجه کاهش پیدا نمی‌کند.—در عوض، «صرفه‌جوییِ انرژی» به معنایِ کاهشِ مصرفِ انرژی در مقایسه با میزانِ پیش‌نمایی‌شدهٔ مصرفِ انرژی در سالِ ۲۰۲۰ تعریف می‌شود. این کاهش‌ها از طریقِ تخمینِ کمّیِ «انرژی اجتناب‌شده» اندازه‌گیری می‌شوند؛ یعنی آن مقدار از منابعِ انرژی که به خاطرِ افزایشِ کاراییِ انرژی مصرف نشده‌اند.
حتی اگر فرض کنیم که در صورتِ عدم افزایشِ کارایی انرژی، میزانِ پیش‌نمایی‌شدهٔ مصرفِ انرژی واقعاً رخ خواهد داد، نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که افزایشِ کاراییِ انرژی لزوماً به کاهشِ مطلقِ تقاضایِ انرژی خواهد انجامید. استدلالِ اتحادیهٔ اروپا این است که پیشرفت در کاراییِ انرژی را می‌توان «تقریباً معادل با خاموش کردنِ ۴۰۰ نیروگاهِ برق» در نظر گرفت، ولی در عمل حتی یک نیروگاهِ برق در سالِ ۲۰۲۰ به خاطرِ پیشرفت‌هایی که در حوزهٔ کاراییِ انرژی رخ داده تعطیل نخواهد شد. در عوضِ اتحادیهٔ اروپا می‌گوید که اگر در زمینهٔ کاراییِ انرژی پیشرفت‌ نمی‌کردیم، لازم بود که ۴۰۰ نیروگاهِ دیگر تا سالِ ۲۰۲۰ ساخته شود. [به عبارتِ دیگر، از دیدِ سیاست‌گذارانِ اتحادیهٔ اروپا، کاهشِ انرژی به معنایِ کاهشِ انرژی نیست، بلکه پرهیز از افزایشِ انرژی است. این‌طور نیست که صرفه‌جویی‌ها منجر به تعطیلیِ ۴۰۰ نیروگاهِ برق شود، بلکه ۴۰۰ تا از نیروگاه‌هایی که قرار بوده ساخته شوند ساخته نمی‌شوند.]
بنا به همین رویکرد، اتحادیهٔ اروپا کاراییِ انرژی را به عنوانِ یک نوع «سوخت» و «منبعِ انرژی مستقل» در نظر می‌گیرد. سازمانِ بین‌المللیِ انرژی از این هم فراتر می‌رود و ادعا می‌کند که «انرژیِ اجتناب‌شده توسطِ کشورهایِ عضوِ سازمان در سالِ ۲۰۲۰‌ (تولید شده توسطِ سرمایه‌گذاری‌هایی که بینِ سال‌هایِ ۱۹۷۴ تا ۲۰۱۰ انجام شده‌اند)، از میزانِ تقاضا برایِ هر منبعِ انرژیِ دیگری—از جمله نفت، گاز، زغالِ سنگ و برق—بیشتر بوده است» و چنین نتیجه می‌گیرد که افزایشِ کاراییِ انرژی «بزرگ‌ترین یا مهم‌ترین سوخت» است.

اندازه گرفتنِ چیزی که وجود ندارد
در نظر گرفتنِ کاراییِ انرژی به عنوانِ یک سوخت و اندازه‌گیریِ میزانِ موفقیت آن از طریقِ «انرژیِ اجتناب‌شده» بسیار عجیب است. اولاً که این رویکرد به معنای پرهیز از مصرفِ سوختی است که وجود ندارد. ثانیاً، هر چه میزانِ پیش‌نمایی‌شدهٔ مصرفِ انرژی در سالِ ۲۰۳۰ بیشتر باشد، میزانِ «انرژیِ اجتناب‌شده» نیز بیشتر خواهد بود. از طرفِ دیگر، اگر میزانِ پیش‌نمایی‌شدهٔ مصرفِ انرژی در سالِ ۲۰۳۰ از میزانِ مصرفِ امروز کمتر باشد‌ (یعنی فرض کنیم که می‌توانیم تقاضا برای انرژی را کاهش دهیم)، «انرژیِ اجتناب‌شده» منفی خواهد شد.
سیاستی که هدفش کاهشِ انتشارِ گازهایِ‌گلخانه‌ای و وابستگی به سوخت‌هایِ فسیلی است باید موفقیتِ خود را بر کاهشِ مصرفِ سوخت‌هایِ فسیلی مبتنی سازد. اما، قوانینِ فعلی با اندازه‌گیریِ «انرژیِ اجتناب‌شده» دقیقاً عکسِ این‌را انجام می‌دهند. از آن‌جا که مصرفِ پیش‌نمایی‌شدهٔ انرژی از مصرفِ کنونیِ انرژی بیشتر است، سیاستِ فعلیِ افزایشِ کاراییِ انرژی این امر را بدیهی انگاشته که کلِ مصرفِ انرژی سیرِ صعودیِ خود را ادامه خواهد داد.
همین ایراد را می‌توان به رکنِ دیگرِ قوانینِ مربوط به تغییرِ اقلیم، یعنی کربن‌زُدایی از نظامِ تأمینِ انرژی از طریقِ تشویقِ استفاده از انرژی‌هایِ تجدیدپذیر نیز وارد نمود. از آن‌جا که میزانِ افزایشِ مصرفِ انرژی از میزانِ رشدِ انرژی‌هایِ تجدیدپذیر بیشتر است، اضافه شدنِ نیروگاه‌هایِ خورشیدی یا بادی در عمل به کربن‌زُدایی نظامِ تأمینِ انرژی نمی‌انجامد. تولیداتِ این نیروگاه‌ها جایگزینِ سوخت‌هایِ فسیلی نمی‌شوند، بلکه به ما کمک می‌کنند که روندِ صعودیِ مصرفِ انرژی را ادامه دهیم. فقط از طریقِ به کارگیریِ مفهومی نظیرِ «انتشار اجتناب‌شده» است که طرفدارانِ روی‌کردِ کنونی می‌توانند انرژی‌هایِ تجدیدپذیر را موثر نشان دهند.

به چه چیزی می‌گوییم «کارا»؟
الیزابت شاوْ در مقالهٔ «مشکلِ کاراییِ انرژی چیست؟» نشان می‌دهد که مفهومِ کاراییِ انرژی نیز به اندازهٔ مفهومِ «انرژیِ اجتناب‌شده» انتزاعی است. کارایی یعنی «ارائهٔ خدماتِ بیشتر (مانند حرارت، نور، حمل‌و‌نقل و …) بدونِ افزایشِ مصرفِ انرژی» یا «ارائهٔ خدماتِ قبلی با صرفِ انرژیِ کمتر». در نتیجه، به عنوانِ اولین قدم برای افزایشِ کارایی باید «خدمات» مورد نظر را مشخصاً تعریف کنیم (چه چیزی قرار است کاراتر شود؟) و همین‌طور مقدارِ انرژیِ مصرفی را به صورتِ کمّی بسنجیم (چطور می‌توان «انرژیِ کمتر» را اندازه گرفت؟). تعیینِ یک مرجع برایِ سنجشِ میزانِ «صرفه‌جویی در مصرفِ انرژی» به این معناست که باید مرزهایِ زمانی را نیز مشخص کنیم (افزایشِ کارایی از چه زمانی آغاز می‌شود و در چه زمانی پایان می‌یابد؟)
استدلالِ اصلیِ شاوْ این است که تعیینِ مرزهایِ زمانی—یعنی پاسخ به این سؤال که کارایی از کجا آغاز می‌شود و در کجا پایان می‌یابد؟—به صورتِ خودبه‌خودیِ «خدمت» مورد نظر را مشخص می‌کند—یعنی مشخص می‌کند که این چه چیزی است که کاراست؟—و برعکس. علت این است که کاراییِ انرژی دو نوع خدمت را فقط در صورتی می‌توان تعریف و اندازه‌گیری نمود که مبتنی بر وضعیتِ «تساویِ خدمت» باشند، یعنی خدمتِ اول و خدمتِ دوم کاملاً قابلِ مقایسه باشند. بحثِ شاوْ بر گرمایشِ خانگی متمرکز است، اما استدلالِ او را می‌توان دربارهٔ همهٔ انواعِ فن‌آوری‌ها به کار بست. به عنوانِ مثال، در سالِ ۱۹۸۵، یک هواپیمایِ مسافریِ متوسط برای انتقالِ هر ۱۰۰ مسافر-کیلومتر، ۸ لیتر سوخت لازم داشت، در حالی‌که این میزان اکنون به ۳/۸ لیتر کاهش یافته است. در نتیجه، به ما گفته می‌شود که هواپیماهای جدید دو برابر کاراتر شده‌اند. اما اگر به جایِ سالِ ۱۹۸۵، مصرفِ سوختِ هواپیماها در سالِ ۱۹۵۰ را به عنوانِ مرجعِ سنجشِ کاراییِ هواپیماهایِ کنونی در نظر بگیریم، چنین نتیجه خواهیم گرفت که هواپیماهای کنونی انرژیِ کمتری مصرف نمی‌کنند. به این علت که در دههٔ ۱۹۶۰، هواپیماهایِ ملخ‌دار به تدریج جایِ خود را به هواپیماهایِ جت دادند که اگرچه دو برابر سریع‌تر بودند، اما دو برابر سوخت مصرف می‌کردند. پنجاه سال طول کشید تا کاراییِ انرژیِ هواپیماهایِ جتْ مشابهِ آخرین هواپیماهایِ ملخ‌داری شود که در دههٔ ۱۹۵۰ پرواز می‌کردند.
پس برایِ مقایسهٔ معنادارِ کاراییِ دو نوع سفرِ هوایی، کدام بازهٔ زمانی را باید انتخاب کنیم؟ آیا باید هواپیماهایِ ملخ‌دار را به عنوانِ مرجع در نظر بگیریم، یا این‌که باید آن‌ها را به کلی نادیده بگیریم؟ پاسخ بستگی به این دارد که «تساویِ خدمت» را چطور تعریف کنیم. اگر خدمتِ ارائه شده را به عنوانِ «پرواز کردن» تعریف کنیم، در این صورت هواپیماهایِ ملخ‌دار باید در نظر گرفته شوند. اما اگر خدمتِ موردِ نظر به عنوانِ «پرواز کردن با سرعتِ حدوداً ۱۰۰۰ کیلومتر در ساعت» تعریف کنیم، در این صورت باید هواپیماهایِ ملخ‌دار را رها کنیم و فقط رویِ موتورهایِ جت متمرکز شویم. اما تعریفِ اخیر، «بسیار انرژی‌بَر» بودنِ خدمتِ موردِ ارزیابی را بدیهی فرض می‌کند.
اگر بیشتر به عقب بازگردیم—مثلاً به اوایلِ قرنِ بیستم—مردم اصلاً پرواز نمی‌کردند و مقایسهٔ سوختِ لازم برای پروازِ یک مسافر به فاصلهٔ صد کیلومتری هیچ معنایی نداشت. مشاهداتِ مشابهی را می‌توان دربارهٔ بسیاری از فن‌آوری‌ها و خدماتی که امروز کاراتر تلقی می‌شوند نیز ارائه کرد. اگر آن‌ها را در چارچوبِ تاریخیِ وسیع‌تری در نظر بگیریم، مفهومِ کارایی‌شان به کلی متلاشی می‌شود چرا که این خدمات با خدماتِ گذشته قابلِ مقایسه نیستند [تساویِ خدمات وجود ندارد].
در اغلبِ موارد برای نشان دادنِ این نکته نیازی نیست به اعماقِ تاریخ مراجعه کنیم. برایِ مثال، وقتی کاراییِ انرژیِ یک تلفنِ همراهِ هوشمند محاسبه می‌شود، نسل‌هایِ پیشین، یعنی تلفن‌هایِ همراهِ «غیرهوشمند» که مصرفِ انرژیِ به مراتب کمتری داشتند در مقایسه دخیل نمی‌شوند، اگر چه تا کمتر از یک دههٔ پیش کاملاً رایج بودند.

کاراییِ بندِ رخت چقدر است؟
از آن‌جا که لازم است چیزهایِ مشابه را با هم مقایسه کنیم و «تساویِ خدمت» را برقرار سازیم، سیاست‌گذاری در حوزهٔ افزایشِ کاراییِ انرژی بسیاری از گزینه‌هایِ کم‌مصرف را نادیده می‌گیرد؛ گزینه‌هایی که اگرچه معمولاً تاریخی طولانی را پشتِ سر گذاشته‌اند، ولی هنوز در چارچوبِ مبارزه با تغییرِ اقلیم معنادار هستند.
به عنوانِ مثال، اتحادیهٔ اروپا این‌طور حساب کرده است که طرحِ ارائهٔ برچسب‌هایِ انرژی به لباس‌خشک‌کن‌هایِ خانگی می‌تواند تا سالِ ۲۰۲۰ حدود «۳/۳ تراوات‌ساعت برق، به اندازهٔ مصرفِ سالیانهٔ برق در کشورِ مالت» صرفه‌جویی کند. اما اگر هر اروپایی تصمیم می‌گرفت به جایِ استفاده از خشک‌کنِ برقی، از بندِ رخت استفاده کند، چقدر انرژی صرفه‌جویی می‌شد؟ این را از اتحادیهٔ اروپا نپرسید، چرا که میزانِ انرژیِ صرفه‌جویی شده در اثرِ استفاده از بندِ رخت را محاسبه نکرده است.
اما بندِ رخت تنها نمونه‌ای نیست که در محاسباتِ کاراییِ انرژی نادیده گرفته می‌شود: نه اتحادیهٔ اروپا و نه سازمانِ بین‌المللیِ انرژی، کاراییِ انرژی و انرژیِ اجتناب‌شدهٔ دوچرخه‌ها، دریل‌هایِ دستی و لباس‌زیرهایِ گرم‌کن را محاسبه نکرده‌اند. با این‌حال، اگر بندِ رخت به عنوانِ یک گزینهٔ جدی در نظر گرفته شود، دیگر نمی‌توانیم فرض کنیم که ۳/۳ تراوات انرژیِ صرفه‌جویی شده به کمکِ استفاده از خشک‌کن‌هایِ کاراتر «انرژیِ اجتناب‌شده» است؛ چه برسد که بخواهیم آن‌را نوعی سوخت نیز در نظر بگیریم. به صورتِ مشابه، دوچرخه‌ و لباس‌هایِ گرم، بنیادِ این نوع محاسبهٔ «انرژیِ اجتناب‌شده» ناشی از به کارگیریِ خودروهایِ شخصی یا دیگ‌هایِ گرمایشِ مرکزی با کاراییِ انرژیِ بیشتر را به چالش می‌کشند.

مفاهیمِ ناپایا برای خدمات
بنابراین، مشکلِ قوانینِ کاراییِ انرژی این است که انواعی از خدماتِ ذاتاً ناپایا را به خوبی بازتولید و تثبیتِ می‌کنند. این‌که خودروهایِ شخصی و خشک‌کن‌های برقی را در سنجشِ کاراییِ انرژی لحاظ کنیم، اما دوچرخه و بندِ رخت را نادیده بگیریم، به این معناست که روش‌هایِ سریع و بسیار‌انرژی‌برِ مسافرت را به الگوهایی قطعی و غیرقابلِ مذاکره تبدیل کرده‌ایم و گزینه‌هایِ پایاتر را به حاشیه رانده‌ایم. به زبانِ شاوْ:
علتِ بحث‌برانگیز نبودنِ برنامه‌هایِ کاراییِ انرژی این است که تفسیرهایِ کنونی از خدمات را بدیهی می‌انگارند و به چالش نمی‌کشند. پی‌گیریِ بی‌فکرانهٔ کارایی مشکل‌ساز است، نه به این دلیل که بی‌تأثیر است یا مزایایِ آن جایِ دیگری جذب می‌شود—آن‌طور که مفهومِ «تأثیراتِ جانبی» به ما می‌گوید—بلکه به این دلیل که کار می‌کند (از طریقِ مفهومِ ضروریِ تساویِ خدمات) و موفق می‌شود شیوه‌هایِ زندگیِ روز‌به‌روز انرژی‌بَر-تری را تداوم بخشد یا شاید تشدید کند، اما هرگز به چالش نکشد.
در واقع، مفهومِ کاراییِ انرژی به خوبی با رشدِ بیشترِ خدماتِ انرژی‌بر سازگار است. همهٔ نوآوری‌هایِ آینده را می‌توان به نوعی زیرمجموعهٔ افزایشِ کارایی قرار داد. به عنوانِ مثال، روزی که بخاری‌هایِ فضایِ آزاد یا دوش‌هایِ موسمی «عادی» شوند، می‌توان آن‌ها را نیز واردِ سیاست‌‌هایِ موجود برایِ افزایشِ کاراییِ انرژی کرد. هنگامی که این اتفاق رخ داد، این‌طور به نظر خواهد رسید که مشکلِ مصرفِ انرژیِ آن‌ها تحتِ کنترل درآمده است. همزمان، تعریف، سنجش و مقایسهٔ کاراییِ انواعِ بخاری‌ فضایِ آزاد و دوش‌ِ موسمیْ آن‌ها را «عادی‌تر» خواهد ساخت. به عنوانِ پاداش، افزودنِ محصولاتِ جدید به مجموعهْ باعثِ افزایشِ مصرفِ کلیِ انرژی و در نتیجه افزایشِ «انرژیِ اجتناب‌شده» از طریقِ افزایشِ کاراییِ انرژی خواهد شد.
به طورِ خلاصه می‌توان گفت که نه اتحادیهٔ اروپا و نه سازمانِ بین‌المللیِ انرژی «انرژیِ اجتناب‌شده» ناشی از انجام دادنِ کارها به شیوه‌ای اساساً متفاوت—و یا پرهیزِ از انجام دادن‌شان—را در نظر نمی‌گیرند؛ در حالی که این دو رویکرد احتمالاً بالاترین ظرفیتِ بالقوه را برای کاهشِ مصرفِ انرژی دارند. از زمانِ انقلابِ صنعتی، مصرفِ انرژی به شکلِ خیره‌کننده‌ای افزایش یافته و نیرویِ مکانیکی را در خدمتِ انسان‌ها در آورده است. اما، اگر چه این روند باعثِ افزایشِ مستمرِ مصرفِ انرژی شده، نمی‌توان آن‌را از طریقِ مفهومِ کاراییِ انرژی سنجید.
همان‌طور که شاوْ نشان داده است، این مشکل را نمی‌توان به این شکل حل کرد؛ چرا که کاراییِ انرژی فقط می‌تواند خدماتِ قابلِ مقایسه (تساویِ خدمات) را ارزیابی کند. در عوض، او معتقد است که چالشِ اصلی این است که «دربارهٔ معنایِ خدمات بحث کنیم و سعی کنیم نگاهِ گسترده‌تری به آن‌ها داشته باشیم و مستقیماً با شیوه‌هایِ تکوینِ آن‌ها درگیر شویم.»

به سوی سیاستِ ناکاراییِ انرژی؟
روش‌هایِ متعددی برایِ گریز از جهانِ موازیِ کاراییِ انرژی وجود دارد. همان‌طور که کاراییِ انرژی به خاطرِ نیازی که به «خدماتِ قابلِ مقایسه» دارد، در بلند مدت مانعِ مهمی بر سر کاهشِ مصرفِ انرژی است، عکسِ آن نیز صادق است: اگر همه چیز را از لحاظِ مصرفِ انرژی ناکاراتر کنیم، رشدِ مصرفِ خدماتِ انرژی‌بر و به تبعِ آن کلِ مصرفِ انرژی کاهش خواهد یافت.
به عنوانِ مثال، اگر می‌توانستیم موتورهایِ درون‌سوزِ دههٔ ۱۹۶۰ را رویِ خودروهایِ شاسی‌بلندِ امروزی نصب کنیم، مصرفِ سوخت به ازای هر کیلومتر راندن به مراتب بیشتر می‌شد. در آن صورت، افرادِ کمتری خواست و تواناییِ این را می‌داشتند که هزینهٔ راندن با چنین خودروهایی را بپردازند و به ناچار به خودروهای بسیار سبک‌تر، کوچک‌تر و کم‌قدرت‌تر رو می‌آوردند، یا این‌که از میزانِ رانندگی‌شان می‌کاستند.
به همین ترتیب، اگر سیاستی می‌داشتیم که مالکان را وادار می‌کرد سیستم‌هایِ گرمایشِ مرکزیِ خانه‌هایشان را از لحاظِ مصرفِ انرژی ناکاراتر کنند، گرم کردنِ خانه‌هایِ بزرگِ امروزی و بالا بردنِ دمایِ داخلیِ آن‌ها—به دمایی که امروزهِ اغلبِ افراد‌ آن‌را معیارِ دمایِ مطلوبِ داخلی می‌دانند—برایِ‌ اغلبِ افرادِ جامعه امکان‌ناپذیر می‌شد. به این ترتیب، مردم وادار می‌شدند برایِ رسیدن به رفاهِ گرمایی به راه‌کارهایِ دیگری رو بیاورند، مثلاً فقط یکی از اتاق‌هایِ منزل‌شان را گرم کنند، لباس‌هایِ گرمِ بیشتری بپوشند، از دستگاه‌هایِ گرمایشِ شخصی استفاده کنند یا این‌که به خانه‌هایِ کوچک‌تری نقلِ مکان کنند.
تحقیقاتِ اخیر رویِ سیستم‌هایِ گرمایشِ ساختمان‌ها، این تِز که ناکاراییِ انرژی به کاهشِ مصرف می‌انجامد را تأیید کرده‌اند. طی یک مطالعه در کشورِ آلمان میزانِ بهره‌وریِ‌ انرژیِ ۳۴۰۰ خانه محاسبه شد و نتایج با میزانِ واقعی و اندازه‌گیری‌شدهٔ مصرفِ انرژی مقایسه گردید. هماهنگ با استدلالِ مربوط به اثراتِ بازگشتی، محققان متوجه شدند که مصرفِ واقعیِ انرژیِ خانه‌هایِ دارایِ بالاترین کاراییِ انرژی (۷۵ کیلووات‌ساعت در مترمربع-سال) به طورِ میانگین ۳۰٪ بیشتر از میزانِ محاسبه‌ شده بود. اما در خانه‌هایی که کاراییِ انرژیِ کمتری داشتند عکسِ این نکته—موسوم به اثرِ پیش‌بازگشتی—مشاهده شد: ساکنانِ این خانه‌ها کمتر از میزانِ محاسبه‌شدهٔ انرژی مصرف کردند و این شکاف با کاهشِ کاراییِ انرژیِ خانه‌ها بیشتر می‌شد‌. در خانه‌هایی که بدترین کاراییِ انرژی را داشتند (۵۰۰ کیلووات‌ساعت در متر مربع-سال)، مصرفِ انرژی ۶۰٪ از میزانِ پیش‌بینی شده کمتر بود.

از کارایی به بسندگی؟
با این‌حال، اگرچه می‌توان رویِ این نکته بحث کرد که ترک کردن یا معکوس ساختنِ سیاست‌‌هایِ مبتنی بر افزایشِ کاراییِ انرژی منجر به صرفه‌جوییِ بیشتری در انرژی خواهد شد—در مقایسه با ادامهٔ سیاست‌های فعلی که افزایشِ کاراییِ انرژی را ترغیب می‌کنند—راهِ دیگری نیز وجود دارد که جذابیتِ بیشتری دارد و حتی می‌تواند به صرفه‌جوییِ بیشتری بیانجامد. برای این‌که بتوانیم سیاست‌هایِ افزایشِ کارایی را موثر کنیم، استراتژیِ کارایی باید با استراتژیِ «بسندگی» تکمیل گشته، و هر دو در یکدیگر ادغام شوند. هدفِ کاراییِ انرژی این است که نسبتِ بینِ خدماتِ خروجی به انرژیِ ورودی را افزایش دهد، در حالی که خدماتِ خروجی ثابت مانده یا افزایش یابند. اما هدفِ استراتژیِ بسندگیْ کاهشِ رشدِ خدماتِ انرژی‌بر است. این روی‌کرد، در ذاتِ خود به معنایِ بازگشتن به سیاست‌هایِ «صرفه‌جویانه» دههٔ ۱۹۷۰ است.
کاهشِ خدماتِ انرژی‌بر بخشی از استراتژیِ بسندگی است: روشناییِ کمتر، مسافرتِ کمتر، سرعتِ کمتر، دمایِ داخلیِ کمتر، خانه‌هایِ کوچک‌تر. بخشِ مهمِ دیگر اما جایگزین کردنِ خدمات با گزینه‌هایِ اساساً کم‌مصرف است: استفاده از دوچرخه به جایِ خودرو، استفاده از بندِ رخت به جای خشک‌کنِ برقی، استفاده از لباس‌‌زیر‌ِ گرم‌کن به جای سیستم‌ِ گرمایشِ مرکزی. برخلافِ استراتژیِ کاراییِ انرژی، اهدافِ سیاست‌هایِ بسندگی را نمی‌توان با «متغیرهایِ نسبی» نظیرِ کیلووات‌ساعت در مترِ مربع-سال بیان کرد. بلکه تمرکزِ آن‌ها رویِ «متغیرهایِ مطلق» مانندِ کاهشِ انتشارِ کربن، مصرفِ سوخت‌هایِ فسیلی یا کاهشِ وارداتِ نفت است. بر خلافِ کاراییِ انرژی، بسندگی را نمی‌توان به کمکِ یک محصولِ واحد تعریف، اندازه‌گیری و بررسی کرد؛ چرا که بسندگی می‌تواند شاملِ انواعِ مختلفِ جایگزینی باشد. قوانینِ ترویجِ بسندگی را فقط می‌توان با نگاه کردن به رفتارِ واقعیِ مردم تعریف کرد و ارزیابی نمود.
قوانینِ بسندگی را می‌توان بدون داشتنِ سیاستِ موازیِ مشوقِ کارایی توسعه داد، اما ترکیبِ آن‌دو با یکدیگر به صرفه‌جوییِ بیشتری می‌انجامد. گامِ اصلی این است که کاراییِ انرژی را به عنوانِ «وسیله» و نه «هدف» در نظر بگیریم؛ همان‌طور که شاوْ نشان داد. به عنوانِ مثال تصور کنید بویلرهایی با کاراییِ بالا برای گرم کردنِ یکی از اتاق‌هایِ خانه تا فقط ۱۶ درجهٔ سانتی‌گراد به کار گرفته شوند؛ یا موتورهایی با کاراییِ بالا را روی خودروهایی بسیار سبک نصب کنیم؛ یا دوش‌هایی که برایِ صرفه‌جوییِ انرژی طراحی شده‌اند را برای تعدادِ کمتری استحمامِ کوتاه‌تر به کار بگیریم: در این صورت انرژیِ بیشتری صرفه‌جویی خواهیم کرد. با این‌حال، با وجودی‌که کاراییِ انرژی معمولاً به عنوانِ یک استراتژیِ «بُرد-بُرد» در نظر گرفته می‌شود، توسعهٔ مفهومِ بسندگی به عنوانِ نیرویِ اصلیِ شکل دهندهٔ قوانین، به قضاوت‌هایِ هنجاری نیاز دارد: «این مقدار مصرف کافی است»، «این مقدار زیاد است.» شکی نیست که این رویکردی بحث‌برانگیز است و این خطر را دارد که رنگ و بویِ استبداد و تحکم به خود بگیرد، دستِ کم تا وقتی که منابعِ ارزانِ نفت در دسترس هستند.

ترجمه از روزبه فیض


کد مطلب: 207

آدرس مطلب :
https://www.ecovatan.ir//article/207/سردرگمی-پیرامون-کارایی-انرژی

اکووطن
  https://www.ecovatan.ir/