سیاستگذاران آمریکایی نه تنها عرصه رقابت بزرگ را به عرصه جنگ بزرگ تغییر دادهاند بلکه به قول پییر ریمبر، «ابلهان اروپایی» را نیز به دنبال خود کشاندهاند. این تغییر وضعیت دستکم تأثیر اساسی خود را بر کشورهای اروپایی خواهد گذاشت که به گفته تاد، «ما در غرب در حال شمارش کیلومترهای مربعی هستیم که توسط اوکراینیها تصرف شدهاند، در حالی که روسها منتظر سقوط اقتصادهای اروپایی هستند! خط مقدم اصلی جبهه نبرد آنها، ما هستیم!»
سال پیش بود که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در ۲۴ فوریه فرمان حمله نظامی به اوکراین تحت عنوان «عملیات ویژه نظامی» را صادر کرد و جنگ اوکراین با این فرمان شروع شد. تحلیلهای متعدد و بعضاً جالب توجه در این مدت منتشر شده که یکی از آنها مصاحبهاخیر امانوئل تاد، مورخ و انسانشناس فرانسوی با فیگارو است. تاد برخلاف تحلیلهای رایج بر محور شکست یا پیروزی در این جنگ، موضوع را از جنبه دیگری بررسی و وضعیت فعلی را مشابه دو جنگ جهانی مقایسه کرده است. امریکا در آن جنگ، بعد از دو سال تأخیر و به عنوان تعیینکننده نهایی وارد جنگ شد تا اینکه بتواند هژمونی اقتصادی خود را به کشورهای خسته از جنگ تحمیل کند، اما آیا شرایط فعلی همانند بیش از دو دهه قبل است و امریکا میتواند برای تداوم هژمونی اقتصادیاش بر جهان از همان روش بهره ببرد؟
نیاز امریکا به جنگ
به عقیده تاد، امریکا در مرحله یک افول بلندمدت قرار دارد و برای اینکه بتواند با کاهش نفوذ جهانیاش مقابله کند و به «دوران به زعم خودش طلایی بعد از جنگ جهانی دوم» بازگردد، چارهای جز تکرار همان تجربه ندارد. این حرف تاد با توجه به اصرار امریکا به ادامه جنگ اوکراین قابل تأیید است. در واقع، امریکا در این جنگ و همانند دو جنگ جهانی اول و دوم، کیلومترها دورتر از محل جنگ قرار دارد؛ موضوعی که باعث میشود در صورت گسترش جنگ در اروپا همانند آن دو جنگ مصون از آثار مخرب آن بماند. این یک رابطه معکوس بین وضعیت اقتصادی امریکا و کشورهای اروپایی است و شاید بهترین توضیح این وضعیت، از سوی نویسنده فرانسوی، پییر ریمبر در شماره ماه نوامبر لوموند باشد که با مطلبی کوتاه تحت عنوان «ابلهان فریبخورده اروپایی» منتشر شد. این مطلب کوتاه در مورد سود هنگفت ۲۰۰ میلیاردی تا ماه سپتامبر بود که امریکا بعد از تحریم نفت و گاز روسیه از سوی غرب و سود فروش نفت و گاز خود به کشورهای اروپایی به جیب زد و نوشت: «سپر تعرفهای فرانسه (۱۱۰میلیارد یورو بین سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳) و بازوکای ۲۰۰میلیارد یورویی آلمان برای جبران افزایش قیمت سوخت، تبدیل به سود سهام برای تولیدکنندگان گاز شیل در امریکا میشود، اما گویا این سودها که چیزی نیست جز یارانه پرداختی دولتهای اروپایی به شرکتهای خصوصی امریکا، کافی نیست.» این وضعیت همان چیزی است که امریکا برای حفظ هژمونی اقتصادی بر دیگر کشورها، به خصوص کشورهای اروپایی به آن نیاز دارد تا بتواند از وابستگی این کشورها به منابع انرژی به روسیه در قبل از جنگ اوکراین به سمت منابع انرژی خود بکاهد. در واقع، امریکا از دولت باراک اوباما به این سو همواره مدعی وابستگی اروپا به انرژی روسیه بود. کشورهای اروپایی نه تنها به درخواست واشنگتن برای قطع وابستگی به انرژی روسیه توجه چندانی نداشتند بلکه آلمان با اصرار به ادامه پروژه نورداستریم ۲ عملاً با این درخواست مخالفت میکرد و واشنگتن تنها با این جنگ بود که توانست تمام معادلات آلمان و دیگر کشورهای اروپایی را به هم بزند.
نتیجه معکوس
اکنون مسئله باقی مانده این است که آیا امریکا میتواند با جنگ اوکراین همان وضعیتی را تکرار کند که بعد از جنگ جهانی دوم انجام داد و با طرح مارشال عملاً اقتصاد کشورهای اروپایی را تحت نفوذ خود درآورد؟ در وهله نخست چنین به نظر میرسد که واشنگتن با وابستگی انرژی اروپا به منابع خود و تضعیف و حتی ورشکستگی صنایع اروپایی تا اندازه قابل توجهی به این هدف دست یافته است. برای مثال، ریمبر در مطلب خود از حدود ۳۰ کشتی مملو از گاز الانجی امریکا به ارزش ۲ میلیارد دلار در اوایل ماه نوامبر، قبل از حمله روسیه به اوکراین میگوید که در آبهای سواحل اسپانیا و پایانههای شمال اروپا پرسه میزدند و در انتظار تخلیه محموله خود بودند. وضعیت بعد از جنگ، به ویژه با تحریمهای گازی اتحادیه اروپا به کلی تغییر کرد و کشتیهای حامل گاز امریکا دیگر نیازی به انتظار نداشتند. با این حال، تاد در مصاحبه خود به جو بایدن، رئیسجمهور امریکا توصیه کرده که باید عجله بکند «چراکه امریکا امروز شکننده است و مقاومت اقتصاد روسیه سیستم امپراتوری ایالات متحده را به سمت پرتگاه سوق میدهد. هیچ کس انتظار نداشت اقتصاد روسیه بتواند در برابر قدرت اقتصادی ناتو مقاومت کند.» منظور از پرتگاه در توصیه تاد این است که در صورت مقاومت طولانیمدت روسیه و حمایت چین از آن، «کنترل اقتصادی بر جهان از بین خواهد رفت و به همراه آن، توانایی ایالات متحده برای تأمین مالی تجارت عظیم خودش هم از بین خواهد رفت و با کسری تجاری بزرگی مواجه خواهد شد که تقریباً هیچ راه گریزی از آن نخواهد یافت. آری، این جنگ برای ایالات متحده به امری حیاتی تبدیل شده است و نمیتواند قبل از روسیه از این درگیری خارج شود.» در واقع، مسئله از نظر این مورخ وضعیتی است که به وجود آمده که در آن، نه تنها کنترل اقتصادی امریکا بر جهان، بلکه توانایی آن برای تأمین مالی تجارت عظیمش هم از بین خواهد رفت و با کسری تجاری بزرگی مواجه خواهد شد که تقریباً هیچ راه گریزی از آن نیست. باید توجه داشت که این وضعیتی کوتاهمدت نیست بلکه یک جنگ بیسرانجام است که راه برونرفت آن با فروپاشی یکی از طرفین خواهد بود. از حالا مشخص نیست که کدام طرف در نهایت پیروز و کدام طرف مبتلا به فروپاشی خواهد شد. هر چند لحن مقامات امریکا از ابتدای جنگ، فروپاشی روسیه بوده، اما نمیتوان آن را حتمی دانست، به ویژه اینکه اقتصاد روسیه بتواند با مقاومت طولانیمدت در برابر تحریمها، اقتصاد «بیرمق و نحیف» اروپا را از پا بیندازد و خودش با کمک چین دوام بیاورد.
از رقابت تا جنگ
موضوع «رقابت قدرتهای بزرگ» از ابتدای دولت جو بایدن به عنوان سرفصل سیاست خارجی این دولت معرفی شد و منظور رقابتی است که امریکا با چین و روسیه دارد و در دوره چهار ساله از ریاست جمهوری ترامپ به محاق رفته بود و به جای آن، توجه او بیشتر معطوف به رقابتهای منطقهای در خاورمیانه و امریکای جنوبی شد. اوج این سیاستگذاری کودتای ۲۰۱۹ در ونزوئلا بود که جان بولتون، مشاور امنیت ملی وقت ترامپ، امید زیادی به آن کودتا و سرنگونی دولت نیکولاس مادورو بسته بود. سیاستگذاران کاخ سفید در دولت بایدن معتقد به چرخش از رقابتهای منطقهای به سمت رقابت با قدرتهای بزرگ بود و منظور آنها از قدرتهای بزرگ مشخصاً چین و در وهله ثانی روسیه بود و محورهای مقاومت بیشتر حوزههای نفوذ این دو قدرت جهانی بود تا رویارویی مستقیم با آنها. با این حال، عدمتوجه اروپا به امریکا در هر دو حوزه، باعث تغییر دستور کار امریکا شد تا با فشار بر روسیه بر سر اوکراین، در نهایت جنگ به کرملین تحمیل شود و کشورهای اروپایی نیز چارهای جز تبعیت از امریکا نداشته باشند. باید توجه داشت که آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان تا پایان دوره کاری خود دست از پروژه گازی روسیه به نام نورداستریم ۲ برنداشت و روابط صنعتی- کشاورزی با روسیه را با وجود الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه همچنان حفظ کرده بود. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه نیز با گفتن اینکه ناتو دچار «مرگ مغزی» شده است برای خروج از این پیمان نظامی تحت رهبری امریکا مقدمهچینی کرده بود. با این حال، جنگ اوکراین در عمل همه کشورهای اروپایی را پشت سر امریکا جمع کرد که به نظر برخی از تحلیلگران این به معنای شکست استراتژیک روسیه است. تاد معتقد است وضعیت فعلی عملاً جنگ جهانی سوم را رقم زده که با توجه به عوامل اقتصادی و جمعیتی، خصومت فعلی دستکم تا پنج سال دیگر ادامه خواهد یافت، بنابراین سیاستگذاران امریکایی نه تنها عرصه رقابت بزرگ را به عرصه جنگ بزرگ تغییر دادهاند بلکه به قول پییر ریمبر، «ابلهان اروپایی» را نیز به دنبال خود کشاندهاند. این تغییر وضعیت دستکم تأثیر اساسی خود را بر کشورهای اروپایی خواهد گذاشت که به گفته تاد، «ما در غرب در حال شمارش کیلومترهای مربعی هستیم که توسط اوکراینیها تصرف شدهاند، در حالی که روسها منتظر سقوط اقتصادهای اروپایی هستند! خط مقدم اصلی جبهه نبرد آنها، ما هستیم!»