در موارد بسیاری از رازهای پیچیده تاریخ معاصر(چه اینکه قبل از ساخت فیلم جیافکی اتفاق افتاده باشند و چه پس از آن)، فرمولی که الیور استون در فیلم جیافکی و از زبان آن مامور سیا مطرح کرد، میتوانست و میتواند موثر بوده و رمزگشا باشد، البته اگر مخاطبان، احساسات و تعصبهای گوناگون را کنار بگذارند و با عقل و منطق، روایتهای مختلف را شنیده و درموردشان قضاوتکنند.
در صحنهای از فیلم «جی.اف.کی» ساخته الیور استون در سال ۱۹۹۱، جیم گریسون (با بازی کوین کاستنر) وکیل نیواورلئانی پرونده ترور و قتل جانافکندی، با فیلمی مواجه میشود که تصاویری از صحنه ترور کندی را نشان میدهد و تصاویر بهروشنی گویاست کندی از چند سوی مخالف مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.
این واقعیت با آنچه سال۱۹۶۴ به عنوان نتیجه تحقیقات پرونده قتل رئیسجمهور آمریکا از سوی کمیسیونی موسوم به وارن اعلام شد (و متاسفانه پس از قریب به ۶۰ سال و حتی پس از انتشار بخش اعظم اسناد سیا دراین باره طی دو سال اخیر هنوز بر آن تاکید میشود) که تنها یک فرد به نام هاروی اسوالد را قاتل کندی معرفی کرد، کاملا مغایرت داشت و نشان میداد در جریان ترور کندی افراد و چه بسا گروههای متعددی حضور داشتهاند. به همین دلیل، جیم گریسون مجدد پرونده بستهشده کندی را گشود و تحقیقات مجددی را آغاز کرد که طی آن اگرچه به سرنخهای مختلفی دست یافت، اما در هیچکدام به قطعیتی نرسید. تا اینکه یک مامور سیا(با بازی دانالد ساترلند) پیامی سری برای گریسون فرستاد و از او تقاضای دیدار کرد.
طی آن دیدار مامور فوق پس از توضیح مفصل درباره ماموریت ویژهای که در روز ترور جانافکندی به وی داده بودند، میگوید گزینههایی مثل اسوالد یا روبی(کسی که اسوالد را روبهروی چشم پلیس و خبرنگاران و مردم به قتل رساند) یا کلی شاو(با بازی تامیلی جونز) تاجری که مخالفان کندی را تامین مالی میکرد یا ناراضیان کوبایی یا مافیا و سایر مظنونان مطرح ترور و قتل کندی، فقط مردم را در خواب و خیالی نگه میدارند تا مثل یک بازی، حل معما را حدس بزنند. اما این عناصر تنها آنها را از پرسشهای بسیار مهمتر دور نگه میدارد.
آن مامور سازمان سیا پرسشهای مهم را در سهسؤال کلیدی خلاصه کرد؛ چرا کندی کشته شد؟ چه کسی از آن سود برد؟ چه کسی قدرت داشت که آن را پوشش بدهد؟ به نظر میآید پاسخ به این سوالات میتواند پشتپرده بسیاری از توطئههای سیاسی- تاریخی که درموردشان روایتهای مختلفی وجود داشته و حدس و گمانهای متعددی زده میشود را روشن کند.
درواقع الیور استون با طرح این سوالات به عنوان یک هنرمند، کلید رمزگشایی بخش مهمی از رازهای سربسته تاریخی را مطرح کرد و به این وسیله خود را به عنوان یک فیلمساز هوشمند در تاریخ سینما شناساند.
در موارد بسیاری از رازهای پیچیده تاریخ معاصر(چه اینکه قبل از ساخت فیلم جیافکی اتفاق افتاده باشند و چه پس از آن)، فرمولی که الیور استون در فیلم جیافکی و از زبان آن مامور سیا مطرح کرد، میتوانست و میتواند موثر بوده و رمزگشا باشد، البته اگر مخاطبان، احساسات و تعصبهای گوناگون را کنار بگذارند و با عقل و منطق، روایتهای مختلف را شنیده و درموردشان قضاوتکنند.
حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱
از جمله درباره حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به برجهای تجارت جهانی در نیویورک که با توجه به فرمول فوق به هیچوجه نمیتوان سر و ته قضیه را با امثال بنلادن و محمد عطا و مانند آنها به هم آورد و میتوان براساس آن سه سؤال فیلم جیافکی، پاسخهای مناسب را یافت؛ مثلا اینکه چه کسی میتوانست آن حادثه را بهوجود بیاورد؟ چه کسی از آن سود برد؟ و چه کسی میتوانست آن را پوشش دهد؟ که پاسخ هر سه سؤال قطعا بنلادن و محمدعطا و مانند آنها نمیتوانند باشند.
اول اینکه به اذعان و اعتراف بسیاری از کارشناسان و متخصصان، آن دو برج نیویورکی نمیتوانستند با برخورد دو هواپیما طی تنها ۲/۹ ثانیه و به صورت سقوط آزاد کاملا فرو بریزند و قطعا در فروریختن آنها بمبها و موادمنفجره بسیاری در نقطهنقطه آن ساختمانها به کار گرفته شده بود که آثارشان در بسیاری از تصاویر و فیلمهای مستند درباره حادثه ۱۱سپتامبر مشخص است. این درحالی است که هنوز گذشتن هواپیماهای یادشده از سد دیواردفاعی سخت و آهنین نیروی هوایی آمریکا و همچنین فرو رفتن آنها در دل برجها مورد سؤال و پرسش اساسی قرار داشته و هیچ مستنداتی ولو یک قطعه کوچک از هواپیمایی که به پنتاگون برخورد کرد، ارائه نشدهاست.
دوم، آمریکا و همدستانش، در قبال آن دو برج نیویورکی، دو کشور افغانستان و عراق را سالها اشغال کردند و ارتش و نیروهای نظامی خود را در منطقه گسترش دادند. دهها پایگاه جدید در این منطقه بنا و هزاران تفنگدار خود را مستقر کردند، میلیاردها دلار ثروت این کشورها را به غارت بردند و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و قانون میهنپرستانه، هر ندای آزادیخواهانه و استقلالطلبانه و ضدامپریالیستی را در گلو خفه کردند تا بتوانند نقشههای استراتژیک خود را در جهان پیاده کنند.
و سوم، آنها از طریق رسانههای فراوان دیداری، شنیداری و مکتوب وابسته به خود، دنیا را زیر بمباران تبلیغاتی قرار دادند که گویا این افغانستان و عراق بودند که سلاحهای کشتارجمعی داشتند و دنیا را تهدید میکردند (آنچه به اذعان خود مسئولان آمریکایی و رسانههایشان، هیچگاه ثابت نشد) و همین پروپاگاندای تبلیغاتی مجوزی برای اشغال این دو سرزمین و تهدید سایر کشورهای منطقه شد.
راز سر به مهر ترور شاه
در تاریخ ۱۵بهمن ۱۳۲۷ شاه ظاهرا توسط خبرنگاری دوربین به دست به نام ناصر فخرآرایی ترور شد (یک ترور ناموفق) و فخرآرایی همانجا توسط محافظان شاه کشته شد. از جیب فخرآرایی یک کارت خبرنگاری نشریه پرچم اسلام وابسته به گروه فداییان اسلام بیرون آمد.
براساس همین مدرک، نیمهشب همان روز، آیتا... کاشانی(به عنوان رهبر معنوی گروه فداییان اسلام) با ضرب و شتم دستگیر و در قلعه فلکالافلاک زندانی و سپس به خارج از کشور تبعید شد. این در شرایطی بود که حدود یک ماه پیش از این واقعه و پس از رسمیت بخشدن به رژیمصهیونیستی، اولین تظاهرات ضداسرائیلی به دعوت آیتا... کاشانی در حمایت از فلسطینیان با حضور هزاران نفر از مردم مسلمان برگزار شد و حتی گروه زیادی از مردم، در حال سازماندهی برای سفر به فلسطین و مبارزه با اسرائیل کنار مردم فلسطین بودند.
به نظر میآید با فرمولی که در فیلم جیافکیبرای رمزگشایی توطئهها ارائه شد، به آسانی میتوان دریافت طراح و عامل اصلی عملیات ۱۵بهمن چه تشکیلاتی بوده و امثال فخرآرایی و کارت خبرنگاری روزنامهای حامی آیتا... کاشانی، به قول آلفرد هیچکاک فقط مک گافین ماجرا بوده است و نمیتوانسته اساسا وجود داشتهباشد.
آتشسوزی سینما رکس آبادان
در آتشسوزی سینما رکس آبادان به رغم وجود تمامی اسناد و مدارک معتبر از دخالت ساواک و اجیرشدگان رژیم شاه در آن ماجرا برای انتقام از نهضت امام، باز هم انقلابیون متهم ماجرا و از سوی رسانهها و بوقهای تبلیغاتی خارجی به عنوان عامل اصلی معرفی شدند، اما همان فرمول سهسواله فیلم جیافکی میتواند تا حدود زیادی مجرمان اصلی را مشخص کند.
اول؛ توانایی انجام کار: اینکه ایستگاه آتشنشانی در نزدیکی محل سینما بوده ولی مامورانش دو ساعت پس از وقوع حادثه در محل حاضر شدند و آن هم برخی ماشینهای آتشنشانی بدون آب و فاقد مواد اطفای حریق بودند و همین تاخیر زمانی برای شهربانی که کلانتریاش در ۳۰۰ متری محل سینما قرار داشت، روی داد که تا یک ساعت، هیچکدام از ماموران شهربانی در محل حاضر نشدند.
دوم؛ سود بردن رژیم شاه از این واقعه: براساس ابراز خشم مردم انقلابی نسبت به سالنهای سینما در کنار مشروبفروشیها و بانکها به عنوان مراکز فساد رژیم شاه، چنین واقعه دلخراشی میتوانست بیش از همه به نفع رژیم شاه تمام شود که با متوجه ساختن آتش زدن سینما به سمت انقلابیون، حریف خود را بهشدت آچمز کردند و به روال معمول، آنها را مسئول چنین فاجعهای جلوهدهند.
سوم؛ پوشش دادن آن فاجعه توسط رادیو تلویزیون و مطبوعات وابسته در حالی که انقلابیون به رسانههای سراسری دسترسی نداشتند و به همین دلیل هم نمیتوانستند مانند رژیم شاه روی چنین حادثهای مانور دهند. در نتیجه مزدوران شاه با استفاده از رسانههای یاد شده، بهخوبی توانستند تئوری خود را علیه نهضت امام و انقلابیون پیش ببرند.
ماجرای ایذه و کیان پیرفلک
نشریه معتبر و بینالمللی کریدل(The Cradle) درباره یکی از همین روایتهای متفاوت گزارشی دارد. روایتی که کریدل انتخاب کرده، ماجرای چهارشنبه خونین ایذه در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ و در جریان درگیریهای این شهر بود که با تیراندازی تروریستها، هفت نفر از هموطنان از جمله دو کودک به نامهای کیان و آبتین به شهادت رسیدند.
تیتر گزارش کریدل که در ۲۳نوامبر مقارن ۳آذرماه (یعنی یک هفته پس از واقعه خونین ایذه) انتشار یافت، این بود:
«جنگ روایت: چه کسی کودک را در ایذه ایران کشت؟»
و در ذیل آن آمده بود: «مرگ یک پسر جوان در هفته گذشته نشان میدهد چگونه روایتها عمداً در تعارض تحریف میشوند...»
چه کسی میتوانست تیراندازی کند؟
مخالفان، نیروهای انتظامی را متهم به تیراندازی و قتل کیان کردند. اما نشریه کریدل در ادامه گزارش خود نوشته: «... دو روز بعد، فیلمهایی از شبهای ناآرام در ایذه در شبکههای اجتماعی پخش شد.
آنها جزئیات ناشناخته قبلی از فعالیتهای مخالفان را فاش کردند، مثل تیراندازی و پرتاب سنگ برای از بین بردن دوربینهای نظارت محلی... اما قابل توجهترین فیلم در طول این رویدادها یک فیلم سه دقیقهای است که توسط دوربین بدنه (یکی از ماموران) ضبط شده است. ما از هویت دقیق نیروهای امنیتی که صدای آنها در این فیلم شنیده میشود اطلاعی نداریم. این فیلم از آن نظر حائز اهمیت است که وقایع منجر به مرگ کیان را ثبت کرده است.
ضمنا با ادعای مادر مبنی بر کشته شدن پسرش با گلوله تفنگهای داوطلبان بسیجی در تضاد است. از طریق مکالمات بین اعضای نیروی امنیتی ضبطشده توسط دوربین بدن، متوجه میشویم هیچیک از آنها مجهز به تفنگ یا گلولههای زنده نیستند، آنها تفنگ پینت بال دارند و تفنگهای ساچمهای آنها گلولههای لاستیکی دارند...»
نشریه کریدل در پایان گزارش خود نوشته: «... جزئیات بیشتر داستان شروع به مبهم شدن میکند و جنگ روایتها شروع میشود...»
اما در اینجا نیز همان فرمول سهسواله الیور استون در فیلم جیافکی به جواب صحیحتر و نزدیک به واقعیت کمک میکند؛ چه کسی توانایی تیراندازی به اتومبیل خانواده پیرفلک را داشت؟ چه کسی از کشته شدن دلخراش یک پسر بچه ۹ ساله سود برد؟ کدام طرف با انواع و اقسام رسانهها و شبکه وسیع مجازی خود میتوانست این ماجرا را بنا به روایت خود، سمت و سو دهد؟