اسناد سفارت آمریکا به خوبی نشان میدهد که یکی از روشهای مرسوم و قدیمی دشمن برای مقابله با ما، تهمتزنی و پخش شایعات دروغ است. اقدامی که اگر در داخل توسط مردم باور و ترویج شود، میتواند ضربه اساسی به نظام وارد کند و در مقابل اگر باور و ترویج نشود، به حربهای علیه خود دشمنان بدل میشود. آنچنان که در پگاهان انقلاب اسلامی روی داد و دشمنان را با شکستی سخت مواجه ساخت.
اسناد لانه جاسوسی به عنوان یک منبع بسیار موثق شناختی در حوزه تاریخ و سیاست میتواند اطلاعات بسیار جامع و جالبی از عملکرد و سیاستهای استکباری امریکا در ایران را به همگان و جویندگان حقیقت نشان دهد. اطلاعاتی که با بازخوانی و تحلیل دادههای آن، خواهیم توانست به روشهای دشمنان نظام در مقابله با اسلام و نظام اسلامی اشراف پیدا کنیم. در مقال پی آمده نگاهی داشتهایم به تلاش و نحوه ارتباط و اطلاعاتگیری مأموران سفارت امریکا از امامخمینی، حلقه اطرافیان ایشان و تحلیل جاسوسان و کارشناسان این سفارتخانه از مواضع و عملکرد رهبر کبیر انقلاب اسلامی. امید آنکه مفید و مقبول آید.
محل سکونت ساده و بیپیرایه
مسئولان سفارت امریکا در تهران که به حق سفارتخانهشان «لانه جاسوسی» نامیده شده است، در دوران اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی، گویی به ناگهان متوجه اهمیت و نقش هدایتگرایانه ایشان شدند! به همین دلیل مأموران و جاسوسان این سفارت به فکر به دست آوردن اطلاعات و شناخت از امام افتادند. جالب است که یکی از اولین سندهایی که نشاندهنده تلاش امریکاییها برای شناخت تفکر و روحیه رهبر کبیر انقلاب اسلامی است، به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۵۷. ش مربوط میشود؛ یعنی مقطعی که ایشان به خاطر فشار رژیم بعث عراق مجبور شده بودند از عراق به کشور فرانسه مهاجرت کنند. امریکاییها در این مقطع، دو خبرنگار به نامهای «رانکاون» و «جو فیشت» از نشریه «هرالد تریبیون» و روزنامه «واشنگتن پست» را برای مصاحبه با امام راهی محل اقامت ایشان در پاریس میکنند، اما مأموران سفارت امریکا در تهران بعد از انجام این مصاحبه، تحلیل محتوای مصاحبههای کاون و فیشت با امام و یارانش را در اولویت قرار میدهند. گفتنی است، این تحلیل از سوی مأموری به نام هارتمن نوشته شده است. در بخشی از این سند (سند شماره ۱۶۲)، به تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۷۸. م (۱۹ آبان ۵۷) آمده است: «خمینی روش تندی را در قبال شاه اتخاذ کرده و از ارتش خواسته است که از دستورات شاه خائن سرپیچی کنند و هشدار داد در صورتی که اعتصابات و تظاهرات جاری منجر به خاتمه یافتن حیات سلطنت نشود، مقاومت مسلحانه آغاز خواهد شد. در باقی موارد تشریح اهداف جمهوری اسلامی و طرز برخورد با کشورهای غربی، روشی نسبتاً اعتدالآمیز داشت....»
همچنین در تحلیل مصاحبه کاون با امام در این سند آمده است: «خمینی در بخش پایینتر از حد متوسط یکی از محلههای پاریس، به نام پونشاترین زندگی میکند. خانه محل سکونت وی و خانواده چهار تن از دستیارانش، بسیار ساده و بیپیرایه است. پیروان دیگری از پاریس برای همراهی با وی از راه میرسند. معمولاً همیشه یک جمعیت عظیم در اینجا حضور دارد و خمینی نیز چنین وانمود میکند که همه ایرانیها کاملاً به وی دسترسی دارند. یکی از مشاورین به کاون گفت که آنها درصدد یافتن محلی مناسبتر در ورسای هستند که لازم نیست مجللتر، ولی اقلاً باید از وسایل حرارتی بهتری برخوردار باشند. این نشان میدهد که خمینی نمیخواهد در آینده نزدیک، فرانسه را ترک گوید....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۹، ص ۲۹۷ و ۲۹۸)
این سند از جمله اسنادی است که امریکاییها براساس آن دریافتهاند، امامخمینی رهبری مقتدر و پایبند شدید به عقاید خود است، وابستگی دنیایی ندارد و نمیتوان با دادن امتیازات مادی، روی او تأثیر گذاشت.
بهشتی، رهبر سازمانی داخلی خمینی
دومین سند جالبی که مأموران سفارت امریکا، در آن سعی کردهاند تا اطلاعاتی درباره امامخمینی و مواضع بقیه گروههایی سیاسی درباره ایشان به دست بیاورند، مربوط به تحلیلهای مأمور اعظم سازمان سیا، یعنی «ریچارد کاتم» است! لازم به ذکر است که ریچارد کاتم (۱۹۲۵ تا ۱۹۹۷. م برابر با ۱۳۰۴ تا ۱۳۷۶. ش) از کارمندان رسمی سازمان سیا بود که در جوانی و دوران ملی شدن صنعت نفت با دریافت یک بورس تحصیلی و پژوهشی با نام «فولبرایت» به ایران آمد. او در فاصله سالهای ۱۳۳۲- ۱۳۳۷. ش به عنوان کارمند ارشد سفارت امریکا در ایران اشتغال داشت. بعد از این دوره، کاتم به ایالات متحده برگشت و در آنجا از پایاننامه دکتری خود با عنوان «ناسیونالیسم در ایران» دفاع کرد و مدتی بعد هم تدریس را در دانشگاه پیستبورگ (ایالت پنسیلوانیا)، به عنوان یک ایرانشناس آغاز کرد، اما همچنان با سازمان سیا همکاری خویش را ادامه میداد. کاتم با مهاجرت امام به پاریس، راهی فرانسه شد و در نوفللوشاتو به عنوان یک استاد دانشگاه و پژوهشگر در تاریخ ۷ دی ۱۳۵۷. ش به دیدار ایشان رفت. او پس از این دیدار، به سرعت به ایران آمد و اطلاعات و تحلیلهای خود را از دیدار با امام و مشاهداتش از محل اقامت رهبر انقلاب و مواضع یارانش در اختیار مأموران سفارت امریکا در تهران گذاشت. مأمور سفارت (استمپل) در گزارشی با شماره سند «۰۰۶۶»، در تاریخ ۲ ژانویه ۱۹۷۹. م برابر با ۱۲ دی ۱۳۵۷. ش، درباره توضیحات ریچارد کاتم در مورد امام خمینی و رابطهاش با گروههای نهضت آزادی و جبهه ملی بیان میدارد:
«کاتم معتقد است خمینی و گروه او کنترل خوبی روی جمعیتهای خیابانی دارند. تمام مخالفان توافق دارند که بینظمی مستمر، راه را برای سازمانهای کمونیستی جهت ایفای نقشی بزرگتر باز خواهد کرد... کاتم دریافت که به مقدار زیادی، خمینی یک کلی گراست که دوست ندارد وارد جزئیات بشود. خمینی رهبر روحانی و مرز بند (تعیینکننده حدود) جنبش اسلامی است که یزدی رئیس ستاد او میباشد... در رابطه با موضوع سازمان خمینی در داخل ایران، کاتم گفت رهبر واقعی سازمان سیدمحمد بهشتی یکی از ملاهای قلهک است که جنبش را هدایت میکند و رابط اصلی با پاریس میباشد. آیتالله طالقانی، آیتالله رفسنجانی و آیتالله منتظری رهبران اصلی افتخاری هستند، ولی قطعاً شکی وجود ندارد که بهشتی و گروه او متشکل از ملاهای جوانتر و همکاران غیرروحانی از جمله حسن نزیه رئیس، مترقی کانون وکلا کار اصلی را انجام میدهد. بازرگان رهبر افتخاری مهمی است، ولی یک سازمانده واقعی نیست....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۳، ص ۱۲۸ و ۱۲۹)
حقیقت این است که براساس تحلیلهای ریچارد کاتم در این سند، میتوان نتیجه گرفت سیاستمداری کارکشتهای، چون او به راحتی فریب ادعاهای برخی از مبارزان ملی را خورده تا جایی که ابراهیم بزدی را رئیس ستاد امام در لوفل لوشاتو معرفی میکند و دقیقاً به دلیل همین ادعاهای کذایی بود که در ایام اقامت امام در فرانسه، بارها و بارها از طرف ایشان اعلام شد، امام سخنگو ندارد، زیرا برخی دوست میداشتند با طرح چنین ادعاهایی، نقش بزرگتر و مهمتری از آنچه در عالم واقع در نهضت داشتند، از خود به دیگران نشان دهند، اما جالب است که در همین سند، کاتم به رغم تحلیلهایی بعضاً غلط مانند نقشآفرینی حسن نزیه در انقلاب، به خوبی دریافته است که در داخل این روحانیون و در رأس آنها آیتالله شهید بهشتی هستند که به شکل سازمانی جریان مبارزه را اداره میکنند.
آرزوی کوتاهبودن باقیمانده عمر امام
با پیروزی انقلاب اسلامی و پس از برطرفشدن شوک اولیه امریکاییها از عدم موفقیتشان در انجام کودتا (با فرماندهی هایزر)، برای به شکست کشاندن انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امامخمینی، فتنهگریهای سفارت امریکا در ابعاد مختلف شروع شد، اما یکی از اسناد جالب در این زمینه، مربوط به تلاش امریکاییها برای ایجاد فتنه مذهبی از طریق حمایت از آیتالله شریعتمداری و روحانیون زاویهدار با امام است. در این سند (سند شماره ۱۹، به تاریخ ۳۱ می۱۹۷۹. م برابر با ۱۰ خرداد ۱۳۵۸. ش) جان استمپل مأمور سیاسی سفارت امریکا در تهران، به دنبال ارائه راهحلی برای مقابله با گنجانده شدن تفکر و اندیشه امام در قانون اساسی است. او در این سند، با اشاره به سیاست امریکا در «شکستن وحدت اسلامی» در ایران بیان میدارد: «شریعتمداری و آیتاللههای میانهروی دیگر، بیشتر و بیشتر آمادهاند که در برابر مواضع شدید خمینی مخالفت علنی بکنند. خمینی ۷۹ سال دارد و نشانههایی از خستگی روزافزون فکری و بدنی در او دیده میشود. واقعیتها بازگوکننده این مسئله هستند که او [به عنوان]یک عامل مهم سیاسی، برای مدت زیادی باقی نخواهد ماند، اما باید در نظر داشت که برادر او ۹۴ سال عمر کرده است و ما نباید روی مشیت الهی حساب کنیم....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۲، ص ۲۱۵ و ۲۱۶)
در واقع استمپل در این سند، علاوه بر تأکید بر حمایت از سیاست فتنهانگیزی میان روحانیون مخالف یا زاویهدار با امام اظهار امیدواری میکند که با مشیت الهی، عمر امام کوتاه باشد تا امریکا بتواند از طریق سایر رجال سیاسی همسو با آنها انقلاب اسلامی ایران را به سمت مورد نظر خود هدایت کند. البته خود در پایان اعتراف میکند که نمیتوان روی این مشیت الهی (در واقع شیطانی) حساب کرد!
جاسوسان و رعایت نکردن نکات امنیتی توسط مسئولان
بعد از ناامیدشدن امریکاییها برای موفقیت پروژههای فتنهگرایانه حزب خلق مسلمانیها و حرکت مقتدرانه امام در صحنه سیاست، سفارت امریکا در تهران دوباره به فکر جمعآوری اطلاعات درباره امام افتاد! البته از آنجا که دسترسی آنها در قم به امام و حلقه یارانش بسیار محدود بود، پس به فکر پیداکردن راهی برای نزدیک شدن به امام یا دستکم دسترسی پیداکردن به افراد نزدیک به امام افتادند. براساس یکی از اسناد قابل توجه لانه جاسوسی، امریکاییها برای به دست آوردن اطلاعات مورد نیازشان مجبور شدند از یک جاسوس داخلی که دوست رئیس پلیس وقت قم بوده است، برای پیشبرد هدفشان استفاده کنند. در این سند که با شماره ۹ – سری ۱ و به تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۵۸. ش تنظیم شده، آمده است: «یکی از نزدیکترین دوستان ت - ا اطلاع داد، پدرش اخیراً از تهران آمده است. پدر وی که یک تیمسار (پلیس) به نام شهرستانی است و اسم کوچکش مشخص نیست، اخیراً توسط دولت فعلی زمانی که به سن ۵۵ سالگی رسید، بازنشسته شد. ت - ا ضمن حضور در شامی که ۱۹ تیرماه به آن دعوت شده بود، خواست خروجش را تا پرواز بعدی هواپیمایی ملی ایران به تعویق بیفکند تا فرصت داشته باشد از شهرستانی برای رئیس پلیس قم، توصیه نامه و معرفی نامه درخواست کند....
۱- ما به هرگونه خبری که ممکن است شهرستانی درباره اوضاع ایران داشته باشد، علاقه وافری داریم...
نکات خواسته شده [از تیمسار شهرستانی]بدین قرارند:
الف: بنا به گزارشهای مطبوعات، دولت موقت سعی کرده سرتیپ عزیزالله رحیمی فرمانده صریح البیان دژبانی ارتش را اخراج کند، اما آیتالله خمینی مانع امر شد و این موجب ضربه قابل ملاحظهای به دولت گردید. وزیر دفاع ریاحی و رئیس ستاد نیروی زمینی فربد هر دو گفتهاند که از دستور خمینی اطاعت خواهند کرد. خواهان اظهارنظر منبع درباره قضیه ریاحی هستیم. آیا رحیمی سعی دارد خود را در موقعیتی قرار دهد که جای ریاحی یا فربد را بگیرد؟ رحیمی در ارتش از چه اندازه پشتیبانی برخوردار است؟
ب: موقعیت گروههای همافر چگونه است؟ آیا آنها متحد با مجاهدین خلق هستند؟ آیا آنها در حال سلب حمایت خود از خمینی هستند؟
ج: کمیتههای درون ارتش: آیا ساخت یا سلسله مراتب فرماندهی وجود دارد؟ آیا آنها توسط فردی یا گروهی معرفی یا انتخاب میشوند؟ هیچ رهبر برجستهای از آنها بیرون میآید؟ درباره رابطه مدنی با کمیتهها اظهارنظر شود. رابطه بین کمیتههای نظامی و غیرنظامی چگونه است؟
هـ: اظهارنظر درباره انفجار جاری در لولههای نفت: آیا منبع درباره مشکلات کارگری در حوزههای نفتی، چیزی میداند؟ درباره اعتراضات اعراب در خوزستان چطور؟
و: آیا عراقیها فعالانه در مشکلات خوزستان دخالت دارند؟
ز: آیا او هیچ خبری از فعالیتهای قبیله قشقایی دارد؟
ح: آیا رؤسای کمیتهها مستقیماً به خمینی دسترسی دارند، یا اینکه باید از طریق کمیته مرکزی تهران اقدام کنند؟ یا از طریق شورای انقلاب اسلامی؟....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۴، ۵۳)
این سند به عینه، گویای دو نکته مهم است؛ اول اینکه در حلقه اطرافیان امامخمینی، هیچ فرد خائنی وجود ندارد که امریکاییها بتوانند از طریق او کسب اطلاعات کنند و نکته مهمتر اینکه مسئولان کشور – همچون رئیس پلیس وقت قم- در صورت رعایت نکردن نکات امنیتی و اعتماد به یک دوست قدیمی، ممکن است چه اطلاعات مهمی را در یک گپ و گفت به ظاهر معمولی و دوستانه در اختیار سرویسهای جاسوسی دشمن قرار بدهند.
سرتیپ امریکایی و تهمتزنی به امام
بنا بر سند شماره ۲۷۱، به تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۵۸. ش، وابسته دفاعی امریکا در تهران، در گزارشی به سازمان اطلاعات دفاعی، واشنگتن دی. سی اعلام میدارد که در چند روزنامه داخلی ایران از جمله روزنامههای اطلاعات و تهران تایمز و تهران پول مطلبی چاپ شده که در آن به توطئه یک سرتیپ امریکایی به نام «تای»، با همدستی چند ارتشی ضدانقلاب علیه حیثیت امام اشاره شده است. در این سند به نقل از روزنامه اطلاعات آمده است: «چهار افسر عالی رتبه ارتش به همراه یک ژنرال امریکایی به نام تای، توطئهای برای خلاصشدن از دست آیتالله خمینی چیدند. به نوشته روزنامه اطلاعات، سپهبد برومند، سپهبد قاجار، سرتیپ وجدی و سرهنگ منتظمی با «تای» این بحث را مطرح کردند که از چهره خمینی، تصویر یک کمونیست که از حمایت خارجی برخوردار است، بسازند. نقشه بدین قرار بود که از طریق نسبت دادن یک سری تحرکات روسی به خمینی، وی را در خاورمیانه و افغانستان به صورت یک عنصر روسی نشان دهند. قرار بود ثابت شود که خمینی به پیشبرد اغراض روسها کمک میکرده است، آن هم با نشاندادن تلاش شوروی برای از بین بردن نارضایتی مردم و استفاده از خمینی تحت لوای مذهب برای تأمین منافع خود. اتهام دیگری که قرار بود به خمینی نسبت داده شود، این بود که خمینی به عنوان کسی معرفی شود که از لحاظ مادی و معنوی از سوی برخی کشورهای غربی و کمونیستی حمایت میشد، اما ظاهراً ایرانیها قادر به درک این مطلب نبودند. چگونه ممکن است هم غرب و هم شرق، با توجه به نداشتن هیچگونه منافع مشترک، متفقاً از خمینی حمایت کنند. طبق این اسناد، خمینی به کارگران اعتصابی کمک مالی میکرده است. توطئهگران دلخوش کرده بودند که ارتش از شاه و رژیم او تا آخرین قطره خون پشتیبانی خواهد کرد، اما روزنامه اطلاعات میگوید، آنها متوجه نبودند که پرسنل بیشتر و بیشتری از نیروهای ارتش، طرفدار انقلاب بودند. تای همچنین تصمیم گرفته بود که دانشجویان طرفدار شاه را از خارج به کشور بازگردانده و پستهای کلیدی را به آنها بسپارد و در همان حال تبلیغات کند که انقلاب از سوی شوروی حمایت میشود. به نوشته روزنامه اطلاعات، دیگر نقشهها شامل کاهش نرخ بهره بانکها و رو در رو قرار دادن خمینی با یک روحانی رو به اقتدار و خراب کردن وجهه او در میان مردم بود....» (اسناد لانه جاسوسی، جلد ۱۰، ص ۵۸۸ و ۵۸۹)
این سند به خوبی نشان میدهد که یکی از روشهای مرسوم و قدیمی دشمن برای مقابله با ما، تهمتزنی و پخش شایعات دروغ است. اقدامی که اگر در داخل توسط مردم باور و ترویج شود، میتواند ضربه اساسی به نظام وارد کند و در مقابل اگر باور و ترویج نشود، به حربهای علیه خود دشمنان بدل میشود. آنچنان که در پگاهان انقلاب اسلامی روی داد و دشمنان را با شکستی سخت مواجه ساخت.
منابع:
۱- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، «اسناد لانه جاسوسی»، مجموعه ۱۱ جلدی، چاپ ۱۳۸۶. ش
۲- کاتم، ریچارد، «واکنشهای امریکا و اتحاد جماهیر شوروی به ستیزه جوییهای سیاسی اسلام در ایران»، ترجمه ابراهیم متقی، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، شماره اول، زمستان ۱۳۷۷. ش