گفته شده مرتضی پایه گذار مکتب کلامی متاخر بود و او بود که اول بار نظام منسجم و مفصلی از اعتقادات امامیه طراحی کرد که بلاشک محصول زحماتی بود که پیش تر مفید کشیده بود و مرتضی با درایت و تعقل بیشتر آن را شکوفاتر ساخت.
نگاهی به زندگی و آثار فکری شریف مرتضی علم الهدی
سید مرتضی؛ پایه گذار مکتب کلامی متاخر شیعه
زهرا قزلباش، روزنامه اعتماد
9 آذر 1401 ساعت 15:00
گفته شده مرتضی پایه گذار مکتب کلامی متاخر بود و او بود که اول بار نظام منسجم و مفصلی از اعتقادات امامیه طراحی کرد که بلاشک محصول زحماتی بود که پیش تر مفید کشیده بود و مرتضی با درایت و تعقل بیشتر آن را شکوفاتر ساخت.
باید دانست که در آن دوران، در تاریکخانه قرن چهارم در جهان اسلام و گیجی پس از عصر غیبت کبری و حرمان ناشی از نبود امام معصوم، در شرایطی که ورود علوم غربیه و غریبه (بیگانه) به میان مسلمانان، تغییراتی شگرف ایجاد کرده و فضاهایی جدید تحمیل کرده بود و دیگر دینداری بدون پرسش و ایمان بلاشک، دست کم در میان اهل علم و تفکر معنایی نداشت و ضعف خلافت مرکزی مدت ها بود که جهان فرهنگی و سیاسی اسلام را پاره پاره کرده بود و از بغداد و ایران تا اندلس و مراکش دستخوش دگرگونی و انقلاب بودند، در آن تاریکخانه، کسانی ظهور کردند که میراث خرد از سرمایه جان داشتند و نگاه به جهان از دریچه جانان. آنهایی که به دنبال زبانی متقن و خردمندانه برای دین بودند تا بتوانند در ساحت جهانی بزرگ بیندیشند و مرزهای فراگیر انسانیت و بشریت را درنوردند.
شریف مرتضی؛ ادامه دهنده راه شیخ مفید
آری بغداد آن روز که مسقط الراس شیخ مفید (413-8/336ه.ق) بود، شهری بود که گفت وگو و شک و پرسش در آن فراوان بود و اگر دانشوری در آن شهر زاده می شد، به خوبی این مهم را درمی یافت. مردی دیگر در این سرزمین شکوفا شد که راه شیخ را ادامه داد؛ شریف مرتضی متکلم و فقیه شیعی که عشق به دانایی و دینداری را از پدرش آموخته بود و با شریف رضی (406-359ه.ق)، برادران فضل بودند و در ساحت دانشوری و فرهیختگی قدم نهادند و راه علم و پرسش را در جهان اسلام سرسبز ساختند. مرتضی مرجع علمی و فقهی و کلامی شیعیان در آن دوران عسرت و فترت بود که شکوفایی فکری و تمدنی مسلمانان به دلیل تعصبات عالمان و تعدیات ناصبان داشت کم کم رنگ می باخت. برای آشنایی با این مرد بزرگ باید بدانیم تبارش چه بوده و اساتید و شاگردانش کدام بودند.
1. دوران زندگی و حیات علمی و اجتماعی سید مرتضی
مرقومه ای که در آن ادعا شده مرتضی و برادرش رضی در یک رویای صادقه به شیخ مفید معرفی شدند تا آنان را آموزش دهد و فاطمه دختر رسول الله در آن رویای تمثیل گونه حسن و حسین را به مفید فراخواند، چه اینکه نام مادر مرتضی نیز فاطمه بود و مفید بعد از این رویا با این مادر بافضیلت روبه رو شد که دو پسر را برای تعلیم نزد او آورد. در هر حال، چنین روایاتی شاید نمادین باشند و شاید حقیقی، ولی در نهایت دلالت بر این دارند که خاندانی که مرتضی از آنها زاده شد، اهل فضل و شرف بوده اند.
سید مرتضی در سال 355 قمری در بغداد به دنیا آمد. نام کامل او به همراه کنیه اش ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی و مشهور به سید و شریف بود. نسب او با پنج واسطه به موسی بن جعفر علیه السلام می رسید و القابی از قبیل ذوالثمانین، ابوالثمانین، ذوالمجدین و علم الهدی بدو منسوب بود. پدرش حسین بن موسی علوی از علمای سرشناس شیعه و نقیب علویان و رییس دیوان مظالم و امیرالحاج شیعیان در دستگاه حکومت آل بویه بود و این مشاغل به مرتضی نیز رسید. مادرش فاطمه نیز از نوادگان امام سجاد علیه السلام بود. مرتضی و رضی در کودکی نزد ابن نباته سعدی (405-327ه.ق) شاعر لغت آموختند و فقه و اصول را نیز نزد مفید فرا گرفتند. مرتضی شعر و ادب را نیز از ابوعبیدالله محمد مرزبانی (384-297ه.ق) کاتب و لغوی آموخت و ابن بابویه (وفات: بعد از 378ه.ق) برادر شیخ صدوق و ابن جندی بغدادی (396-3063ه.ق) محدث نیز از اساتید مرتضی بوده اند. مرتضی شاگردان تراز اول و بزرگی تربیت کرد که شاخص ترین آنها شیخ طوسی (460-385ه.ق) بود و بزرگان دیگری همچون سلار دیلمی (413-338ه.ق) فقیه، ابوالصلاح حلبی (447-374ه.ق) متکلم و فقیه، ابن براج (حدود 481-400ه.ق) فقیه و قاضی و ابوالفتح کراجکی (وفات: 449ه.ق) نیز از شاگردان وی بودند. آثار متنوع مرتضی در فقه و کلام و تفسیر و غیره قرن ها از منابع دست اول علوم اسلامی شیعیان بوده که نام آورترین آنها شامل الانتصار، جمل العلم والعمل، الامالی، المحکم و المتشابه و الذریعه إلی اصول الشریعه است. سرانجام مرتضی در هشتاد سالگی در 25 ربیع الاول سال 436 ه.ق از دنیا رفت و در محله کرخ بغداد (کاظمین) به خاک سپرده شد. برخی مورخان گفته اند پس از مدتی پیکر او از کاظمین به کربلا منتقل شده و در جوار حرم اباعبدالله الحسین در مقبره جدشان ابراهیم مجاب دفن شده است. البته امروزه از مقبره کربلا اطلاعی در دست نیست، اما آرامگاهی در کاظمین به نام او وجود دارد.
2. جلسات درس شلوغ و همراه با شهریه
اما جالب است که هر قدر درباره شیخ مفید، جلسات مناظره اش با مخالفان که نشانه آزاداندیشی وی بود و غلبه اکثری او بر آنها که دال بر نبوغ و دانش وی بود، مشهور بوده و در تاریخ تشیع زبانزد است، کلاس های درس پرشور مرتضی نیز به همان میزان مشهور و زبانزد بوده است. اصلا گویا مرتضی خانه بزرگش را به مدرسه تبدیل کرده بود و در آن انواع علوم روز همچون فقه، کلام، تفسیر، لغت، شعر، علم فلک، حساب و غیره تدریس می شد. سید مرتضی حتی به شاگردانش شهریه هم می داد که به تناسب حال شان از هشت دینار تا 12 دینار شامل می شد. 12 دینار گویا به شیخ طوسی که احتمالا جزو بهترین شاگردانش بوده، تعلق می گرفت و این کلاس های شلوغ و پررونقش از حضور کسانی همچون ابوالعلاء معری (449-363ه.ق) شاعر نابینا و خاص عرب نیز بهره برده است و ابوالعلاء درباره اش گفته که «اگر او را ببینی، خواهی فهمید که وجود همه مردم در مردی جمع و روزگار در یک ساعت متمرکز گشته و جهان در یک خانه قرار گرفته است» (کتاب مفاخر اسلام، ترجمه علی دوانی). در هر صورت، شهریه دادن مرتضی برای بسیاری مزید نعمت بود و گفته شده یک یهودی به قصد همین شهریه به نزد مرتضی رفت و کسب علم کرد و سرانجام به خاطر فضای علمی مدرسه و فضیلت خلقی و میزان دانشوری مرتضی به اسلام گروید.
تفاوت شیخ مفید با سید مرتضی
مع هذا این نکته را نباید از نظر دور داشت که سید مرتضی نسبت به مفید که متکلمی به غایت آزاداندیش و دانشور بود، یک قدم رو به جلو بود و از مناظره به تعلیم و آموزش همگانی رسید. شاید مناظره همواره به جهت تاکید بر جهت یک طرفه تز و آنتی تز؛ یعنی اسقاط خصم و نه سنتز، فضای گفت وگو را مکدر می ساخت، آن هم در شهر بزرگی مثل بغداد که از همه رنگ فرقه و باور در آن حضور داشتند و این تصور که «من فقط درست می گویم و می خواهم تو را قانع کنم»، ارتباطات فرهنگی را دشوارتر می کرد و از این رو است که گفته شده اهل سنت و نیز مخالفان بعد از مرگ مفید گفتند از دست او راحت شدیم! زیرا شیخ مفید بسیار صریح بود و کوتاه نمی آمد و به رغم آن همه عقلانیت و آزاداندیشی، اما در یقین خود استوار بود و هر چند با تکثر عقاید مشکلی نداشت، اما با غلبه هر عقیده (اهل سنت) هم کنار نمی آمد. در هر حال شیخ مفید اولا قصد دفاع از آموزه های تشیع به خصوص امامت را داشت و بلاشک به غایت آزاداندیش بود. سید مرتضی نیز به همین قصد تعلیم دیده بود، اما برخلاف استادش کمی محافظه کار و اهل تقیه بود. لذا در سب خلفای ثلاث احتیاط می کرد و در اعلان و آشکار چندان به لعن آنها راضی نمی شد. این تفاوت فرهنگی با توجه به اینکه هر دو متکلم ما اهل عقل بودند بعید نبوده، زیرا این مرام عقل است که در آن رواداری به غایت وجود دارد و عقل از تصلب بیزار است هر چند که در همه امور به دنبال وحدت و یقین و اطلاق است. لذا مرتضی بعد از مفید راه عقل را هموارتر می کرد تا فرصت های بیشتری برای جامعه و مردمانش پدید آورد. عقل چراغ است و راه است و چون پرورده شود، به انسان راه های جدیدتر نشان دهد و مرتضی راه مفید را هموارتر می کرد و این دو در آن زمان از اساطین خرد و حکمت و دینداری بودند.
3. هر چه مخالف عقل باشد، باطل است!
مکتب عقل گرای بغداد رقیب جدی کوفه و قم بود که اولی متمایل به بغداد ولی دومی به شدت حدیث محور و ضدعقل بود. مرتضی نیز به حساب استاد عقل گرایش مفید به این مکتب تعلق داشت. مرتضی گرایش های اعتزالی داشت و با بزرگان آنها همچون قاضی عبدالجبار محاجه داشت ولی در مباحث کلیدی همچون امامت و بین المنزلتین با آنها مخالف بود. اولین تجلیات عقل گرایانه مرتضی در تسامح او با خلفای جور بود که بر این عقیده مبتنی بود که اگر همکاری با حاکم ستمگر و جائر در عصر غیبت و پذیرش مسوولیت در چنین دستگاهی موجب فواید عقلی و شرعی بسیار از جمله اجرای حدود الهی و رفع ظلم و اقامه عدل شود و از این دریچه خدمتی به جامعه شیعه صورت بگیرد، جایز است. به همین دلیل بود که تقیه می کرد و از در تساهل وارد می شد. او در دستگاه خلافت و نیز حکومت آل بویه، چنانکه گفته شد، به مدت سی سال منصب دار بود و قطعا چنین رویکردی نیز از عقل گرایی بیش از حد او ناشی می شد. شاید مرتضی توجه به شرایط و مناسبات اجتماعی و فرهنگی در عقاید را بیش از مفید درک کرده بود و احتمالا تغییراتی نیز در مقولات و مناسبات شیعیان با جهان فرهنگی بغداد در حال رخ دادن بود که باعث این میزان تسامح مرتضی می شد؛ اینکه مناظره و اسقاط خصم چندان فایده ندارد و خدمات اجتماعی به شیعیان را افزایش نمی دهد. چه اینکه شیعیان اقلیت بودند و این برای مرتضی قابل درک تر بود. در هر حال عقل مآل اندیش او را به کارهایی دعوت می کرد که علاوه بر هم آوایی با روح تکثر و تلون در جامعه، فضایی نیز برای چهره نمایی بیشتر شیعیان در عصر غیبت فراهم می کرد.
گفته شده مرتضی پایه گذار مکتب کلامی متاخر بود و او بود که اول بار نظام منسجم و مفصلی از اعتقادات امامیه طراحی کرد که بلاشک محصول زحماتی بود که پیش تر مفید کشیده بود و مرتضی با درایت و تعقل بیشتر آن را شکوفاتر ساخت. باز این در مرام عقل است که رو به رشد و تزاید است و امور را هر چه بیشتر پیش روند، معقول تر و منسجم تر می سازد. به هر حال آنچه از مفید و اسلاف خود که در مسیر و مشی ائمه بودند درو کرده بود، به شکل یک دستگاه منظم و منضبط درآورد و کلام شیعه را قوت بخشید. از این رو وی را مجدد دین در قرن چهارم نامیدند، حسب این حدیث که خداوند در هر صد سال کسی را برمی انگیزد تا دین را رونق بخشد و قرعه قرن چهارم به نام شریف مرتضی افتاده بود. مرتضی در باب خداشناسی، عقل و استدلال را واجب می دانست، زیرا شناخت خدا را جزو بدیهیات نمی دانست و معتقد بود در این باره نمی توان به دلایل سمعی همچون متون و روایات دینی استناد کرد و باید استدلال عقلی آورد، زیرا حجیت آنها حاصل اعتقاد است و اعتقاد بر شناخت مبتنی است و شناخت خود مستلزم استدلال است. همین تاکید در عقاید و مباحث کلامی نیز وارد شده و طبق نظر مرتضی در این حوزه هر چه خلاف عقل باشد، باطل است. در تفسیر نیز به التبع مفید بر این باور بود که اگر آیات نقلی با استدلال عقلی تعارض داشته باشند باید جانب عقل را گرفت و آن آیات را تاویل کرد. او بر این اساس بیشتر سراغ آیاتی می رفت که محتوای اعتقادی دارند و هدف اصلی اش تقویت بنیان های کلامی و اعتقادی شیعه بود. مرتضی عقیده داشت که همه احادیث و روایات نقل شده لزوما صحیح نیستند و به همین دلیل حجیت خبر واحد را همچون مفید رد کرد. خبر واحد عبارت از روایتی است که تعداد راویانش بسیار اندک است برخلاف خبر متواتر که بسیاری آن را نقل کرده اند، لذا انتساب خبر واحد به معصوم صحیح نیست و نباید بدان اعتماد کرد. او کارکرد متون و روایات دینی را در کنار عقل قابل استفاده می دانست و معتقد بود اموری همچون ثواب و عقاب فقط اعتبار نقلی دارند و با عقل قابل اثبات نیستند، اما مباحثی همچون امامت توامان با عقل و نقل قابل اثبات هستند. اما تکیه بر عقل مزید بر این بود که او روش اجتهاد در فقاهت را تقویت کرد و برخلاف اخباریان و محدثین معتقد بود که باید از عقل در استنباط احکام بهره برد و اگر برخی مسائل فقهی با استناد به عقل قابل فهم و اثبات باشد، دیگر مستندات نقلی نیاز ندارد، چه اینکه خود عقل کفایت می کند. ولی در فروع دین می توان مستندات نقلی به کار برد و مثلا امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از فرعیات دین هرچند وجوب عقلی ندارد ولی واجب شرعی است.
4. کنکاش مرتضی با برخی مسائل کلامی
یکی از باورهای کلامی مهم شیعه مساله «بداء» است که مبتنی بر مساله علم و اراده خداوند است و ناظر به آشکار شدن امری از طرف خداوند است که نزد بنده پنهان بوده است. مثلا اگر کسی صله رحم کند خداوند عمر او را طولانی می کند. این مساله ممکن است توهم تجدید علم الهی را ایجاد کند یعنی خداوند دارای رای جدیدی شده و مثلا در پی عمل بنده (صله رحم)، علم جدید در او حاصل شده و او را پاداش بخشیده است. متکلمان شیعه معمولا بداء در خداوند را تجدید رای قلمداد نکرده و آن را مجازا به وی اطلاق کرده اند. سید مرتضی همچون شیخ مفید بداء را در مرتبه علم فعلی خداوند پذیرفته و آن را به صورت مجازی به خداوند نسبت داده است. بنابراین انتساب بداء به خداوند به معنای روشن شدن امر پنهان برای خدا نیست، بلکه تحول نظر است که بر مخلوقات مترتب شده است. مساله بعدی حجیت خبر واحد است که گفته شد مرتضی نیز مانند مفید حجیت خبر واحد را انکار کرد و خبری را دارای حجیت دانست که یا متواتر باشد یا محفوف به قرائن. قرائن نیز باید با کتاب، عمل صحابه، عقل و اجماع و غیره مطابقت داشته باشد که البته وجود این قرائن به معنی تایید اصل روایت نخواهد بود، بلکه صرفا محتوای آن را تایید خواهد کرد. بنابراین مرتضی معتقد است که عمل در ابتدا باید بر اساس اخبار متواتر یعنی سنت قطعیه باشد و در صورت فقدان تواتر، اجماع و عقل و موارد مربوط دیگر شرط خواهد بود. آنچه مرتضی در باب خبر واحد و متواتر معتقد است مبتنی بر سنتی است که آن را اصالت قرائن نامیده اند و از زمان شیخ مفید تا زمان حلی رواج داشته است. البته باید توجه داشت که شیخ طوسی شاگرد مرتضی تلاش کرد دایره شمول این قاعده را گسترش دهد و نقل خبر واحد از مراجع امامیه را نسبت به بطلان کلیت آن تخصیص زد، به نحوی که اگر راوی خبر واحد از امامیه باشد به قرائن می توان آن را پذیرفت. این روش طوسی نسبت به سختگیری مفید و مرتضی، صرفا موجب این شد که روایات بیشتری مورد بررسی قرار گرفته و پیش از سپرده شدن به تیغ عقل و اجماع، پذیرفته شوند. جای پرسش است که آیا آن سختگیری عقل محورانه مفید و سید مرتضی در امر احادیث و روایات خوب بود یا تسامحی که شیخ طوسی نسبت به خبر واحد به خرج داد؟! اینکه دامنه پذیرش روایات گشاده تر شود یا محدودیت های سخت اعمال شود، قطعا در سرنوشت بعدی تشیع تاثیرگذار بوده است. البته این را نیز باید دقت کنیم که شاید توسل به قرائن روایی برای اثبات یا تثبیت برخی امور مورد نیاز جامعه، یعنی احکام جدید نیازمند قرینه، لاجرم ضروری بوده و این در زمان طوسی نسبت به قبل بیشتر احساس شده است. مساله بعدی که مورد توجه مرتضی و عموم متکلمان امامیه بوده، اصل امامت و تعریف و تدقیق آن است که به نظر نقطه انفصال بین او و مفید ایجاد کرده است.
5. اختلاف مرتضی و مفید بر سر تعریف امامت
شیخ مفید در تعریف امامت تلاش کرده تا جامعیت ولایت و زعامت را با هم در نظر بگیرد، در حالی که مرتضی روی مساله زعامت امام کمتر توقف کرده است. مفید درباره حقیقت امامت بر این اعتقاد است که ریاستی عام و فراگیر است که شامل همه امور دینی می شود و امامان نیز افرادی هستند که در اجرای احکام و جاری کردن حدود الهی و حفظ شریعت جانشین پیامبران گشته اند. لذا در این تعریف مرجعیت دینی و زعامت سیاسی امام توامان لحاظ شده است و امام قائم مقام پیامبر محسوب می شود و در این زعامت، اجرای حدود الهی و تادیب مردم نیز مضمر است. این تعریفی است که شیخ طوسی نیز تا اندازه ای بدان تداوم بخشیده است. اما مرتضی برخلاف این دو، زعامت سیاسی را شرط امامت ندانسته و تنها مرجعیت دینی لحاظ شده است. بر این اساس، طبق نظر متکلمان امام دارای سه درجه است؛ ولایت تکوینی، مرجعیت دینی و زعامت سیاسی که نگاه امامیه به این مولفه ها یکسان نبوده و به خصوص زعامت سیاسی از اجزای اصلی تعریف امامت نبوده است. از سوی دیگر، مرتضی در اثبات امامت به شیوه متکلمان به قاعده لطف استناد کرده، زیرا وجود امام معصوم از مصادیق لطف است، در حالی که مفید هرگز از آن استفاده نکرده است. مرتضی در کتاب الذخیره در اثبات قاعده لطف، لطف بر حکیم مطلق را واجب دانسته، زیرا عدم آن در حکیم نقض غرض است و نقض غرض در حکیم محال است، زیرا فعل قبیح محسوب می شود. پس لطف بر حکیم مطلق واجب است. با اثبات این مدعا باید اثبات کرد که معصوم از مصادیق لطف است. از آنجا که برخی تکالیف بندگان منوط به شرایط و امکانات لازم است، لذا تحقق این شرایط از سوی خدا ضروری است، چون در غیر این صورت منجر به تعطیل تکالیف الهی می شود، زیرا هدف الهی که انجام تکلیف از سوی بندگان است محقق نشده و امر او باطل محسوب می شود که محال است. بنابراین با یک برهان خلف مبنی بر واجب نبودن لطف بر حکیم مطلق، می توان نقیض نتیجه که واجب بودن لطف بر حکیم مطلق است را نتیجه گرفت. لیکن مفید به جای استفاده از لطف، از جود و کرم بهره برده و می گوید لطف از جهت جود و کرم الهی وجوب دارد نه اینکه اگر خدا لطف نداشته باشد پس ظالم است، زیرا لطف مقتضای عدالت است و عدالت در برابر ظلم است. از طرفی، مفید معتقد است که انسان بر خدا حقی ندارد و اگر اسباب انجام تکالیف برای وی مهیا شده، به منزله نعمتی است که خدا از جود خود به وی بخشیده و هیچ وجوبی در کار نبوده است. علی ای حال هر دو متکلم نتیجه می گیرند که امام معصوم مصداق لطف است، زیرا مسیری برای انجام تکالیف الهی از سوی بندگان است و لطف از سوی خدا دریغ نمی شود. مرتضی با این استناد اثبات می کند که رییس و رهبر جامعه نمی تواند کسی غیر از امام معصوم باشد. در نهایت، مرتضی تاکید می کند که دین به حافظ نیاز دارد و هدف از ارسال انبیاء می تواند شامل ضرورت وجود حافظ برای دین یعنی امامان نیز باشد.
منابع:
- محمدصادق علی پور و حسن یوسفیان، «بررسی تطبیقی فلسفه امامت از منظر شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی»، فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین دینی، سال 7، بهار 1390، ش 24.
- محمد جعفری، رسول، «مطالعه تطبیقی دیدگاه شیخ صدوق و شیخ مفید و دیدگاه سید مرتضی و شیخ طوسی درباره بداء»، شیعه پژوهی، دوره 3، شماره 12، پاییز 1396.
- حامد مصطفوی فرد، سید کاظم طباطبایی پور، غلامرضا رییسیان، «چگونگی مواجهه شیخ طوسی با گفتمان مفید و مرتضی در مساله حجیت خبر واحد»، فقه و اصول، سال 49، ش 4، زمستان 1396.
کد مطلب: 121