کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بازخوانی انقلاب صنعتی در آمریکا

پایان کار سنتی

روزنامه دنیای اقتصاد

29 آبان 1401 ساعت 17:01

در چهار شهر بزرگ کشور یعنی نیویورک، شیکاگو، فیلادلفیا و دیترویت که سیاه پوستان درصد بزرگی از نیروی کار ناماهر یقه آبی را تشکیل می دادند، در نتیجه جایگرین شدن تکنولوژی بیش از یک میلیون تولید کننده کوچک و بزرگ از جریان اقتصادی حذف شدند.


هرچند آفرو آمریکن ها هنگام مهاجرت جمعی به شمال این حقیقت را نمی دانستند، اما مدتی بود که دومین انقلاب تکنولوژیک در صنایع تولیدی شیکاگو، دیترویت و نیویورک آغاز شده بود که بار دیگر آنان را از اشتغالی سودمند بازداشت. این بار جایگزینی اقتصاد تکنولوژیک، به دنبال خود در مناطق جنوبی شهرها لایه های اجتماعی جدید و دائمی خلق کرد و شرایطی را به وجود آورد که در سال های باقی مانده از سده بیستم ناامنی و خشونت گسترده اجتماعی را دامن می زد. در ابتدا، سیاهان در صنایع اتومبیل سازی، فولاد، لاستیک، شیمیایی و بسته بندی گوشت به گونه ای محدود به مشاغل فاقد مهارت دسترسی داشتند. صاحبان صنایع شمال معمولا از آنها به عنوان اعتصاب شکن یا برای پر کردن کمبود کارگران مهاجر از خارج از کشور استفاده می کردند. وضعیت کارگران سیاه پوست در شمال تا سال 1954 به تدریج بهبود یافت و سپس دچار یک پسرفت تاریخی چهل ساله شد.
زنان آفریقایی تبار شاغل در صنایع نساجی آمریکا - دهه 1890 در سال های میانی دهه1950، خودکارسازی در بخش صنایع تولیدی کشور شروع به گرفتن قربانی کرد. مشاغل فاقد مهارت در صنایع گوناگون که کارگران سیاه پوست در آنها متمرکز بودند، شدیدتر از همه آماج حمله قرار گرفت. در سال های 1953 تا 1962، 6/ 1میلیون از مشاغل کارگران یقه آبی در بخش تولیدی حذف شد. درحالی که بین سال های 1947 تا 1953، نرخ بیکاری سیاه پوستان آمریکا از 8/ 5درصد و نرخ بیکاری سفیدپوستان از 6/ 4درصد هرگز فراتر نرفت، در سال1964 نرخ بیکاری سیاه پوستان به 4/ 12درصد رسید؛ درحالی که نرخ بیکاری سفیدپوستان فقط 5/ 9درصد بود. از سال 1964 به بعد میزان بیکاری سیاه پوستان در ایالات متحده همواره دوبرابر بیکاری سفیدپوستان باقی مانده است.
تام کان، یکی از فعالان حقوق مدنی، در کتاب خود مساله جنبش سیاهان در سال1964 چنین نوشت: «سیاهان را در جایگاه اقتصادی شان بررسی کنید و به او بنگرید که چگونه تکنولوژی این جایگاه را نابود می کند. نژادپرستی همین است.» از اواسط دهه1950 شرکت ها شروع به ساختن کارخانه های تولیدی خودکار در شهرک های صنعتی نوپا در خارج از شهرها کردند. خودکارسازی و تاسیس کارخانه ها در خارج از شهر برای کارگران ناماهر سیاه پوست بحرانی پدید آورد که ابعادی دردناک داشت. کارخانه های چند طبقه قدیمی شهرهای مرکزی جای خود را به کارخانه های جدید یک طبقه ای داد که با تکنولوژی های خودکارسازی سازگاری بیشتری داشت. محدود بودن دسترسی به زمین و صعود نرخ مالیات شهری باعث شد تا شرکت های تولیدی به شهرک های جدید هجوم آورند.
سیستم جدید بزرگراه های درون ایالتها و اتوبانهای شهری که پیرامون شهرهای شمالی احداث شده بود، موجب شد تا حمل و نقل کالاها با کامیون، اقتصادی تر از قطار تمام شود. همین عامل انگیزه دیگری برای تغییر مکان کارخانه ها به شهرک ها بود.  نهایتا کارفرمایان شدیدا خواهان تقلیل هزینه کار و تضعیف قدرت اتحادیه های کارگری بودند؛ زیرا اتحادیه ها جابه جایی کارخانه ها را شیوه ای برای ایجاد فاصله میان کارگران کارخانه ها و تجمعات اعتراض آمیز اتحادیه ها ارزیابی می کردند. نهایتا همین احساسات ضداتحادیه ای موجب شد تا شرکت ها کارخانه های خود را به جنوب، مکزیک و خارج از کشور انتقال دهند.
استراتژی جدید خودکارسازی و احداث کارخانه ها در حومه شهرها بلافاصله در صنایع اتومبیل سازی پدیدار شد. مجتمع فوردز ریور روژا در دیترویت مدت های بسیار پیشتاز عملیات گسترده خودکارسازی بود. کارخانه روژ همچنین مرکز محلی اتحادیه رزمنده و فعال اتومبیل سازان ایالات متحده بود که 30درصد اعضای آن از سیاه پوستان تشکیل می شد. این اتحادیه محلی چنان قدرتمند بودکه با 600 نفر کارگر عضو آن، توانست تمام عملیات کارخانه فورد را تنها با یک اعتصاب فلج کند.
با اینکه مجتمع روژ از فضای کافی برای گسترش برخوردار بود، مدیریت فورد تصمیم گرفت بخش اعظم تولید خود را به کارخانه های خودکار جدید در شهرک ها انتقال دهد، عمدتا به این خاطر که اتحادیه را تضعیف کند و بر عملیات تولیدی کنترل داشته باشد. در سال1945 کارخانه روژ 85هزار کارگر داشت. تنها پانزده سال بعد، میزان اشتغال به کم تر از 30هزار نفر کاهش یافت. توماس ج.سوگرو، تاریخدان می نویسد که از اواخر دهه 1940 تا 1957، شرکت فورد بیش از 2/ 5 میلیارد دلار برای خودکارسازی و گسترش کارخانه هزینه کرد. شرکت های جنرال موتورز و کرایسلر از ابتکارات فورد تقلید کردند. این سه شرکت بزرگ اتومبیل سازی در شهرک های اطراف دیترویت 25کارخانه جدید خودکار ساخته اند.
در سال های دهه1950، شرکت های وابسته که خدماتی را برای صنعت اتومبیل سازی انجام می دادند؛ به ویژه شرکت هایی که ابزارهای ماشین، سیم، قطعات اتومبیل و دیگر محصولات فلزی می ساختند، شروع به خودکارسازی تولید خود کردند. بسیاری از تولیدکنندگان قطعات اتومبیل مانند کارخانه تولیدی دیترویت بریگس و موری اتو بادی مجبور شدند کارگاه های خود را از اواسط دهه1950 تا اواخر آن تعطیل کنند؛ زیرا غول های اتومبیل سازی فرآیندهای تولید خود را یکپارچه و ادغام کرده بودند و کار بسیاری از تولیدکنندگان قطعات اتومبیل را در خطوط تماما خودکار و جدید تولید انجام می دادند.  در اواسط دهه1950، میزان مشاغل تولیدی در دیترویت در نتیجه خودکارسازی و انتقال کارخانه ها به شهرک ها به شدت کاهش یافت.
کارگران سیاه پوست که تنها چند سال پیش به خاطر ماشین های مکانیکی پنبه چینی از روستاهای جنوبی رانده شده بودند، بار دیگر قربانی مکانیزه شدن شدند. در سال های دهه1950، 7/ 25درصد از کارگران کرایسلر و 23درصد از کارگران جنرال موتورز کارگران آفرو آمریکن بودند. کارگران سیاه پوست که بدنه اصلی نیروی کار ناماهر را تشکیل می دادند، از نخستین کسانی بودند که با رواج خودکارسازی کار خود را از دست دادند. در سال1960، در میان 7425کارگر ماهر شرکت کرایسلر فقط 24کارگر سیاه پوست وجود داشتند. در جنرال موتورز تنها 67کارگر سیاه پوست از مجموع 11هزار کارگر ماهر در فهرست حقوق قرار داشتند.
 میزان بهره وری و بیکاری باقی داستان را برایمان بازگو می کند. میان سال های 1957 تا 1964، میزان تولید در ایالات متحده دوبرابر شد؛ درحالی که تعداد کارگران سیاه پوست یقه آبی به 3درصد کل کارگران رسید. بار دیگر، بسیاری از نخستین قربانی های خودکارسازی جدید کارگران سیاه پوست بودند که به نحو نامتناسبی در مشاغل ساده و بی نیاز از تخصص گرد آمده بودند، همان مشاغلی که ماشین های جدید در وهله نخست حذف کردند. خودکار سازی و انتقال کارخانه ها به شهرک ها در عملیات تولیدی در سراسر کمربند صنعتی شمال و جنوب، از کارگران سیاه پوست ناماهر تلفات می گرفت و ده ها هزار نفر از مردان و زنان بیکار را برای همیشه به حال خود رها کرد. رواج کامپیوترها و تکنولوژی های کنترل عددی در محیط کارخانه ها در دهه1960 فرآیند بیکاری تکنولوژیک را تشدید کرد.
در چهار شهر بزرگ کشور یعنی نیویورک، شیکاگو، فیلادلفیا و دیترویت که سیاه پوستان درصد بزرگی از نیروی کار ناماهر یقه آبی را تشکیل می دادند، در نتیجه جایگرین شدن تکنولوژی بیش از یک میلیون تولید کننده کوچک و بزرگ از جریان اقتصادی حذف شدند. جیمز بوگس، نویسنده با اعلام اینکه «استفاده از کامپیوتر در تولید...به معنای حذف «مشاغل سیاهان» است»، نگرانی بسیاری از افراد جامعه سیاه پوستان را بیان می کرد.  به دنبال انتقال کارخانه ها به شهرک ها، میلیونها نفر از سفیدپوستان طبقه متوسط و کارگر نیز به شهرک های کوچک نقل مکان کردند. شهرهای مرکزی در دهه های 1960 و 1970 به نحو فزاینده ای مملو از سیاه پوستان و تهیدستان شد.
ویلیام جولیوس ویلسون، جامعه شناس خاطرنشان می کند: «میزان سیاه پوستانی که در سال1960 در داخل شهرهای مرکزی زندگی می کردند از 52درصد به 60درصد در سال1973 رسید؛ درحالی که میزان جمعیت سفیدپوست ساکن در شهرهای مرکزی از 31درصد به 26درصد رسید.» ویلسون کاهش نرخ مالیات در شهرها که منجر به مهاجرت دسته جمعی به آنها شد، افت شدید خدمات عمومی و اسیر شدن میلیون ها آمریکایی سیاه پوست در چرخه ای خودماندگار از بیکاری دائمی و کمک عمومی را از جمله عوامل این روند می داند. در سال1975 در نیویورک، بیش از 15درصد از اهالی به نوعی به کمک های عمومی و وابسته بودند. در شیکاگو این رقم تقریبا به 19درصد رسیده بود. در دهه1980 بسیاری از شهرهای شمالی کشور، با تبدیل به کانون های جدید اقتصاد اطلاعاتی تا اندازه ای حیاتی تازه یافتند. انبوه مراکز تجاری شهر شرایط گذار از «مراکز تولید و توزیع اجناس به مراکز اجرایی و مبادله اطلاعاتی و ارائه خدمات سفارشی پیشرفته تر» را فراهم آوردند.
 ظهور صنایع بر پایه دانش بنیاد به معنای مشاغل بیشتر برای کارگران یقه سفید ماهر و بخش خدمات بود. با این حال، برای بخش وسیعی از آفرو آمریکن ها، حیات مجدد شهرها فقط در خدمت تشدید شکاف وسیع اشتغال و درآمد بین سفیدپوستان فرهیخته و سیاه پوستان ناماهر تنگدست بود. تنها افزایش چشمگیر اشتغال در میان آمریکایی های سیاه پوست در سال گذشته در بخش دولتی بوده است: بیش از 55درصد از بیست وپنج مشاغلی که سیاه پوستان در دهه 1960 و 1970 یافتند، در این بخش بوده است.
بسیاری از متخصصان سیاه پوست با برنامه های دولت فدرال و ابتکارات پروژه «جامعه بزرگ» لیندون جانسون، کار پیدا کردند. بقیه سیاه پوستان در سطوح محلی و ایالتی کار یافتند و مسوول اجرای برنامه های خدمات اجتماعی و رفاهی شدند. این برنامه ها اساسا برای آن دسته از اعضای بیکار جامعه سیاه پوست طرح ریزی شده بود که در نتیجه خودکارسازی و انتقال کارخانه ها به شهرک ها، شغل خود را از دست داده بودند. در سال1960، 3/ 13درصد از مجموع نیروی کار سیاه پوست که شغلی داشتند در بخش دولتی فعالیت می کردند. یک دهه پس از آن، بیش از 21درصد از کل کارگران سیاه پوست در آمریکا در فهرست حقوق بگیران دولتی بودند. دولت تا سال1970، 57درصد از مردان سیاه پوست و 72درصد از زنان سیاه پوست را که فارغ التحصیل دانشگاه بودند، استخدام کرده بود.

از کتاب پایان «کار» زوال نیروی کار جهانی و طلوع عصر پسابازار


کد مطلب: 103

آدرس مطلب :
https://www.ecovatan.ir//article/103/پایان-کار-سنتی

اکووطن
  https://www.ecovatan.ir/